پشتوانه نظری انقلاب؛ از مطهری تا مصباح

0 ۳۸۹

علیرضا معاف*

امروز و در کشاکش مناقشات نظری، دعواهای فرهنگی، معرفتی و مباحثات اندیشه ای که البته ظاهر و پوسته به شدت سیاسی و سویه های اجتماعی دارد، بیش از همیشه به ظرافتهای اندیشه استاد مطهری نیازمندیم. مطهری از حیث معرفتی، هرگز خاستگاه حل مسائل را در ساحت غرب و پیوند با غرب (چه غرب سیاسی و چه غرب فلسفی) نمی جست و غرب باوری ساده لوحانه را نکوهش می کرد چرا که به خوبی ریشه های رفتار سیاسی غرب را در سپهر معرفتی و فلسفی غرب درک می کرد و با افشای ماهیت و هویت غرب استکباری، تلبیس ابلیس غرب را خنثی می کرد.

استاد مطهری همزمان که با سیاست خارجی «قجری» و فرهنگ و هنر «فرحی» در ستیزه بود به «طرحواره نظام تفکر دینی» و «تاسیس فقه دولت اسلامی» و «تشکیل قرارگاه هدایت ربانی جامعه» می اندیشید. مطهری یک محقق متحقق بود که شاخص پژوهش گر دینی طراز و محقق شیعی استاندارد را به نسل انقلاب و پسا انقلاب معرفی نمود؛ او پژوهنده و اهل تحقیقی بود که در نظرات اثباتی و دیدگاههای ابطال گر خود مصداق «محقّق لما حقّقتم و مبطل لما ابطلتم» بود؛ فلذا هرگز منویات امام و ولیّ خود را با اعتماد به جریان غربگرا بر زمین نمی گذاشت و به جهاد درونی و فطری امت اسلام توصیه می کرد. می گویند انقلابها و آرمانهایشان در هاضمه بروکراسی و تکنوکراسی هضم می شوند؛ ما هم نگران انقلاب باعظمت خود هستیم؛ «چه باید کرد» اصلی ترین مساله و دغدغه انقلابیونی است که هنوز رفاه زده، تجمل گرا و دنیاطلب نشده اند؛ بنابراین، شاید آن ققنوسی که باید از زیر خاکستر بیرون بیاید و نگرانی های این روزهای انقلابیون را فروکاهد، تفکر عدالت محور حضرت خمینی با قرائت استاد مطهری و استاد مصباح است. مطهری که هم یک تاکتیسین پیچیده و هم یک استراتژیست دقیق بود، همزمان به حوزه های عملگرایانه دین مردم توجه داشت و هم به مباحث عمیق راهبردی انقلابی التفات می کرد، حرفهای ایدئولوژیک مطهری استعدادی را در اختیار ما قرار می دهد که اگر در لحظه مشخص با اهداف سیاسی خدامحور پیوند بخورد راه حل های درست و دقیقی به ما ارائه خواهد کرد و برون رفت از معضلات و گره های کور کنونی را آسان می سازد. امروز بیش از همیشه به اصول و روشهای مطهری نیازمندیم.

مثلث تفکر، مدیریت و مبارزه
فلاسفه می گویند فاقد شئ، معطی شئ نخواهد بود به بیان ساده آنکه اگر کسی واجد خصوصیات و جوششهای درونی نباشد طبعاً نمیتواند آنچه را که خود ندارد به دیگران هدیه کند. این همه بهره ای که انقلاب و جامعه و نسل ما از یک متفکر مبارز مدیر برده است نشان می دهد که او در اعلی مرتبه این خصوصیات بوده است. “تفکر”، “مدیریت” و “مبارزه” ۳ واژه ای هستند که معمولاً تصور می شود با یکدیگر سازش ندارند. شهید مطهری از جمله افرادی بود که با عملکرد خود نشان داد هم می توان در حین “مبارزه” به تأمل و تفکر “نشست” و هم می شود در موضع “مدیریتی” به مبارزه با واقعیات ناپسند “برخاست”. در دوران مبارزه با رژیم ستمشاهی، مبارزه شهید مطهری در فاز فکری- فرهنگی تعریف می شد. آنقدر به فکر آینده نهضت و فردای انقلاب بود که برخی شبهه کردند: “مطهری اصلا مبارزه نکرده است!!” در آن دوران، او بحث در رابطه با چیستی حکومت اسلامی و مبانی فکری انقلاب اسلامی را در میان خواص و انقلابیون درجه یک به راه انداخته بود و اعتقاد داشت باید برای “کادرسازی” و “تربیت نیروی انسانی” هم در سطح خواص و هم در سطح عموم مردم، برنامه ریزی شود.

