چرا با شهید بهشتی مصباح دوستان را می زنند؟

0 ۲۱۰

شهید بهشتی و آیت الله مصباح یزدی در دبیرستان دین و دانش، هیئت های مؤتلفه، کارگروه تحقیقی درباره حکومت اسلامی و نیز در مدرسه حقانی همکاری نزدیکی با هم داشتند. در خصوص شریعتی البته بعضا اختلاف نظرهایی میان شهید بهشتی، شهید مفتح و شهید صدر از یک سو و علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیت الله مصباح یزدی از سوی دیگر وجود داشت. شهید بهشتی نیز البته منتقد شریعتی بود. او تأکید می کرد: «من مکرر گفته ام دکتر شریعتی بیش از آنکه یک اندیشمند باشد، شاعر است؛ روی قریحه حرف می زند، روی سینه حرف می زند، و این بزرگ ترین انحراف و خطای اوست.» آیت الله بهشتی با اشاره به سخنان شریعتی تصریح می کرد: «در این بازشناسی خامی های فراوانی دارد و کار تحقیقی مستندش از کار قریحه ای و ذوقی اش بسیار کمتر است. من می دانم که او در این برداشت های سلیقه ای و ذوقی که می تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و یا می زند.» علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیت الله مصباح در آن دوره زمانی، قضاوتی مشترک درخصوص شریعتی داشتند. قضاوتی که با نگاه امام هم نزدیکی زیادی داشت. البته اختلاف نظرهایی هم بین برخی انقلابیون درخصوص نحوه مواجهه با شریعتی وجود داشت که شهید بهشتی همان زمان نسبت به سوء استفاده از این اختلاف نظرها هشدار می داد. * اظهارات علامه مصباح در مورد شهید بهشتی علامه مصباح: «اوایل انقلاب من آنقدر از شهید بهشتی تعریف و تمجید می کردم که شهید محمد منتظری اعتراض کرد و گفت: آقای مصباح از بهشتی یک بت درست کرده.» (حقیقت شرق، تألیف حسین علی عربی، انتشارات زلال کوثر، صفحه ۵۳) «بنده بیش از چهل سال با مرحوم شهید آیت الله بهشتی ارتباط دوستانه خیلی بالاتر از حد دوستی متعارف داشتم و زمانیکه ایشان به هامبورگ رفتند باز مکاتبات و مراسلات ما ادامه داشت. دستخط های شهید بهشتی از هامبورگ الان محفوظ است این روابط گرم تا شهادت ایشان باقی ماند. همان سال های اول انقلاب هم در روزنامه ها آمد که مرحوم دکتر بهشتی می فرماید: من فلانی را دوست دارم و از اینطور آدم ها خوشم می آید. … در طول این مدت، کمتر مسئله ای بود که ما اختلاف نظر داشته باشیم. شاید مثلا بر سر یک مسئله فلسفی یک وقت عرض کردم اختلاف نظری داشتیم که به حل نهایی نرسید و عیبی هم ندارد چون طبع مسائل فلسفی و نظری همین است. منتهی آقایانی که امروز پاسخی برای عرایض ما ندارند و مرحوم بهشتی را هم معلوم نیست خیلی قبول داشته باشند روی یک مسئله ای مانور می دهند مربوط به اختلاف برداشت بنده و ایشان از یک نوشته ای که به نظر من می رسید که لازمه آن نوشته انکار خاتمیت است و چند نفر از شاگران مشترک من و شهید بهشتی خدمت ایشان رفته و نظر خواسته بودند. ایشان فرموده بود که من یقین ندارم که نیت آن نویسنده چنین مطلبی باشد. آیا مرادتان از اختلاف نظر بنده و ایشان همین است؟ کسانی که ایشان و بنده را از نزدیک می شناسند می دانند یکی از صمیمانه ترین دوستی ها را ما دو نفر داشتیم.» (گفتمان مصباح صقحات ۲۹۱و۲۹۲) یکی از این موارد، اشتباهاتی بوده که در آثار دکتر علی شریعتی یافت می شده است. آیت الله مصباح یزدی در راستای اصلاح این موارد دست به تلاشی گسترده زدند وحتی تلاش نمودند دکتر شریعتی نزد علامه طباطبائی برود یا آنکه با خود ایشان مباحثه نمایند که بنا به دلایلی منتج به نتیجه مطلوب نشد. ایشان خاطره این تلاش ها را نقل نموده اند که متضمن نکاتی جالب و خواندنی است: «شهید دانش آشتیانی که از شهدای ۷۲ تن است … و سابقه رفاقت خیلی طولانی با ما داشت … در یکی از سفرهایی که آمده بود قم، بعد از نماز مغرب و عشا با هم در صحن مسجد اعظم نشستیم. ایشان باب سخن را باز کرد و گفت: درباره سخنان شریعتی چه نظری دارید؟ …گفتم: به نظر من، ایشان انحرافات ریشه ای دارد. … گفت: شما تأثیر این انحرافات را چه اندازه می دانید؟ گفتم: بسیار عمیق. … گفت: نظر شما درباره اینکه با خود ایشان راجع به اشتباهاتشان گفتگو شود چیست؟ گفتم: آن سیمایی که از شریعتی از لا به لای نوشته ها و گفته هایش برای من مجسم شده “اگر درست تشخیص داده باشم- آن است که ایشان آدمی نیست که دنبال منطق صحیحی باشد. یک آدم مغروری است که اهداف خاص روشنفکرانه غربی غیر اسلامی دارد و مسائل اسلامی را یک پوششی قرار داده است برای پیشبرد آن اهدافش … آنچه برای او اصالت دارد، یک هدف اجتماعی است که می خواهد قهرمان آزادی خواهی بشود. … گفت: شما خیلی منفی فکر می کنید. اتفاقاً من با ایشان صحبت کرده ام و گفته ام ظاهراً در صحبت های شما اشتباهاتی هست و آیا حاضر هستید با کسانی که غرض و مرضی ندارند، بحث کنید و حل بشود. ایشان [دکتر شریعتی] گفته است: من حاضرم در هر جایی، در هر زمانی با هر کسی که شما پیشنهاد بکنید، بحث بکنم. گفتم: ان شاء الله این طور باشد، اما آنچه من تصور می کنم غیر از این است. گفت: روی این فرض صحبت کنیم که ایشان حاضر باشد با کسی بحث بکند و اگر برای او روشن شود که اشتباهاتی داشته است، از اشتباهاتش دست بردارد. اگر چنین فرضی صحیح باشد، خوب است ایشان با چه کسی بحث کند که سختش نباشد حرف او را بپذیرد؟ شخصیت مهمی باشد تا ایشان بگوید: چون شخصیت مهمی بود معلوم می شود که او درست فهمیده و من اشتباه فهمیده ام. غرور او نشکند. شهید دانش آشتیانی گفتند: چطور است که با علامه طباطبائی ملاقاتی داشته باشد. گفتم: اگر واقعا ایشان حاضر است اشتباهاتش را بپذیرد، خوب است. چون علامه شخصیت جهانی و بزرگی است، برای او هیچ شکستی محسوب نمی شود که مثلاً علامه طباطبایی اشتباهاتش را اصلاح کردند، پیشنهاد خوبی است. گفت: ایشان این قول را به من داده که هر جا، هر کس که باشد، من حاضرم بحث کنم. شما ببینید آقای طباطبایی ایشان را می پذیرند که بیایند صحبت کنند یا خیر؟ … قرار شد که بنده با علامه طباطبایی صحبت کنم و نتیجه را به آقای دانش از طریق تلفن اطلاع دهم و ایشان قرار بگذارند و بیایند قم و با آقای طباطبایی صحبت کنند. … ما صبح رفتیم خانه ی مرحوم علامه طباطبایی. گفتم: آقای دانش که معرّف حضور شما هستند، چنین پیشنهادی دارند و گفتند که من با او صحبت کرده ام و گفته است که من حاضرم با هر کسی بحث کنم. حالا حضرت عالی اجازه بدهید بیاید نزد شما و اشتباهاتش را برای او توضیح بدهید. پذیرفتن اشتباهاتش از مثل شما برای او عار نیست. ایشان فرمودند: تابستان گذشته که من مشهد بودم، بعضی از دوستان ایشان می خواستند او را بیاورند نزد من که با او صحبت کنم و … تذکراتی به او بدهم، من فکر کردم که هیچ فایده ای ندارد. چون ایشان اگر بخواهد شریعتی باشد، دست از افکارش بر نمی دارد و اگر بخواهد دست از افکارش بر دارد، دیگر شریعتی نیست. او آدمی نیست که دست از افکارش بردارد. من مطمئن هستم که دست از افکارش بر نمی دارد و بنابراین از این ملاقات سوء استفاده خواهد کرد. من که همه جا نیستم که بگویم چه بود و چه شد، منعکس می شود که رفت و فلانی هم نتوانست قانعش کند و نتیجه مثبتی ندارد. باز من اصرار کردم که آقا احتمال نمی دهید که لااقل اشتباهاتش کمتر شود و جلوی مفاسد بزرگ تر گرفته شود. آنچه را که گفته و روی آن پافشاری کرده، گذشته. به فرمایش شما بعید است که از حرف های گذشته اش دست بر دارد، اما آیا احتمال نمی دهید که بیاید و نزد شما و کمتر در آینده افساد کند؟ باز ایشان تأملی کردند و گفتند: حتی این احتمال هم وجود ندارد. خیلی قاطع [فرمودند] که ملاقات با او فایده ای نخواهد داشت، حتی احتمال ضرر هم دارد. ما آخرین تیرمان را زدیم و گفتیم که آقا بنا را بگذارید بر استخاره، اگر [دیدید که نتیجه] استخاره خوب است، اجازه بدهید یک جلسه بیاید نزد شما، شاید این جلسه برای اسلام و مسلمین فایده ای داشته باشد، دفع ضرری بشود. گفتند: خوب استخاره کنید. ما قرآن آوردیم و دادیم خدمت ایشان و گفتیم خودتان استخاره کنید. یادم نیست من استخاره کردم یا ایشان. به هر حال آیه ای آمد و کلمه «بُعد» در آن بود که مرحوم علامه گفتند: این هم استخاره! دیگر دهان ما بسته شد، خداحافظی کردیم و آمدیم بیرون و با آقای دانش تلفنی تماس گرفتیم و گفتیم جریان این طوری شد. … گفت:هیچ راهی ندارد که ایشان را راضی کنیم؟ گفتم: تا آن جا که می شد، من اصرار کردم، اما ایشان نپذیرفت. شهید دانش گفت: خودت حاضر هستی یک جلسه بحثی با او داشته باشی؟ گفتم: من حاضر هستم، ولی صحبت کردن امثال من فایده ای ندارد. اگر شخصی مثل آقای طباطبائی صحبت می کرد، امیدی بود که یک جایی اعتراف به اشتباهاتش کند، ولی در مقابل من حاضر به اعتراف به اشتباهش نمی شود. ایشان گفت: من امید دارم که مفید باشد. حالا چه زمانی بگویم بیاید قم؟ گفتم: آقای دانش، این آقای شریعتی که من می شناسم، قم بیا نیست. … من می آیم تهران. گفت: خیلی خوب. شما کی می آیید تهران؟ گفتم: من فلان روزمی آیم تهران، فلان ساعت تهران هستم. هر قراری بگذارید من حاضرم. ایشان گفت: هر ساعتی که می رسید تهران، یک ساعت بعدش من شریعتی را می آورم منزل [محل سکونت] شما. ما سر موعد رفتیم تهران نشستیم و مدتی از موعد ما گذشت تا اینکه آقای دانش تنها آمد. گفتیم: رفیق شما کجاست؟! گفت: کسالتی داشت! گفتم: آقای دانش، من به شما عرض کردم که او آدمی نیست که بیاید پیش من و بحث کند! گفت: نه! کاری برای او پیش آمد. گفتم: از من بپذیر او نمی آید پیش من. بیا یک قرار دیگری بگذاریم که من و او بیاییم آنجا. بعد هم گفتم که به نظر من بهترین جا منزل شما است (چون منزل ایشان نزدیک حسینیه ارشاد بود) قرار بگذارید هر ساعتی با هم توافق می کنید، او بیاید آنجا و من هم می آیم و جلسه هم خصوصی باشد تا ایشان فکر نکند که می خواهیم “هوچیگری” در بیاوریم و توی بوق کنیم، دوستانه می نشینیم و با ایشان صحبت می کنیم. روزی که برای ملاقات و صحبت کردن با ایشان می خواستم به تهران بروم، مرحوم دکتر بهشتی به منزل ما آمد … صحبت از شریعتی شد، ایشان درباره شریعتی گفت: “دکتر آدم پرگویی است و اهل تحقیق نیست، او اسلام سُراست، نه اسلام شناس، سخنرانی می کند اما خیلی پایبند این نیست که سخنانش درست است یا خیر!” بعد ایشان گفت: “من برای یک سخنرانی، ۱۵ ساعت مطالعه می کنم و این شخص با توجه به اینکه چند سخنرانی در روز دارد، به مطالعه درباره مسائل اسلامی نمی رسد و طبعاً لغزش های زیادی خواهد داشت.” بعد ایشان گفت: “ما با آقای مطهری یک جلسه ای داشته ایم و پیغامی را توسط سید علی آقای خامنه ای داده ایم … چون ایشان [شریعتی] در باره روحانیت بدگویی می کرده … به مسئولین حسینیه ارشاد این پیغام را داده ایم و مضمون آن پیغام این بودکه به آنها گفتیم که شمابزرگ ترین دشمن آمریکا را به دست آقای شریعتی دارید می کوبید! چراکه خود آمریکایی ها اعتراف کرده اند که بزرگترین دشمن آنها روحانیت شیعه است … متوجه هستید یا نه؟» … [من بعد از جلسه با دکتر بهشتی رفتم تهران برای ملاقات با شریعتی.] به نظرم روز تولد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. عصر آن روز ایشان در حسینیه ارشاد درباره زن سخنرانی داشت. ما صبح اول وقت خودمان را به زحمت رساندیم آنجا، مدتی صبر کردیم و کسی نیامد. مشغول صبحانه شدیم، باز کسی نیامد. ایشان [شهید دانش که قرار ملاقات در منزل ایشان بوده] با حسینیه ارشاد تماس گرفت، گفتند: اینجا نیست! با منزل تماس گرفت، گفتند: اینجا نیست! پیدایش نکرد. نزدیکی های ظهر از بس تلفن کرد این طرف و آن طرف، بالاخره او را پیدا کرد. ایشان [دکتر شریعتی] گفت: تب دارم و سخت افتاده ام و نمی توانم از جایم برخیزم و به هیچ وجه برای من مقدور نیست. ما با لبخند به آقای دانش فهماندیم که پیش بینی ما درست بود، شما این قدر زودباور نباشید. نمی دانم ایشان باورشان شد یا نه! آن روز تا بعد از ظهر هم ما آنجا بودیم. هر چه خبر گرفتند ایشان تب داشت و خوابیده بود وهمان بعد از ظهر هم حالش خوب شد و به حسینیه ارشاد برای سخنرانی رفت! من ظنّ قوی داشتم و با این قرائن هم تقویت شد که شریعتی کسی نیست که در صدد تحقیق باشد.» (گفتمان مصباح، چاپ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحات ۲۱۸ تا ۲۲۷؛ به نقل از متن پیاده شده نوار مصاحبه مؤسسه امام خمینی با حضرت آیت الله مصباح)

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.