تحلیلی بر موضع اخیر رهبر انقلاب:
برادران و نابرادران

0 ۳۴

مهدی جمشیدی: ۱. اختلاف‌های اجتماعی در جامعۀ اسلامی بر دو نوع هستند: «اختلاف‌های عقیده‌ای» و «اختلاف‌های سلیقه‌ای». رهبر انقلاب بر این باور است که اختلاف‌های مبتنی بر «عقیده»، همچنان حجّت و اعتبار دارند و نباید تصوّر کرد که زمانۀ داوری بر اساس عقاید به سر آمده و دیگر نباید ارزش‌ها را معیار و محک انگاشت. برخی گفته‌اند که باید دامنۀ مرزبندی‌ها را به فراتر از ارزش‌ها گستراند و از جمله باید ملّیّت (به معنای تجدّدی و مستقل از دین) را مبنا انگاشت، اما بیان اخیر رهبر انقلاب نشان می‌دهد که باید خودی و غیرخودی و دوست و دشمن و بومی و بیگانه را از دریچۀ «ارزش‌های دینی» تعریف کرد و به سوی معیارهای سکولار نچرخید. این ارزش‌ها که وصل و فصل اجتماعی، برآمده از آنهاست عبارتند از «اسلام» و «انقلاب» و «ولایت فقیه». آنان که این ارزش‌های بنیادی را باور دارند و هویت خود را ذیل آنها تعریف می‌کنند، برادر ما هستند. پس ملاک برادری و نابرادری، «ارزش‌ها» هستند و نظر رهبر انقلاب این نیست که باید ایدئولوژی و لایه‌بندی‌های ایدئولوژیک را کنار نهاد و شهروندی و ایرانیّت، ملاک است. آری، خدمات اجتماعی و عمومی، از آنِ همه هستند و شکاف‌های ارزشی در آنها دخالتی ندارند، اما پیوندها و اتصال‌ها و اتحادها و ولایت‌های اجتماعی، باید «ماهیّت ارزشی» داشته باشند. جامعۀ اسلامی، خنثی و بی‌جهت و بی‌هویّت نیست، بلکه حتی در درون خود، حامل ولاء‌های ایمانیِ مثبت و منفی است و همبستگی‌هایش بر ارزش‌ها تکیه دارد. این وضع، خواه‌ناخواه، نوعی لایه‌بندی اجتماعی ایجاد می‌کند که البته حالت حداکثری و گسترده ندارد.

۲. اما دربارۀ «اختلاف‌های سلیقه‌ای» باید گفت که حضورشان در زندگی اجتماعی، طبیعی است و این قبیل تنوّع‌ها و تکثّرها، قابل زدودن نیستند. در این قلمرو باید تحمل و سعۀ صدر داشت و برتابید و همدلی کرد و حس غیریّت و دیگری نداشت. سلایق، در گسترۀ درون ارزش‌ها تعریف می‌شوند و برخاسته از خصوصیّت «پیوستاری» و «طیفیِ» زندگی اجتماعی هستند. معتقدان به اسلام و انقلاب و ولایت فقیه، همگی در یک «سطح» نیستند، بلکه برخی اعتقاد راسخ دارند و عاملیّت عالی، و برخی فروتر هستند و دچار ضعف و کاستی. جامعۀ اسلامی به این اعتبار، جامعۀ یک‌دست نیست که در آن، همه همانند یکدیگر باشند و اثری از «درجات» و «مراتب» در آن به چشم نخورد. «مسائل بی‌خود» که در سخن رهبر انقلاب، نسبت به جبهه‌بندی و غیریّت‌سازی پیرامون‌شان اعتراض شد، از همین اختلاف‌های سلیقه‌ای حکایت می‌کنند. باید در مقابل این اختلاف‌ها، با دیدۀ اغماض نگریست و برآشفته نشد و طرد و حذف نکرد. از این جمله، می‌توان به این واقعیت اشاره کرد که هر چند برترین و بهترین پوشش در منطق فرهنگیِ انقلاب، چادر است، اما این ارزش‌گذاری به آن معنی نیست که پوشش‌های دیگری که می‌توانند بخش عمدۀ کارکرد چادر را برآورده سازند، ضدّارزش هستند و کسانی که در این جریان و جبهه قرار می‌گیرند، دیگری‌های فرهنگیِ ما هستند.

۳. نکتۀ مهم دیگر این است که «معنا» و «مقوّمات» و «مرزها»ی اسلام و انقلاب و ولایت فقیه، دلخواهانه نیستند و این‌گونه نیست که کسی بتواند ادعا کند به اسلام اعتقاد دارد اما خواهان حاکمیّت ارزش‌های اسلامی بر جامعه نیست، یا انقلابی است اما نمی‌خواهد میان جهان فرهنگیِ انقلاب و جهان فرهنگیِ غرب، فاصله و حائل قرار بدهد، یا به ولایت فقیه باور دارد اما آن را زمینی و دوره‌ای و وکالتی می‌انگارد. اعتقاد به این بنیان‌ها به معنی اعتقاد به معنایی است که امام خمینی از آنها ارائه کرده است، نه هر «تفسیر رقیق» و «برداشت فروکاهیده‌شده»‌ای که مرزبندی را موهوم و سیّال می‌سازد. کسی که می‌گوید به اسلام اعتقاد دارد اما نسبت به کشف حجاب، دل‌نگران نیست و معتقد است باید الزام را کنار نهاد و حجاب را به انتخاب‌های شخصی وانهاد، جامعۀ اسلامی را به سوی ولنگاری سوق می‌دهد و از این جهت، اعتقاد راستین و مؤمنانه به اسلام ندارد. همچنین کسانی که می‌گویند باید آرمان‌های انقلابی را کنار گذاشت و در نئولیبرالیسم جهانی، هضم شد و جهان را همچون یک خانواده انگاشت و از جمله باید فضای مجازیِ غربی را پذیرفت، به آموزۀ بنیادین استقلال فرهنگی و هویّتی که جوهرۀ انقلاب را تشکیل می‌دهد، باور ندارند. به هر اندازه که اعتقاد واقعیِ دیگران به این ارزش‌های بنیادین، بیشتر باشد، حس برادرانۀ ما به آنها نیز بیشتر خواهد شد و هرچه این اعتقاد، کمتر باشد، این حس نیز کمتر خواهد شد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.