روحیه مستقل و طبع سنت شکن شهید مطهری او را به سوی انجام دادن فعالیت های “ناآشنا” می کشاند؛ سخنرانی در حسینیه ارشاد و مسجد الجواد و تألیف کتب عقیدتی و همراه کردن طیفی از علما با انقلاب را در کنار فعالیتهای سیاسی پیگیری مینمود. شهید مطهری متبحر در فقه و فلسفه بود اما علم را تنها برای علم نمی خواست و اراده “عمل انقلابی” داشت. کار تحقیقاتی شهید مطهری سمت مبارزه ای و جهتگیری انقلابی داشت. مباحث معقولات و منقولات و حتی تدریس فلسفه اسلامی و فلسفه غرب؛ همگی ابزاری برای تغییر دادن واقعیات ناعادلانه برای شکل دادن به انقلابی عدالت خواهانه بود.

فردای انقلاب؛ صبح امتحان مدیریت انقلابی بود و در برهه ای شهید مطهری در جایگاه ریاست شورای انقلاب نماد “مدیریت انقلابی” شد؛ مدیریت مکتبی، تقوای سیاسی، برنامه ریزی تئوریک و البته مظلومیت انقلابی! مظلومیت شهید مطهری بیشتر از آنکه ناشی از تخریب ها و توهین های مثلث طرفداران شریعتی- منافقین – غرب زده ها باشد از “پیشرو بودن” خود او ناشی میشد! شهید مطهری جلوتر از زمان خود را می دید و برای افق فردا تصمیم می گرفت از آن رو حتی برخی مواقع از سوی خودی ها هم درک نمی شد و گاهی از طرف مدعیان “خط امام(ره)” هم توهین می شنید! شهید مطهری فرمانده دوران تثبیت فکری و نظام سازی انقلاب بود. مطهری می دانست برای آنکه امام بتواند طراز حکومت و جامعه را ارتقا دهد نیاز به خط شکن فکری دارد و مطهری به سان حاصل عمر امام هم دوراندیشی فکری می کرد و هم استقامت عقیدتی به خرج می داد. امام(ره) به فرزندی نیاز داشت که منتظر بخشنامه و دستورالعمل و سخنرانی باقی نماند و شخصیت شهید مطهری ذاتاً برای کار “تئوریک” و پیگیری منویات گفته نشده امام(ره) ساخته شده بود. اندیشه مطهری خط نوشته نشده “خط امام(ره)” را میخواند. مظلومیت مطهری آن بود که شخصیت علمی، فلسفی و آزاداندیشانهاش به خاطر سربازی سیاسی و مسئولیت پذیری انقلابی داشت تحت الشعاع قرار میگرفت و امام با پیامهای متعدد بعد از شهادت او نگذاشت این اتفاق بیافتد.

اگر لازم بود برای زهر شبهه به مناظره فکری مینشست و پادزهر لازم را از جنس خود تهدید، پاسخ می داد. گرچه مطهری خود در مرکز “شهرت” بود اما شخصاً و روحاً “تارک تبلیغات سیاسی” بود و سخنرانی در مسجدالجواد تهران با سخنرانیهای تلویزیونی برایش تفاوتی نداشت. مطهری یک “متفکر انقلابی” به تمام معنا بود چه آن هنگام که در تعقیب و گریز مبارزاتی قبل از انقلاب قرار داشت و چه آن هنگام که به مسند “ریاست شورای انقلاب” نشست، هیچگاه از پویایی و ابتکار انقلابی خود دست نکشید و همین بود که رهبر فرزانه و دور اندیش انقلاب، یار، برادر و همسنگر شهید مطهری، وی را عقبه تئوریک نظام خواندند. نظم سیستماتیک اندیشه مطهری در پرتو شاگردی و سربازی فکری برای حضرت امام(ره) شکل گرفته بود و چنین بود که “فرمانده جبهه فکری و فرهنگی انقلاب” نشان “حاصل عمر” را از “امام” گرفت.

