نقش کنشهای آمریکا در تسخیر لانه جاسوسی
انقلاب اسلامی ایران فرایندی بود که حوادث گوناگون در بطن آن رقم خورد. از عمده این حوادث باید به تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۱۳۵۸ اشاره کرد. در نگاه نخست و بر اساس یک تحلیل ساده، میتوان این رخداد را به روزهای منتهی به تسخیر و حتی کنشهای جمعی ناگهانی انقلابیون تقلیل داد، اما نوشتارِ پیش رو در تلاش است تا چرایی این رخداد را با تأکید بر کنشهای آمریکا در فرایند به ثمر نشستن انقلاب اسلامی ایران و برداشت انقلابیون از کنشهای این کشور پاسخ دهد. به بیانی دیگر، دغدغه این نوشتار معطوف به بررسی عوامل شکل گرفتن پندار بدبینانه انقلابیون نسبت به آمریکاست.
بیم از دخالت آمریکا
تحولات منتهی به انقلاب اسلامی ایران و نقشآفرینی آمریکا در آن از چشمِ انقلابیون پنهان نمیماند و عمدتا در شکلگیری ذهنیت آنها نسبت به آمریکا و موضع آن در انقلاب اسلامی بیتأثیر نبود. در ماههای منتهی به انقلاب اسلامی و پس از اینکه نخستوزیرانی مانند ازهاری نتوانستند کشور را به ثبات نزدیک کنند، نگرانی کاخ سفید از تحولات و اوضاع ایران افزایش یافت. در حقیقت همینکه اقتدار محمدرضا پهلوی در آذر ۱۳۵۷ فرو ریخت، سفر چند مقام عالیرتبه سیاسی و نظامی آمریکا به تهران آغاز شد.۱ در چنین شرایطی جامعه ایران نسبت به رفتارهای آمریکا بیمناک شد.
اسناد نشان میدهد که بیمناکی ایرانیان بیمورد نبود. بحث بر سر آینده ایران در میان دولتمردان آمریکا شدت گرفته بود و اگرچه اختلاف سیاسی شدیدی میان مشاوران ارشد کارتر در حوزه سیاست خارجی پدید آمد اما همگی آنها بر سر یک مسئله یعنی دخالت در فرایند انقلاب ایران متحد بودند. با اینکه ونس بهاندازه برخی از زیردستانش اصراری بر عقبنشینی شاه نداشت، اما تأکید داشت که شاه به اصلاحات سیاسی سرعت بخشد و پایگاه سیاسیاش را گسترش دهد. ونس بر این باور بود که اگر محمدرضا پهلوی نمیتواند دولتی غیرنظامی تشکیل دهد، بهعنوان آخرین چاره یا باید دولتی نظامی برپا سازد یا همهچیز را به شورای سلطنت بسپارد.
در طرف دیگر، برژینسکی با حمایت کلی هارولد براون، وزیر دفاع، تأکید داشت که شاه باید معترضان را با زور در هم بکوبد. مشاور امنیت ملی کارتر معتقد بود که اگر محمدرضا پهلوی نمیتواند این کار را بکند، ایالات متحده «چارهای ندارد جز اینکه برای او تصمیم بگیرد». حتی تا آخرین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی دائم از جانب برژینسکی گزینهای تحت عنوان «مشت آهنین» که صورت عملی آن در هم شکستن مخالفان شاه بود مطرح میشد. این گزینه هنگامیکه امام خمینی تمایل خود را برای بازگشت به ایران اعلام کرد نیز چندین بار مطرح شد.۲ همچنین اخبار اعلامیه ارتش مبنی بر پیوستن به انقلاب واشنگتن را حیرتزده کرد و واکنش تندروها این بود که بهعنوان آخرین تیر ترکش، در پی امکان انجام کودتا برآیند که در مشاوره با هایزر نسبت به اجرای آن مردد شدند.
در مرداد ۱۳۵۸ بحث اینکه آمریکا شاه سابق ایران را در خاک خود پذیرا خواهد بود یا نه به بحثی مهم تبدیل شده بود. یکی از مقامات آمریکایی (بروس لینگن) … اشاره میکند که اگر این اتفاق بیفتد، فقط شانس میتواند از تهاجم فیزیکی دیگری به سفارت جلوگیری کند.
حمایت آمریکا از آخرین مانع انقلاب
امام خمینی در ۲۲ دیماه ۱۳۵۷ در برابر رسانههای جمعی حاضر شد و تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت را اعلام کرد. هر بار که اسمی از بختیار و دولتش برده میشد، میگفتند که «آمریکا حمایتش میکند». عوامل بختیار بسیار انتظار داشتند در برابر تسهیلاتی که از سوی ارتش و دولت در باب بازگشت امام خمینی انجام و حفاظت فیزیکی ایشان تأمین شده است، ملاحظاتی صورت بگیرد، اما امام هرگونه سازشی را کنار گذاشت و اتمام حجت کرد. ایشان میگفتند که راهحل بدون خونریزی در دست بختیار است. اگر میخواهد میتواند استعفا دهد یا منتظر باشد بهطور خشونتآمیزی او را سرنگون کنند.
امام خمینی هشدار داد که مخالفت با این اقدام یعنی باقی ماندن در جبهه شاه و مخالفت با اراده مردم و خداوند. وزیر خارجه ونس که حال دیگر با دو دولت موازی سروکار داشت به سولیوان اطلاع داد که وی هنوز هم بختیار را نخستوزیر قانونی کشور میشناسد و باید نیروهای مسلح ایران را تشویق کند تا از دولتش پشتیبانی کنند.
