بررسی هدف آمریکا از کودتای ۲۸ مرداد برمبنای اسناد تازه

0 ۲۴۰
غروب ۲۸مرداد ۱۳۳۲ آغاز شبی طویل در تاریخ معاصر ایران بود. سقوط دولت محمد مصدق و پیروزی کودتاچیان در فضای داخلی ایران به معنای شروع ربع قرن از عصر سلطنت مطلقه و سرکوب جریان‌های سیاسی بود که در برهه ۱۲ساله پس از سقوط رضاخان تا روز کودتا رشد و نمو یافته بودند. به همین خاطر کودتای ۲۸مرداد در گفتار و رفتار سیاسی و اجتماعی ایران بیش از هرچیز به عنوان نقطه آغازین یک سکون و سکوت شناخته می‌شود.
نخبگان و فعالان سیاسی وقت جملگی با هوای نیما یوشیج همراه بوده و خود را مخاطب «منم از هرکه در این ساعت غارت‌زده‌تر/ همه چیز از کف من رفته به در/ دل فولادم با من نیست…» می‌دانستند. با این حال به موازات ساعت صفر کودتا که با جمله «اکنون دقیقا ساعت ۱۲نیمه شب است» آغاز شده و در داخل به دوره منعطف سال ۲۰ تا ۳۲ خاتمه داد، در فضای سیاست خارجه و مناسبات بین‌الملل نیز ساعت صفر خصومت آمریکا با ایرانیان آغاز شد.
خنجر نیروی سوم به الگوی ایرانی
بُعد مسافت، فضای متفاوت مناسبات جهانی تا پیش از پایان جنگ جهانی دوم و مهمتر از همه تبدیل شدن ایران به زمین رقابت ۲قدرت صاحب نفوذ وقت(انگلیس و شوروی) عملا مانع از آن شده بود که در بینش سیاسی مردمان و اصحاب قدرت وقت، ایالات متحده آمریکا بعنوان «بیگانه» تعریف شود.
با این حال در کشاکش ایده‌های آن زمان برای مقابله با انگلیس و روسیه، برخی آمریکا را به مثابه نیروی سومی مطلوب در جهت مهار ۲نیروی دیگر یافته بودند و ورود این کشور به مناسبات سیاسی ایران را مقوم استقلال ملی نیز می‌خواندند. سال‌های سخت پس از نهضت ملی شدن صنعت نفت و ایستادگی در مقابل دولت انگلیس که در سایه تحریم نفت ایران و تهدید به اشغال جنوب کشورمان پیش می‌رفت و عدم همراهی اتحاد جماهیر شوروی با نهضت ملی ایرانیان، که در همراهی با تحریم اقتصادی انگلیس خود را نمایان ساخت، فضا را بیش از پیش برای حرکت به سمت آمریکا فراهم کرد. با این حال نخستین مواجهه جدی ایرانیان با یکی از ۲بلوک جدید قدرت جهانی به تراژیک‌ترین سرنوشت ممکن ختم شد.
کودتای ۲۸مرداد آغاز خصومت آمریکا با کشوری بود که بیم از تبدیل شدن آن به یک الگوی الهام‌بخش برای دیگر ملل می‌رفت. ۲متغیر بیم آمریکا را که به ظاهر بازیگری غیرمنتفع در جنگ ایران و انگلیس بر نفت بود افزایش می‌داد. نخستین مساله حرکت برخی از کشورها از جمله ونزوئلا و مکزیک برای ملی کردن صنایع و نفت‌شان بود. ایده ملی کردن صنعت نفت ایران نیز تا حدی تحت تاثیر تجربه این کشورها بود و موفقیت هر کشور قطعا دومینویی از نهضت‌های ملی را نیز در دیگر سرزمین‌های جنوب جهانی با خود همراه می‌کرد.
از سوی دیگر انتفاع نفتی آمریکا در خاورمیانه، پس از پایان جنگ جهانی دوم افزایش محسوسی یافته بود و همین امر اقتصاد آمریکا را نیز به بازار انرژی این منطقه استراتژیک پیوند می‌داد. در دوران جنگ جهانی دوم سهم آمریکا از منافع نفتی خاورمیانه فقط ۱۳% بود و سهم انگلیس ۸۰% اما در سال ۱۳۲۴ آمریکا سهم خود را تا ۵۵% افزایش داد؛ افزایشی که عملا واشنگتن را در ممانعت از موفقیت الگوی ایران با لندن همراه می‌ساخت.