مطهری، عقبه فکری انقلاب
تامل و تعمق در چیستی، ماهیت و حقیقت مقوله «فکر» یکی از جذاب ترین و مهمترین مسائل مورد مباحثه و بررسی اهل تفکر واهالی فکر است.جالب آن که متفکران باید در مفهوم “فکر” فکر کنند و پاسخ به اساسی ترین سؤالات حوزه”تفکر” برعهده همین جماعت اهل تفکر است. این همان مشکل شیرینی است که در درک مفهوم معرفت شناسی با آن دست و پنجه نرم می کنیم ، اگر شناختنِ معرفت به معنی شناختِ شناخت باشد پاسخ به این سؤال معرفت شناختی که “شناخت چیست؟” برعهده اهل شناخت و معرفت است! در هر حال چه مفهوم فکر را به تعریف متفکران غربی، پردازش داده های مغزی و تنظیم مناسبات زندگی در یک عملیات مغزی بدانیم، چه آن را با واژگانی چون خرد و تعقل توضیح دهیم و چه به بیان زیبای حضرت امام خمینی (ره) فکر را به تفهیم دانسته ها به قلب و تبدیل دانش به باور تعبیر کنیم، جریان فکری فرهنگی کشور ما وامدار و مدیون متفکرانی چون استاد شهید مرتضی مطهری است و بی شک یکی از راه های میانبر در کشف ماهیت و حقیقت فکر، تدقیق و تعمّق در حیات فکری ، زیّ علمی و زندگی متفکرانه عالمانی چون استاد مطهری است. یک روش پاسخ مناسب به سوالاتی چون حکمت چیست و حکیم کیست، فلسفه چیست و فیلسوف کیست نیز از همین جنس و سنخ است و حکمت ورزی و فلسفه ورزی را می توان ابتدا در زندگی اهل حکمت و فلسفه فهمید و درک کرد و از آن به مفهوم شناسی حکمت و فلسفه رهنمون شد.

شاید گویا ترین تعبیر در درک فضایل استاد شهید مطهری ، توصیف رهبر حکیم انقلاب از ایشان باشد که فرمود:”آقای مطهری عقبه فکری انقلاب ماست.” در این باب به تفصیل سخن خواهیم گفت.

احتیاج ذاتی انقلاب به ایدئولوگ مبارز
شاید اصلی ترین توصیفی که رهبر حکیم انقلاب از استاد شهید مطهری داشته اند، اطلاق صفت عقبه تئوریک نظام به استاد شهید باشد، در تبیین این واژه باید سخن گفت؛ جریان های اجتماعی برای تولّد و آنگاه بالندگی و پویایی لاجرم محتاج نظریه پردازی در مقام فکر هستند؛ در واقع فکر، هم علت محدثه و هم علت مبقیه یک فرهنگ یا یک جریان است. بنا به پایه های جهان بینی هر جریانی، یک نامی به این نظریه پردازی می دهد: نظریه پرداز عقیدتی، ایدئولوگ و تئوریسین. نام ها مهم نیست؛ اصل احتیاج هر انقلاب و جریان اجتماعی است به فکری و اندیشهای که پایه های فرهنگ عمومی را خواهند ساخت و این فرهنگ است که چون اکسیژن اجازه حیات و ممات جریان های سیاسی را می دهد. «انقلاب اسلامی ایران» نیز در این مورد تافته جدا بافته نیست و اگر بخواهد پویایی اش را حفظ نماید ناگزیر باید فرماندهان عقیدتی خود را بشناسد و بستاید.