خود بختیار نیز در دیماه ۱۳۵۷ چندین بار کوشید تا اعتراضات مردمی و انقلاب را فرو نشاند.۵ علاوه بر این، در ۱۶ دی نیز ژنرال هایزر، معاون فرمانده نیروهای آمریکایی در اروپا، به ایران آمد. هدف مأموریت او تهیه گزارشی درباره وضعیت نیروهای مسلح ایران و مأموریتش ایجاد وحدتی دوباره در ارتش و اطمینان از وفاداری آن و فرماندهانش به دولتِ بختیار تعیین شده بود.
همزمانی حمایتهای آمریکا از دولتِ بختیار و رویگردانی دولتمردان از بختیار بهگونهای که فرماندهان بلندپایه اطراف بختیار را خالی کردند و خود او نیز مخفیانه از کشور فرار کرد بدبینی انقلابیون به آمریکا را برجستهتر ساخت و به آنان شجاعت بیشتری برای مقابله با آن بخشید.
پذیرش شاه؛ گناهی نابخشودنی
در مرداد ۱۳۵۸ بحث اینکه آمریکا شاه سابق ایران را در خاک خود پذیرا خواهد بود یا نه به بحثی مهم تبدیل شده بود. یکی از مقامات آمریکایی (بروس لینگن) طی یادداشتی در مورد پیامدهای ناگوار اقامت محمدرضا پهلوی در آمریکا برای روابط دو کشور هشدار داد. به نوشته او، در ایران پیش از این سوءظن عمیقی درباره نپذیرفتن انقلاب از سوی واشنگتن وجود داشت و در مورد این موضوع، دو سه ماه آینده را حیاتی دانست؛ چرا که اگر شاه به خاک آمریکا پا میگذاشت، همهچیز خراب میشد.
لینگن اشاره میکند که اگر این اتفاق بیفتد، فقط شانس میتواند از تهاجم فیزیکی دیگری به سفارت جلوگیری کند. لینگن نمیتوانست تضمینی بدهد که نیروهای مسلح ایران بار دیگر همچون قبل بتوانند کارکنان سفارت را نجات دهند. در واشنگتن نیز برخی از مقامات آمریکایی بیهیچ مبالغهای معتقد بودند که اگر به شاه اجازه ورود داده شود، آنگاه کارتر «یا تعداد زیادی تابوت در فرودگاه تحویل میگیرد یا گروگانگیری رخ میدهد». وزارت خارجه برنامهریزی برای آمدن شاه به آمریکا را آغاز کرده بود. هنری پرشت، رئیس بخش امور ایران، معتقد بود این تصمیمی نامناسب اما اجتنابناپذیر است. او برخلاف مقامات سفارت در تهران فکر میکرد که میشود پیامدهای این تصمیم را کنترل کرد و اگر محمدرضا پهلوی میخواهد به آمریکا بیاید، بهتر است زودتر کار تمام شود.
این در حالی بود که انقلاب اسلامی نشانه اوج سرخوردگی از روابط پیشین بود و اکنون سخن از آمال سیاسی امت اسلام به رهبری ایران در این جمعیت جهانی، با صدور انقلاب و مبارزه با «استکبار جهانی» به سرکردگی «شیطان بزرگ» یعنی آمریکا با ایدئولوژی بومیگرایی به گوش میرسید؛ ایدئولوژیای که نفی دخالتِ خارجی را برجسته میکرد و به کمک زبان و نمادهای تشیع، نومیدی از روابط خارجی پیشین را در جنبش انقلابی نیرومندی متراکم کرده بود.۹ علاوه بر این، آمریکا با انتقادهای پیدرپی از انقلاب اسلامی ایران بر انزجار ایرانیان از این کشور میافزود؛ تا جایی که امام خمینی آمریکا را به دخالت در امور ایران محکوم کرد.۱۰
در چنین اتمسفری کارتر اجازه ورود محمدرضا پهلوی به آمریکا را برای درمانِ بیماری سرطان صادر کرد. این امر موجب شد که حدود چهارصد دانشجو سفارت آمریکا در ایران را به اشغال درآورند. این دانشجویان که بعدا دانشجویان پیرو خط امام نامیده شدند، بر این باور بودند که سازمان سیا (CIA) سفارت را به ستادی برای برنامهریزی جهت تکرار کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تبدیل کرده است. در حقیقت روح جریان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ همچنان در ایران سایه افکنده بود. بدین ترتیب از دیدگاه تسخیرکنندگان، تسخیر سفارت به معنای انقلاب دوم بود.
فشرده سخن
در شرایط انقلابی بسیاری از کنشهای نیروهای درگیر در آن میتواند منجر به پدیدار آمدنِ یک واقعیت اجتماعی شود و بر آگاهی انقلابیون تأثیر عمیقی بگذارد. کنشهای پراکنده آمریکاییها در انقلاب اسلامی ایران از آنان تصویری با امکان اجرای هر برنامهای در جهت ممانعت از به ثمر نشستنِ انقلاب اسلامی در ذهنیت ایرانیان ساخت. دولتمردان آمریکا در مذاکرات گوناگون خود بر اهمیت مشتِ آهنین در مقابل انقلاب اسلامی تأکید داشتند. همزمان به حمایت از آخرین مانع به ثمر نشستن انقلاب اسلامی، یعنی نخستوزیری بختیار، اقدام کردند.
تحت چنین شرایطی انقلابیون به آمریکا بدبین شده بودند و این کشور آخرین گناه نابخشودنی خود مبنی بر پذیرش محمدرضا پهلوی در خاک آمریکا را مرتکب شد؛ گناهی که در ذهنیت ایرانیان تداعیکننده کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بود و برای جلوگیری از آن تسخیر سفارت آمریکا در ایران بهعنوان انقلاب دوم رخ داد؛ انقلاب دومی که از یک واقعیت اجتماعی یعنی هراس از آمریکا و مداخلات آن ریشه گرفته بود.