علامه محمدتقی مصباح رحمه الله علیه:
فدای خاک یا فدای خدا؟!

علامه محمدتقی مصباح رحمه الله علیه:

۱. بعد از گذشت چند دهه از پیروزی انقلاب، ما هنوز مسئلۀ «جهاد و شهادت در راه خدا» را با «دفاع از آب و خاک»، یکی می‌گیریم. این مسئله، آن‌قدر سنگین است اگر کسی محتوایش را درست تصوّر کند، جا دارد دق کند و بمیرد. دفاع از آب و خاک را کلاغ‌ها و گرگ‌ها هم دارند. در جنگل هم هر قسمتی از جنگل را یک گروهی از حیوانات، خانۀ خودشان می‌دانند و از آن دفاع می‌کنند. مگر این منحصر به ایران است؟! انگلیسی‌ها هم این کار را می‌کنند؛ این‌ چه افتخاری شد؟! ارزش این، مثل ارزش دفاعی است که حیوانات از لانه‌شان می‌کنند. البته اگر این احساس را نداشته باشند از آن حیوان هم پَست‌تر هستند؛ اگر آن‌قدر بی‌رمق و بی‌احساس باشند که از خانه و عِرض و ناموس‌شان هم دفاع نکنند از خروس هم بدتر هستند. اما این افتخاری برای جامعۀ اسلامی ما نیست. این یک حس مشترک بین انسان و بسیاری از حیوانات است و بین مؤمن و کافر و بین حق و باطل، مشترک است. دفاع از آب و خاک، چیز افتخارآمیزی نیست.

۲. اگر این را فهمیده بودیم می‌دانستیم که یک قطرۀ خون «محمد جهان‌آرا» یا امثال او، با دریاها خون‌های «آرش کمانگیر» و امثال آن قابل‌مقایسه نیست؛ این یک «ارزش الهی» دارد و برای «خدا» ریخته شده و «ثارالله» است، آن برای «آب و خاک» ریخته و همان ارزش خاک را دارد. چیزی که برای خدا انجام گرفته باشد ارزش خدایی پیدا می‌کند؛ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ. بگوییم این کشته شد، آن هم کشته شد؛ این فدای چه شد؟! آن فدای چه شد؟! آن «فدای خاک» شد، این «فدای خدا» شد. اگر فدای آب و خاک شدی، قیمت وجود تو همان است، اما اگر فدای دینِ خدا شدی، ارزش تو بی‌نهایت است و با هیچ مقیاسی نمی‌شود برای آن ارزش تعیین کرد. آن‌وقت ما افتخار کنیم که جهان‌آرای ما فدای آب و خاک شد؟! چقدر ظلم است به این شهدا! چه قدر ظلم است که قدر آن‌ها را پایین بیاوریم و ارزش خاک را برای آن‌ها تعیین کنیم. شهادت را از این مظلومیّت دربیاورید که با گرایش «ملّی‌گرایانه» و «ناسیونالیستی»، قابل‌مقایسه باشد.

۳. این آیه را ملاحظه بفرمایید تا معلوم شود انسان با چه شرف پیدا می‌کند؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ؛ نمی‌فرماید شر الحیوان؛ می‌فرماید بدترین جنبنده‌ها، کِرم در مستراح؛ جنبده است یا نیست؟ می‌فرماید إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ. شرف انسان به ایمان است. در مقابلش کفر، شرفِ منفی ایجاد می‌کند، زیر صفر، شَرَّ الدَّوَابِّ. کسی که با حق، عناد دارد و در مقابل راه خدا و دین خدا تسلیم نمی‌شود و عناد می‌ورزد ارزش او، زیر صفر است؛ هر چه دو پا شد که ارزش انسانی ندارد. انسان به شرط ایمانش و به شرط ارتباطش با خدا ارزش دارد. شهید که ارزش دارد نه به خاطر این است که در راه انسان، شهید شده یا فدای آب و خاک شده است. در فرهنگ ما ارزش شهید برای این است که فدای دین خدا شده و ارزش خدایی پیدا کرده است. این با همۀ این عالم، قابل‌مقایسه نیست. اگر تمام ثروت‌های عالم را یک ‌جا جمع کنید، کسی‌که برای خدا شهید شده باشد ارزشش با آن‌ها قابل‌مقایسه نیست. ما باید این را بفهمیم و بفهمانیم و ترویج کنیم و اساس فرهنگ خودمان قرار بدهیم و این خدمت را به دیگران انجام بدهیم که ارزش وجودِ خودشان را بفهمند چیست، بدانند در راه چه باید فدا شوند. فدا شدن در راه خاک یعنی ارزش خاک را پیدا کنیم.