در حوزه جامعه شناسی انقلاب ها؛ یکی از اساسی ترین سئوال ها این است که یک انقلاب چطور آغاز می شود، چطور حرکت می کند، چطور می زاید و چطور میمیرد؟ برخی معتقدند نطفه انقلاب با تولّد یک جهان بینی خاص و سپس یک ایدئولوژی بسته می شود، در گذر زمان با ذخیره شدن انرژی ها برای حاکم کردن این ایدئولوژی در طبقه نخبگانی و گروه های مرجع اجتماعی ادامه می دهد و بعد از این فقط جای خالی یک کاتالیزور باقی می ماند، این کاتالیزور با انباشت احساسات تنفّری توده های مردم نسبت به وضع موجود – که براساس کوشش ایدئولوژی جدید ایجاد می شود- در گذر زمان و سپس وقایع هیجانی تأمین میشود؛ در این مرحله فقط کافیست رهبر یا رهبرانی با درایت پیدا شوند تا موج عظیم توده های مردمی را برای حاکم شدن ایدئولوژی آرمانی ملّت سازماندهی کنند. پیدایش شگرف انقلاب اسلامی در فرآیند و نه بنیادها شباهت بینابینی به مدل مذکور دارد، امام خمینی (ره) با سکّان داری مرجعیت عامّ مردم ایران خیلی سریع تلاش کرد تا فرهنگ اصیل اسلام، که طیّ قرون متطاول بزرگترین آرمان مردم بوده را بار دیگر احیاء کند و مردم را نسبت به داشته هایشان بیدار کند، سپس با بیدار شدن قدرت عقیده و معنویت، تنفّر مردم نسبت به وضعیت موجود هر روزِ روز بیشتر شد تا اینکه چون دریایی موّاج از پس وقایع عدیده سرعت بخش مانند ۱۵ خرداد، ۱۹ دی و ۲۲ بهمن به منصه ظهور رسید. لیکن یک واقعیت غیر قابل کتمان درباره انقلاب اسلامی به موازات رشد نهضت خود را نشان داد، اگر بار اصلی انقلاب فرانسه بر دوش روشنفکران بود، اگر انقلاب بولشویک ها بدست کارگران به مرحله انفجاری رسید، انقلاب ایران با استخدام عواطف و انرژی جوانان انقلابی و مسلمان این مرز و بوم به پیروزی رسید. اینکه چرا نقش جوانان در انقلاب اسلامی از همان ابتدا اینچنین پُر رنگ بود و حالا نیز به گواه رهبر معظّم انقلاب اسلامی همانقدر – بلکه شاید بیشتر- پُر رنگ است بر می گردد به ذات انقلاب ما که هویّتی اسلامی دارد. جوانان عموماً دارای روحیّاتی صیقل خورده تر و روحانی تر هستند و بیشتر می توانند بار سنگین و طاقت فرسای این حرکت عظیم خدایی را به پیش برند.

بنابراین موتور محرّکه انقلاب اسلامی جوانان هستند که سعی می کنند با عملی نمودن منویّات امام بر استحکام انقلاب بیفزایند. با کشف اهمیّت جوانان دو گروه مرجع جامعه اسلامی ایران: طلّاب و دانشجویان؛ از جایگاه خطیر فرماندهان عقیدتی و فکری انقلاب نیز پرده برداری می شود. برای تجمیع و جهت دهی انرژی جوانان در مسیر انقلاب اسلامی و بسط گفتمانی انقلاب به یک وسیله حیاتی احتیاج است، چه کسی قرار است جوانان را تربیت فکری و تغذیه محتوایی و جهتدهی انقلابی کند، به شبهات آنان درباره عقاید اصیل اسلام پاسخ دهد و در مسیر راه، از التقاطات جلوگیری به عمل آورد و مداماً آنان را با قلبی مطمئن نسبت به امام برای انقلاب سر خط نگه دارد؟

بی شک امام با توجه به وجوه متکثر مدیریتیاش و البته امکان زمانی محدود بهتر است چنین وظیفه ای را تا حدودی به امنای خویش محوّل کند. لذا فرماندهانی باید باشند که در ارتباط تنگاتنگ با جوانان انقلابی و مسلمان بطور مستمر چشمه نشر معارف انقلاب را در این قشر برقرار کنند. ضمن اینکه باید بدانیم بسیاری از دعواهای سیاسی و عقیدتی در جامعه ابتدائاً در گروه های مرجع تست می شود و به همین دلیل است که کسانی چون شهید «مطهری» خیلی زودتر از مابقی رهبران انقلاب نسبت به خطرها دست به آینده پژوهی می زنند و از قضاء اغلب درست می گویند. بنابراین وجود چنین رهبران عقیدتی برای انقلابی از جنس فرهنگ و فکر، مبرم و یک نیاز حیاتی و اولیّه است. در امتداد همین ضرورت مشخص می شود اگر کسی توسّط امام انقلاب به عنوان جانشین در یک گروه مرجع تعیین می شود تا چه حدّ به لحاظ عقیدتی- سیاسی به امام نزدیک است و به عبارت بهتر جزء وثیق ترین یاران انقلاب است. این رهبران عقیدتی باید از نظر مشرب عقیدتی با تفکّرات امام تطابق حداکثری و حتی قریب به صد درصدی داشته باشند چرا که در غیر اینصورت مقدّمات شکل گیری یک نحله التقاطی را ناخواسته فراهم خواهند آورد. اینجاست که می توان فهمید جمله حضرت امام خمینی (ره) درباره اینکه تمام آثار و کتب شهید «مرتضی مطهری» بدون استثناء مورد تأیید است تا چه میزان راهگشاست.

