نگاهی به زندگی و زمانه عمار انقلاب(۲)؛
آغاز نهضت روحالله و قدمگذاشتن در مسیر مبارزه/ چرا ساواک عاجزانه درپی دستگیری علامه مصباح بود؟/مبارزهی فکری با ابزار قلم در نشریات بعثت و قیام
با نزدیک شدن به سالروز رحلت عالم ربانی علامه محمدتقی مصباح یزدی، سیر زندگی وگذشتهی ایشان که سختیها و مرارتهای بسیاری را تحمل کرده حائز اهمیت بوده و فهم آن برای اهل تعقل مفید خواهد بود. از اینجهت که نهایت این زندگی عابدانه و خاضعانه به همنشینی با امام خمینی منتهی شده و از دل همین نزدیکی و همنشینی بودهاست که این عالم ربانی قدم در مسیر مبارزه با طاغوت و این نهضت مقدس نهادهاست.
پس از درک وجود مبارک علامه طباطبایی و آیتالله بهجت که در مسیر علامه محمدتقی مصباح یزدی قرارگرفته و به زندگی ایشان برکت دادند، اینبار لطف و مرحمت الهی طی همنشینی با امام خمینی شامل حال ایشان شده و بر اخلاق، کردار و منش این طلبهی جوان تاثیر گذاشتهبود.
مهر ماه ۱۳۳۱؛ علامهی جوان در آن زمان خیارات مکاسب را خدمت حاج آقا مرتضی حائری بود و از دروس حضرت امام(ره) نیز فیض میبرد. ارادت آیتالله مصباح نسبت به امام تنها به درس محدود نبود. آنچه که این ارادت را که نه فقط در مصباح جوان بلکه در سایر طلاب نیز تقویت میکرد، به آن جاذبهی ذاتی امام خمینی که در منش ورفتار ایشان متجلی شدهبود، برمیگردد. علاوهبر این سوابق امام در دفاع از اسلام، وارستگی ایشان، اخلاق حسنه و مثالزدنی نسبت به سایر طلاب و نهایتا نگارش کشفالاسرار بود که بر ارادت علامهی یزدی نسبت به امام خمینی میافزود.
«وقتی به قم آمدم، درس اخلاق امام تعطیل شده بود و درس اخلاق رسمی نداشتند، ولی به مناسبتهایی، بهخصوص در پایان سال تحصیلی، معمولا توصیههای اخلاقی میکردند و همان کلمات ایشان بسیار موثر بود. دوستان نقل میکردند که درس ایشان خیلی موثر بود و حتی گهگاه افرادی که در دروس شرکت کرده بودند، منقلب میشدند و حالت رقت به آنها دست میداد و انقلاب روحی پیدا میکردند که در رفتار ایشان کاملا منعکس بود. همین باعث شد که من به ایشان ارادت خاصی پیدا کنم و وقتی سطح را تمام کردم، درس اصلی من درس ایشان شد.»
علامه مصباح، پس از وفات آیتالله بروجردی و جریاناتی که به پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ شمسی، زندانی شدن حضرت امام(ره) و بعد هم تبعیدشان منتهی شد، به منزل وی رفته ودر محضر ایشان کسب فیض میکرد.
زمانی که مسائل نهضت پیش آمد امام(ره) احساس وظیفهی واجب عینی و واجب متعین کرده و تشخیص دادند که رسماً و مستقلاً اقدام کنند. یکی از بزرگترین نعماتی که خداوند به آیتالله مصباح عطا کرده بود، معرفت نسبت به امام بود. این عالم ربانی در طول سالهای متمادی نه تنها از دروس امام، بلکه از روشنبینی، استقلال نظر، حریت در فکر و عمل و آیندهنگری ایشان استفاده کرد.
امام خمینی(ره) از دادن رساله ابا داشتند و هیچگاه راضی به این امر نمیشدند تا اینکه فردی دیگر بانی شد تا فتاوای ایشان را از حاشیهی عروه استخراج کرده و توضیحالمسائل را با این حواشی تطبیق دهد. بعلاوه اینکه امام کتابهای فقهی نیز داشتند که مورد توجه بسیاری از طلاب بود و علاقهی زیادی برای چاپ آنها وجود داشت. ازقضا آقای مسعودی خمینی که یکی از دوستان آیتالله مصباح بود پیشنهاد چاپ کتاب طهارت امام را به ایشان داد. از آنجایی که علامه مصباح دستی بر تصحیح کتاب داشت، عهدهدار این کار شده و همین امر موجب شد تا رابطهی این طلبهی مبارز با صاحب نهضت گرمتر شده و نزد ایشان عزیزتر شوند.