گسست‌ناپذیری آزادی از استقلال
بر همین اساس کودتای ۲۸مرداد به رغم آنکه بیش از همه با اختناق داخلی و سرکوب نیروهای سیاسی توسط دستگاه شاه جوان شناخته می‌شود اما در متن تاریخی خود امتدادی از داستان نفت و استقلال ایران بود. گران بودن این تجربه برای ایرانیان تا حدی نشات گرفته از این واقعیت بود که نقطه تلاقی استبداد داخلی و استعمار خارجی در یک نیمروز، سرنوشت عصر جدید ایرانیان را تا سالها دستخوش تغییر و گسست نمود.
بن‌بست جدید تحمیل شده به ایران این بار از سوی یک قدرت بیگانه جدید بود که تا آن لحظه به جز در برهه اشغال ایران توسط متفقین، رد و نشانی از خود به جا نگذاشته بود. کودتای ۲۸مرداد به مثابه ساعت صفر خصومت آمریکا و سیاست مداخله‌جویانه‌اش علیه الگوی ایران، بیشتر با عینک نزاع‌های داخلی بازخوانی شده است. همین بازخوانی باعث شده تا در ۷دهه گذشته وجه بین‌المللی این کودتا یا مورد انکار قرار گیرد و یا به حاشیه رانده شود.
تفکیک ناپذیر بودن وجه داخلی و خارجی سیاست‌های رهایی‌بخش باعث شده تا در فقدان یک آگاهی تاریخی به دست آمده از این کودتا، بسیاری از گفتمان‌های سیاسی، آزادی را جدای از استقلال تعریف کرده و در مواردی حتی استقلال ملی را نافی و مانع توسعه اقتصادی جا بزنند. رد این گسست جایی آشکار می‌شود که به رغم ۲مرحله خارج شدن اسناد مربوط به دخالت مستقیم آمریکا در این کودتا، هنوز برخی از تاریخ‌دانان داخلی، حضور بلوک جدید استعماری را در این کودتا و با نیت سرکوب استقلال‌طلبی ایرانیان نفی کنند.
اجماع انگلیسی-آمریکایی
پرونده ملی شدن نفت ایران و تاثیر قطعی آن بر تصمیم بالقوه دیگر ملل برای ملی کردن صنایع‌شان بطور اعم و صنعت نفت بطور اخص، عزم آمریکا را در کنار انگلیس برای انجام کودتا جزم کرد. در حالی که برخی از تحلیلگران تلاش کرده‌اند تا عدم انعطاف ایران در مذاکره با انگلیس و قبول نکردن بسته‌های پیشنهادی برای شیوه جدید توزیع سود فروش نفت را عامل شکل گیری این اجماع در نظر بگیرند اما ادعاهای زیادی که نافی این فرضیه باشد منتشر شده است.
جورج میدلتون کاردار بریتانیا که در مذاکرات بین‌المللی شرکت داشت، سال‌ها پس از مذاکرات درباره شیوه جدید تقسیم سود ناشی از فروش نفت ایران تصدیق کرد که اجماعی انگلیسی-آمریکایی وجود داشت مبنی بر اینکه ملی شدن تحت هیچ شرایطی به سرانجام نرسد: «هراس شدیدی وجود داشت از اینکه یک نمونه بد باعث بروز عواقبی در دیگر نقاط شود. ما با مساله مکزیک هم مواجه بودیم و نمی‌خواستیم ۱۰بار دیگر هم این اتفاق بیافتد».
هارلان کلیولند از کارشناسان نفتی وقت نیز اقرار کرده بود «اگر خبرش پخش می‌شد که امتیازات نفتی بدون هیچ غرامتی می‌توانند ملغی شوند، پادشاهان و ساستمداران خاورمیانه بلافاصله از آن استفاده می‌بردند تا حق حاکمیت خودشان را اثبات کنند». این اظهارات البته شباهت زیادی با یادداشت سردبیر اکونومیست در مه ۱۹۵۹ و ۲سال قبل از کودتا دارد که نوشته بود: «اگر بزرگترین سرمایه‌گذاری بریتانیا در جهان به واسطه خشونت یا بر اثر فشار و تهدید مصادره شود، امتیازهای نفتی دیگر در خاورمیانه هم با سرنوشت مشابهی روبرو می‌شوند. از این پس تولید و فروش نفت در گرو احساسات سیاسی خواهد بود و برنامه‌های اقتصادی و استراتژیک جهان غرب به این دلیل ساده که احتمالا نفت حیاتی‌ترین ماده خام به شمار می‌رود، سخت تحت تاثیر قرار خواهد گرفت. بدیهی است ایالات متحده آمریکا نیز از تاثیر این مناقشه در امان نخواهد بود».