همینطور مشخّص می شود وقتی رهبر معظّم انقلاب اسلامی کسانی چون آیت الله «مصباح یزدی» را عقبه تئوریک نظام می نامند، یعنی چه؟ اینکه استاد «مطهری» و استاد «مصباح یزدی» رسالت تنظیم معارف انقلاب بین جوانان را بر دوش می گیرند و توسط ولی فقیه زمان تأیید می شوند، به خودی خود نکته بزرگ به نظر می رسد که نباید با تسامح از آن گذر کرد و متن و فحوای کلام ولی امر، نشان دهنده نزدیکی فکری این دو تن به ولی فقیه زمان است.

مطهری در برابر التقاط
نکته مهم درباره هویّت و شاکله سازنده این فرمانده عقیدتی انقلاب بر می گردد به خاستگاه فکری آن بزرگوار. نگاهی به زندگی شهید «مطهری» نشان می دهد بزرگترین دغدغه فکری وی قبل و بعد از انقلاب اسلامی “بسط عقیدتی اسلام” در جامعه بوده است. فرمانده عقیدتی باید به مبانی و اصول عقاید مسلط باشد، عرفان و اخلاق ناب اسلام را درک کند، به فلسفه اسلامی احاطه علمی داشته باشد، مکاتب جدید فکری و فلسفی معارض و یا رقیب را عمیقاً بشناسد؛ تا بتواند در مقام عمل نقاط التقاطی تفکراتی که به نام اسلام ترویج می شوند را بشناسد و علیه آنان اقامه دعوی کند. از این جهت مشاهده می شود این فرمانده عقیدتی انقلاب اسلامی سالیان سال را با معارف اصیل اسلام زیسته است و هیچگاه حتی در کوران مبارزات از آن جدا نشده است و از ملازمت با امام(ره) و علامه طباطبایی(ره) هرگز فروگذار نکرده است. به همین موازات که خاستگاه وی باید از معارف عقیدتی اسلام باشد به همان اندازه هم سنگرشان در میدان عقاید تعریف می شود. پس اصولاً نباید از آنان خواست که این سنگر مهم و کم تعداد را به بهانه های دیگر رها کنند، چرا که اگر انحراف عقیدتی جوانان انقلاب اسلامی که موتور پیشبرنده این انقلابند به وقوع بپیوندد؛ قطعاً انقلاب تنگه احد را به باد داده است. این مسئله در سیره عملی شهید «مطهری» و سوابق حوزوی و دانشگاهی وی دیده می شود.

«مرتضی مطهری» در سال ۱۳۱۶ ه.ش با وجود خفقان شدید رضاخانی علیه روحانیت برای تکمیل تحصیلات حوزویش از «مشهد» عازم «قم» می شود. در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر آیات اعظام «علّامه طباطبایی» (در فلسفه: الهیات شفای بوعلی و دروس خصوصی ایشان)، «بروجردی» (در فقه و اصول) و «امام خمینی» (به مدت ۱۲ سال در فلسفه ملاصدرا، عرفان، اخلاق و اصول) مرحوم بهره می گیرد. (البته شهید مدّتی از محضر آیات اعظام «میرزاعلی آقا شیرازی»، «سیّدمحمّد حجت» و مرحوم «سیّدمحمّد محقّق داماد» هم بهره برده است) شهید «مطهری» همزمان تحصیل با فدائیان اسلام ارتباط داشت تا اینکه در سال ۱۳۳۱ ه.ش بدلیل پاره ای مشکلات به تهران مهاجرت می کند. در تهران ضمن تدریس در «مدرسه مروی» ارتباط تنگاتنگی بین او و دانشگاهیان پیرامون تدریس در «دانشگاه تهران» شکل می گیرد.