«من گاهی برای تصحیح کتاب به منزل امام مراجعه و زیارتشان میکردم و اجازه میگرفتم که برخی از مطالب کتاب را تصحیح کنم. از آنجا ارتباط نزدیک با ایشان برقرار شد. امام هم عنایت و لطف خاصی به بنده داشتند.»
پس از آغاز رسمی فعالیتهای مبارزاتی، این عالم ربانی نیز همچون همهی طلبهها، وظیفهی خود را نشر افکار، اعلامیهها و بیانات امام میدانست.
پس از شروع نهضت به رهبری امام خمینی(ره)، ابتدا اعلامیهها و بعد سخنرانیهای حضرت پخش میشد. دولت نیز برای جلوگیری از پخش شدن این افکار از نشر مطالب امام ممانعت کرده و سانسور شدیدی برآن اعمال میکرد. در این موقف علامه مصباح به همراه آقای هاشمی رفسنجانی به بهانهی آشناییتی که با بعضیها داشتند، هر شب، به صورت مخفیانه، به منزل امام رفته و اعلامیههای ایشان را به افراد مورد نظر در چاپخانهها میدادند و بدین شکل درنشر افکار، اعلامیهها و بیانات امام نقشآفرینی میکردند.
این اتفاقات تا نزدیکی ۱۵ خرداد ادامه داشت تا اینکه امام خمینی به پیشنهاد مرحوم حاج آقا مصطفی، علامه مصباح را برای تبلیغ و روشنکردن اذهان مردم نسبت به مسائل نهضت به مسافرتی فرستادند.
مصباح یزدی در واقعهی پانزده خرداد در قم حضور نداشت؛ خاطرات آن روزها برای همه تقریباً فراموش نشدنی و مشابه است. رعب و وحشتی که دستگاه حکومتی ایجاد کرده، بیشک بیسابقه بود. تودهی مردم نیز بهدلیل برخورد خشن و وحشیانه رژیم نمیتوانستند کاری کنند. زمانی هم که مردم از زندانی شدن امام خمینی توسط عمال رژیم باخبر شدند، خودجوش و بدون هیچ دستور و فراخوانی به خیابانها آمده و مشتهای خود را در اعتراض به تصمیم اشتباه و سادهلوحانهی کارگزاران ستمشاهی گرهکرده و تظاهراتی بهراه انداختند.
حکومت طاغوت نیز در واکنش، آتش خشم خود را بر سر مردم بیگناه افروخته و بسیاری از معترضین را با رفتاری دیکتاتورمآبانهی به شهادت رساند. بالاخره با اجتماع علما و همچنین اقداماتی که به صورتهای مختلف شده، از حال امام اجمالاً اخباری منتشر شد که حاکی از سلامت ایشان بود.
رفتارهای خشونتبار حکومت موجب آرام گرفتن علما و مردم نشد و حکومت نیز با سراسیمگی خاصی واکنشهای ناسنجیده میداد. در همان زمان بود که امام را به منزلی در قیطریه برده و پس از مدتی کموبیش اجازهی ملاقات برخی افراد با ایشان داده شد. در همین زمان، آیتالله مصباح به همراه آقای هاشمی تصمیم گرفتند تا نامهی مفصلی را طراحی کرده تا امام را وضعیت جامعه و همچنین اتفاقات حادتلخ ثشده باخبر کنند. علامه مصباح نامهی بسیار مفصلی در هفت یا هشت صفحه بزرگ نوشتند که علاوهبر شرح ماجرای وقایع اخیر، تفسیری از رفتارها و موضعگیریهای اشخاص، گروهها و حتی علما و مراجع میداد.
نامهی علامه مورد توجه امام قرار گرفت و بازخورد آن توسط آقای صانعی به علامه منتقل شد. طولی نکشید که امام آزاد شد. البته آیتالله مصباح این پیشبینی را در نامهی خود کرده بود که امام به زودی آزاد خواهد شد و همچنین پیشنهاداتی را مبنیبر برخورد با اقشار مختلف داده بود که این مسئله مورد توجه امام نیز قرارگرفت.
شبی آیتالله مصباح در منزل آقای هاشمی در قم مشغول تنظیم اعلامیهای برای ایام حج بودند. اعلامیهای که به زبان عربی نیز ترجمه شده و قصد انتشارش در حج نیز بود. در این اعلامیه به صورت مفصل از مسائل ایران گفته شده و اغراض استکبار جهانی دربارهی اسلام و مسلمین و مردم ایران را بیان کرده بود. در همان زمان اطلاع یافتند که امام نیز به قم مشرف شده است.