۴. «وطن» یعنی چه؟ از کجا تا کجا وطن است؟ وطن ما ایران است، ایران از کجا تا کجاست؟ چه کسی معلوم می‌کند که این‌جا ایران است و ما به آن افتخار کنیم؟ یک وقتی بود که مرز ایران از دروازه‌های چین بود تا دروازه‌های اروپا – یعنی مجموع کشورهای خاورمیانه و خاور نزدیک و بخشی از کشورهای آسیای شرقی – جزء کشور ایران بود. در داستانی می‌گویند در زمان ملک‌شاه سلجوقی، یک کارگزاری که خدمتی برای دستگاه دولت کرده بود، رفت پیش خواجه نظام‌الملک که مزدش را بگیرد. او نامه نوشت که برو در فلان شهر ترکیه و آن‌جا مزدت را بگیر. او رفت پیش شاه و شکایت کرد که اگر من از این‌جا بروم پولم را از آن‌جا بگیرم، هزینه‌ای که من باید متحمّل بشوم، شاید بیش از پولی باشد که به دستم بیاید؛ این چه دستوری است که دادند؟! او پاسخ گفت: می‌خواهم در تاریخ ثبت بشود که وسعت کشور ما در این زمان، از کجا تا به کجاست. در حدود بیست‌ مورد از کشورهایی که امروز مستقل هستند، آن روز جزء خاک ایران بودند. یکی‌ از آن‌ها عراق است. پایتخت ساسانیان در تیسفون بود که جزء خاک ایران بود؛ همان شهر مدائنی که الان در نزدیکی بغداد است. خوب، ما حالا عراقی هستیم یا ایرانی هستیم؟ ما به عراق ببالیم که این کشور ماست، چون یک وقتی جزء خاک ما بوده؟! یا کشورهای شمال، قفقاز و آذربایجان و کشورهای دیگری که در اطراف ما است، همۀ این‌ها یک وقتی جزء قلمرو ایران بوده‌اند. این یک چیز قراردادی است؛ امروز می‌گویند ایران، فردا می‌گویند عراق، پس‌فردا یک اسم دیگری. چه افتخاری دارد؟ چه ارزشی دارد که جان فدای این‌ها بکنیم؟ این‌ را مقایسه کنید با خدایی که «حقیقه‌الحقایق» است. وطن، یک امر «اعتباری» و «قراردادی» است؛ اما این یک «حقیقت» است که هر حقیقتی، حقیقت‌بودنش را از آن دریافت کرده است. چقدر فرق است بین کسی‌که جانش را برای او می‌دهد یا جانی که برای خاک و قلمرویی که فردا اسمش هم یک کشور دیگری خواهد بود فدا می‌شود؟! چقدر باید آدم از نظر فهم و شعور و ارزش، تنزّل بکند که به جای «خدا» بگذارد «ملّیّت».

۵. اسلام می‌گوید: «حق» و «باطل»؛ نمی‌گوید: «عرب» و «عجم»؛ نمی‌گوید: «فارس» و «ترک». حق را باید حمایت کرد، هر جا باشد. این گرایش ناسیونالیستی نتیجه‌اش همان می‌شود که: «نه غزه، نه لبنان». به ما چه؟! عرب‌ها بروند به آن‌ها کمک کنند! اسلام می‌گوید: مسلمان، مسلمان است، هر جا می‌خواهد باشد. ما اگر افکارمان و ارزش‌های‌مان و بینش‌هایمان را براساس اسلام پی‌ریزی کردیم و رشد دادیم آن وقت لیاقت این را پیدا می‌کنیم که خدا به ما عنایت کند، و روز به روز بر عزت و افتخار و سعادت ما، افزوده شود. افتخار به «قومیّت» و «نژاد» و «خاک و آب» و امثال این‌ها، افتخارات «جاهلیّت» است.

۶. چقدر فرق است بین کسانی‌که «ارزش‌های اسلامی» را ترویج می‌کنند و مردم را متوجّه این ارزش‌ها می‌کنند، با کسانی‌که از «ملّی‌گرایی» و «ایران» و «آب و خاک» می‌گویند. آب و خاک، «جماد» است، تو «انسانی»؛ مگر انسان باید ‌فدای آب و خاک بشود؟! آب و خاک، مگر ارزش دارد که امثال این شهدای بزرگوار، جان‌شان را فدای این خاک کنند؟! مجموع کرۀ زمین با همۀ مخازن‌ و معادن زیرزمینی‌ و روی زمین‌اش به اندازۀ یک «انسانِ مؤمن»، ارزش ندارد. ارزشِ مؤمن، مثل ارزش کعبه است. آن‌چه ارزش دارد ایمان و ارتباط با خداست. آری، از این جهت که ایران، «وطنِ اسلامی» و جایگاهی است که مردمش با خدا ارتباط دارند و دین خدا را می‌خواهند رواج بدهند، این وطن ارزش دارد، اما «بالطبع»، نه «بالاصاله»؛ اصل ارزش، برای خدا و دین خداست. افتخار پیدا می‌کند، چون «میهن اسلامی» است، نه چون «میهن قومی» است. کدام شهیدی را سراغ دارید که در وصیّت‌نامه‌اش نوشته باشد که من برای «آب و خاک ایران» شهید شدم؟! همه نوشتند برای اسلام، برای اطاعت از رهبری، برای اطاعت از امام، برای ادامۀ راه امام حسین‌ – علیه‌السلام -؛ آن‌وقت ما این‌ها را فراموش کنیم و بفراموشانیم و به شعارهای جاهلیّت برگردیم!

نظرات (۰)
ثبت نظر