بعدها مشخص می شود شهید «مطهری» در خلال «قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲» از مهمترین سازماندهین این نهضت مردمی بوده است تا جایی که نیمه شب همان روز به دنبال سخنرانی مهیّج علیه شخص “شاه” دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می شود. شهید «مطهری» پس از تشکیل «هیئت های مؤتلفه اسلامی» بدستور امام همراه چند تن از شخصیت های روحانی، رهبری هیئت ها را به عهده می گیرد. (با ترور «حسنعلی منصور» کادر رهبری موتلفه دستگیر می شوند امّا از آنجا که قاضی پرونده در قم نزد استاد تحصیل کرده بود؛ ایشان از مهلکه جان سالم بدر می برد) تألیف کتاب، ایراد سخنرانی در دانشگاه و انجمن اسلامی، نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک به کار غالب او برای صیانت از شأن عقیدتی نهضت اسلام تبدیل می شود تا نهایتاً در ۱۳۴۶ ه.ش اقدام به تأسیس «حسینیه ارشاد» می کند، پس از سه سال به علت تکروی یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت از اجرای طرح های استاد – از جمله ایجاد شورای روحانی- سرانجام علیرغم زحماتش برای تعالی مؤسسه استعفا داده و حسینیّه را برای همیشه ترک می گوید. سپس بعد از چند دوره بازداشت در مساجد «الجواد»، «جاوید» و «ارک تهران» به پیشبرد اهداف انقلابی مبادرت می ورزد تا اینکه حوالی سال ۱۳۵۳ ه.ش ممنوع المنبر می شود و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب ادامه می یابد.

بسیاری مهمترین خدمات استاد را ارائه مبانی اصیل اسلامی و مبارزه با تبلیغ چپ ها می دانند، ولی نباید از قلم انداخت که شهید همیشه در بزنگاه های تاریخی بصورت مستقیم وارد مسائل کلان سیاسی انقلاب شده است. شهید «مطهری» بعد از امام اولین شخصیتی است که خطر «سازمان مجاهدین خلق» را درک و حتی انحراف ایدئولوژیک آنان را پیش بینی می نماید، طیّ درگیری با استاد کمونیست «دانشکده الهیات» زودتر از موعد مقرّر بازنشسته می شود، با همکاری چند تن از روحانیون تهران «جامعه روحانیت مبارز» را تأسیس می کند، با تند شدن شیب مبارزات به «فرانسه» می رود تا با درمیان گذاشتن دغدغه هایش نسبت به آینده انقلاب در «نوفل لوشاتو» بدستور امام مسئول تشکیل “شورای انقلاب اسلامی” شود، با توجه به اهمیّت «کمیته استقبال از امام» و ارتباطاتی که در کنار آن برای نفوذ در انقلاب می تواند شکل بگیرد شخصاً مسئولیت «کمیته استقبال از امام» را عهده دار می شود و در نهایت اولین فردی است که در هواپیما با امام سخن میگوید و از خطر فتح انقلاب توسط نفوذیان می گوید. مبارزه عقیدتی استاد «مطهری» ادامه دارد تا اینکه در اردیبهشت ۱۳۵۸ ه.ش به ضرب گلوله گروهک فرقان – تحت تأثیر قرائت مارکسیستی از قرآن و اسلام- شهید شود.