الگوی تسری‌بخش ملی شدن صنایع
طبق اسناد جدیدی که دولت آمریکا در سال ۲۰۱۷ از بایگانی محرمانه خارج کرد، راه حل به ظاهر مصالحه‌جویانه آمریکا مبنی بر به رسمیت شناختن اصل ملی شدن نفت ایران، با نیت حفظ کنترل نفت توسط شرکت نفت انگلیس-ایران یا کنسرسیومی از شرکت‌های غربی تعریف شده بود. تا جایی که سفیر آمریکا در لندن در پیامی به وزارت خارجه انگلیس صراحتا تاکید کرد که «برای کمک به حفظ آبروی ایرانیان به طور تاکتیکی و لفظی از ملی شدن تعریف و تمجید شود».
در اسناد جدید منتشر شده از جلسه مک‌گی معاون وقت وزارت خارجه آمریکا با مدیران ارشد نفتی آمده است: «نمایندگان گروه‌های نفتی بر پیامد جدی اعطای شرایط بهتر به ایران نسبت به دیگر کشورها تاکید کردند. به عقیده آنان در صورت وقوع این امر کل صنعت نفت بین‌الملل در معترض تهدید خواهد بود. آنان می‌گویند از دست دادن ایران را بر بی‌ثباتی ناشی از موافقتنامه بسیار با ایران ترجیح می‌دهند. دیگر نمایندگان نفتی نیز به این موضوع اشاره کردند که در این زمینه نه تنها صنعت نفتی بلکه کلیه سرمایه‌گذاری‌های آمریکایی در خارج و اصل حرمت روابط قراردادی نیز متاثر خواهد شد».
در همین زمینه وزارت خارجه انگلیس نیز در گزارشی که به وزارت خارجه آمریکا ارسال می‌کند فهرستی از شرکت‌های خارجی که از ملی شدن تاثیر می‌پذیرند را قید می‌کند که شرکت‌های نفتی و آبراه سوئز از جمله آنان بود. شرکت‌های فعال در زمینه مس، لاستیک، قلع، آهن، نیکل و نیترات در اسپانیا، پرتغال، یونان، برمه، بولیوی، شیلی، هند، پاکستان و اندونزی از دیگر شرکت‌های این فهرست بود.
در گزارش منتشر شده پیرامون جمع‌بندی جلسه شورای امنیت ملی آمریکا درباره نزاع نفتی میان ایران و انگلیس آمده است: «بر این نظر هستیم که نمی‌توانیم در ارتباط با مناقشات بین بریتانیا و ایران بی‌طرف بمانیم. در واقع باید از بریتانیا حمایتی جانانه کنیم. نخست‌وزیر و دولت ایران به شکل یکجانبه قرارداد را نقض کرده‌اند و چنین اخلالی در قرارداد نه تنها ‌فی‌النفسه امر نادرستی است بلکه احتمالا نمونه و سابقه‌ای را ایجاد کرده است که موجب خواهد شد عراق و دیگر کشورها به این فکر کنند که آنان نیز می‌توانند به چنین اقداماتی متوسل شوند.
اوضاع سرایت پذیری است و باید هر کاری می‌توانیم برای متوقف کردن آن انجام دهیم». آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا نیز که تلاش داشت مواضع عمومی محتاطانه‌ای داشته باشد در یک نشست اختصاصی شورای امنیت ملی با اشاره به الگوی ایران گفت: «(این) نمونه بد اثراتی جدی بر امتیازات نفتی آمریکا در دیگر نقاط جهان بر جای خواهد گذاشت».
توسل آمریکا به «هر کاری… برای متوقف کردن» ایران نهایتا در کودتای ۲۸مرداد ۳۲ خود را نشان داد. حالا امروز از ساعت صفر خصومت آمریکا با ایران دقیقا ۷۰سال می‌گذرد. روایت نیمروز کودتا کماکان حامل رازها و پرسش‌های زیادی است اما پاسخ به این سوال که انگیزه آمریکا از اجرای این کودتا چه بوده روشن‌تر از پیش است: شکست الگوی الهام‌بخش ایران.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.