«من صبح فردای همان روز به دیدن امام رفتم. جمعیت عظیمی حضور داشت. در میان جمعیت به خدمت امام رسیدم، امام با دیدن من لبخند بسیار جذابی زده و به بنده فرمودند: حدس شما صائب بود. امام در هنگام رجعت از قیطریه به منزلش نیز، نامهی ما را نیز به همراه وسایلشان آورده و در هجومی که مجددا به بیت ایشان شد، نهایتا نامه به دست ساواک افتاد. به ضمیمهی اساسنامهای که به خط بنده و مربوط به یک هیئت یازده نفری بود که ساواک از منزل یکی از دوستان ما پیدا کرد. همین امر اسباب تعقیب ما توسط نیروهای حکومتی را فراهم کرد».
در آن زمان یک سوژه از علامه در دست ساواک بود که به مشارکت در تهیه مجله و نشریات بعثت و قیام مربوط میشد.
پس از شروع نهضت امام خمینی حادثه مهمی در قم اتفاق افتاد و آن هم حمله کماندوهای شاه به مدرسه فیضیه و مجروح کردن تعدادی از طلاب و نهایتاً شهادت یکی دو نفر بود. این حوادث زمینهای برای شروع حرکتی شد که نهایتا به چاپ نشریه، تهیه شکوائیه برای سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر، شبنامه و… منتهی میشد.
«در آن اتفاقات تذکرات آقای بهجت نیز موثر بود ایشان به ما تذکر می دادند که شما باید این جریانات را ثبت و منتشر کنید آن زمان ما هیچ وسیله ای نداشتیم به جز چیزهایی که میشد دست نویس تکثیر و به صورت شب نامه پخش کرد یا به وسیله پست برای بعضی اشخاص فرستاد. بعد از اینکه امام را به تهران آورده و مدتی او را تحت نظر و زندانی کردند، به فکر افتادیم که نشریه منتشر کنیم. این کار را چند نفر شروع کردند و نشریهای به نام بعثت را سامان دادند ما هم به عنوان یکی از همکاران و نویسندگان با آنها همکاری داشتیم. این ها با بعضی از مراجع غیر از بیت آقای خمینی هم ارتباط داشتند که چندان برای من خوشایند نبود. بعدها آقای هاشمی و آقای خامنهای نیز به جمع این نشریه پیوستند. ما به سبب ملاحظاتی که این افراد در انتشار نشریه به خرج می دادند و عملاً مرا تحت فشار قرارداد و آزادی عمل را از ما سلب کرده بودند بعدها نشریه دیگری را منتشر و دستگاه چاپ دیگری را تهیه کردیم تا با آزادی عمل بیشتر ارادت مان را به امام و نهضت نشان دهیم.»
نام این نشریه قیام بود که در تنظیم، توزیع و انتقال آن به تهران از کمکهای وافر مرحوم شهید بهشتی استفاده شده بود. در آن زمان به این سبب که اخبار مبارزه سانسور می شد علامه مصباح همراه سایر افراد این اخبار را از جریانات مختلف مبارزه به دست آورده و آنها را جمع آوری و منتشر میکردند. از بحث های روز و اتفاقاتی که در حال وقوع بود تا مباحث کلان تر نظیر استعمار و نهایتاً بحث های ایدئولوژیک و مبارزه با مارکسیسم مواردی بود که در این نشریه بدان پرداخته میشد.
این نشریه بین طلاب و مومنین بسیار نقش مطلوبی داشت و عملاً در حکم مکتوبهای روحیه بخش برای جامعهی مسلمان تلقی می شد. جالب آنکه این نشریه با چند واسطه به رادیو های خارجی نیز فرستاده شده و بعضاً از طریق کشور ثالثی به آن کشور ها فرستاده می شد.
در آن زمان به سبب شهرت نشریه انتقام دولت روی آن حساس شده و نهایتاً ساواک به تکاپو افتاد تا ناشر را پیدا کند.
«در برخی از شهرستان ها عدهای گیر افتاده و اسم بنده را به عنوان فردی که از این جریان اطلاع دارد معرفی کرده بودند. ساواک هم به تعقیب و شناسایی من افتادهبود. بعد از پیروزی انقلاب مدارکی از ساواک اصفهان مشاهده کردم که نوشته بود شخصی خطرناک و چنین و چنان است رفته بود. ما به این سبب که فعالیت هایمان را پنهانی و به صورت مخفیانه انجام میدادیم سرنخ آنچنانی به دست رژیم ندادهبودیم. چراکه کوچکترین سرنخ اگر به دست آنها می افتاد نه تنها همه افراد گرفتار می شدند بلکه تمام تلاش های ما نیز از بین میرفت. به طور کلی خفقان عجیبی حاکم بود. بعد از قتل منصور این خفقان به تدریج رو به افزایش بود به گونه ای که دیگر ما هم قادر به توضیح نشریه قیام نبودیم. فقط در همین حد که آنها را توی خانه ها انداخته و در یک سطح محدودیت توزیع کنیم.»
پایان بخش دوم