با فقدان استاد شهید «مرتضی مطهری» امام در پاسخ به جوانان دانشگاهی «تحکیم وحدت»، آیت الله «سیّدعلی خامنه ای» را به عنوان جایگزین شهید «مطهری» معرّفی می کنند، از این رهگذر آیت الله «خامنه ای» در دیدگاه امام، نزدیکترین و همافقترین شخص به شهید مطهری تلقی میشود. درک صحیح از مبانی اصولی اسلام، سابقه درخشان انقلابی گری، صراحت لهجه و شجاعت در بیان مباحث اسلامی، انرژی فراوان و حفظ روحیه جوانی، قدرت ارتباط با نسل جوان و پاسخ منطقی و جوان پسندانه به شبهات و دست آخر محبوبیت میان جوانان دانشگاهی و طلبه؛ شاخصه های هر دو سرباز فکری و سیاسی امام است. با رحلت روح الله کبیر و انتخاب رئیس جمهور وقت به عنوان “ولی فقیه” باید به مرور زمان یکی از علمای انقلابی و خبره در مبانی و اصول خلاء بوجود آمده را پُر می نمود. با شروع دوران دوم خرداد و ساخت موج جدید “تجدیدنظر طلبی” و “دگر اندیشی” توسّط بقایای «بیت منتظری» و «دار و دسته مهدی هاشمی (معدوم)» در کانون های “روشنفکری” و “لیبرال- سکولار مسلک”، آیت الله «محمّدتقی مصباح یزدی» تنها کسی است که علیرغم جایگاه بالای حوزویش دانشگاه ها را سنگر مبارزه عقیدتی- سیاسی می کند.

از این حیث ملقّب نمودن ایشان به «مطهری زمان» در واقع اشارت رهبر معظّم انقلاب اسلامی به جوانان مسلمان است مبنی بر معرفی عقبه تئوریک نظام در شرایط حاضر. رهبر انقلاب در سالهای اخیر نیز مکرراً استاد مصباح را عقبه تئوریک نظام نامیدهاند و مجموعههای مختلف فرهنگی، رسانهای و اندیشهای را به آراء و دیدگاههای ایشان ارجاع نمودهاند. با تعمّق بیشتر در مبانی و روشهای آیت الله شهید «مرتضی مطهری» و آیت الله «محمّدتقی مصباح یزدی» اشتراکات زیادی کشف می شود که از مهمترین آنها مبارزه با مکاتب وارداتی است. مکاتب وارداتی از شرق و غرب در سال های اولیّه انقلاب اسلامی (قبل و بعد از پیروزی) تا زمان خانه تکانی کلّی آنان از جمهوری اسلامی از مهمترین یغمابران اندیشه های ناب اسلامی به شمار می رفتند. هشدارهای امام راحل(ره) درباره تربیت شدگان غرب و شرق در کشور و خطر آنان برای انقلاب و ساخت کلیدواژه های ترکیبی “اسلام آمریکایی” در برابر “اسلام ناب محمّدی نشان از جدّی بودن حمله “مکاتب وارداتی” به “مکتب اسلام” دارد.

در این زمینه شهید «مطهری» تا جایی که می توانست علیه “مارکسیسم” به عنوان ایدئولوژی مهاجم آن روزهای ایران روشنگری کرد و آیت الله «مصباح یزدی» علاوه بر اینکه در قبال “مارکسیسم” حقّ خویش را ادا نمود بعدها با جدّی شدن زیر نظریّات “لیبرالیسم” مانند پلورالیسم، تساهل و تسامح دینی، قرائت لیبرال از آزادی، جامعه مدنی، درجه بندی شهروندی، تضادّ اسلام و جمهوریت؛ همه تلاش خود را مبذول داشت. اگر شهید «مطهری»، «علل گرایش به مادّی گری» را می نویسد، آیت الله «مصباح یزدی»، «نقدی فشرده بر اصول مارکسیسم» را به رشته تحریر در می آورد و البته سال ها بعد برای مبارزه با بقایای زخم خوردگان از شهید «مطهری»، مجموعه هایی مانند «نظریه سیاسی اسلام»، «سلسله مباحث اسلام و سیاست و حکومت»، «نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه»، از آیت الله «مصباح یزدی» به جای می ماند. اگر استاد شهید «جاذبه و دافعه علی (ع)» را می نگارد، در دوره “تجدیدنظر طلبی” استاد «مصباح یزدی» به نقد نظریّه “پلورالیسم دینی” مبادرت می ورزد که در کتاب «کاوش ها و چالش ها (فصل: مرزهای جاذبه و دافعه در اسلام)» منعکس می شود. خلاصه آنکه علّت کانونی آنکه امامین انقلاب اسلامی (امام روح الله و امام سید علی) تمام قد از افکار و اندیشه های استاد مرتضی مطهری تکریم و تجلیل می کنند همین عناصری است که امکان عصری سازی اندیشه های مطهری را برای ما فراهم می کنند. امروز بیش از همیشه به استاد مطهری نیازمندیم و البته به درک این نیاز، نیازمندتریم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.