گفت وگوی تفصیلی با سیدنظام الدین موسوی:
مجلس سالم توان به حرکت درآوردن دولت را دارد/ شاید خیلی ها به اسم اصولگرائی داخل مجلس بیایند، ولی واقعاً اصولگرای گفتمانی نباشند/ جریان اصلاحات دوست دارد حذف شدنش توسط مردم را به حاکمیت منتسب کند/ امیدوارم نیروهای انقلابی لیستی با مشترکات بالا بدهند

0 ۲۰۶

قطار انتخابات این روزها سرعت گرفته و چیزی تا آغاز رقابت های انتخاباتی نمانده است. با این حال هنوز آن شور و حالی که باید در سپهر سیاسی کشور حاکم شود، دیده نمی شود. در همین راستا رجانیوز در سلسله گفتگوهایی به سراغ برخی از چهره های جریان اصولگرایی رفته تا به تحلیل مسائل سیاسی روز با آن ها بپردازد.

سید نظام الدین موسوی بیشتر به عنوان فردی رسانه ای شناخته می شود. در کارنامه فعالیت های موسوی، مدیرمسؤولی روزنامه جوان، فعالیت در روزنامه کیهان و سردبیری روزنامه ایران و خبرگزاری دانشجو وجود دارد. البته موسوی بیشتر با عنوان مدیرمسئول سابق خبرگزاری فارس شناخته می شود. او مدتی هم به عنوان معاون ارتباطات و رسانه آستان قدس فعالیت کرد. در ادامه گفت و گوی رجانیوز با سید نظام موسوی را می خوانید:

*مردم از عملکرد قوای کشور، به ویژه قوه مقننه و مجریه ناراحتند

از نظر جنابعالی علل رخوت حاکم بر فضای انتخاباتی چیست و چه باید کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم. با تبریک به مناسبت سالروز دهه فجر و فرارسیدن سالروز ورود حضرت امام، فضای انتخاباتی هنوز در این روزها شکل نگرفته و آن گرما و رونقی که معمولاً در آستانه چنین آزمون های ملی ای در کشور وجود دارد، شاید احساس نمی شود. بخشی شاید به این برمی گردد که در یکی دو ماهه اخیر رویدادهای کلانی در حوزه سیاست خارجی داشتیم. رویدادهائی چون شهادت حاج قاسم سلیمانی و تشییع جنازه ایشان، زدن موشک و مسائلی از این قبیل. پیش از آن بعد از ماجرای بنزین تحرکاتی در کشور داشتیم. در این دو سه ماه حوادث سنگینی بر کشور گذشته که به قول رسانه ها، ارزش خبری و دربرگیری آنها و عنصر چالش به قدری مهم بوده که به طور طبیعی، ذهن ها معطوف به آنها شده اند و لذا در این فضا اگر کسی بخواهد راجع به انتخابات حرف بزند، شاید نتیجه معکوس هم داشته باشد. مردم درگیر مسائل عمده تری هستند که عواطف و اذهان آنها را با خود درگیر کرده و اگر بخواهید مسائل انتخاباتی را مطرح کنید، چه بسا که نتیجه عکس هم بگیرید.

یک بخش هم بخش طبیعی ماجراست. شاید در انتخابات های گذشته چنین فضای خبری و رسانه ای سنگین و شدیدی را نداشتیم که مسئله انتخابات را تحت الشعاع قرار بدهد، ولی در حال حاضر این اتفاق افتاده است. بخشی هم به مقطع زمانی فعلی برنمی گردد. در بین جوان ها و جاهائی که موتورمحرکه انتخابات ها هستند، دانشگاه ها، دانشجویان، اساتید، خود رسانه ها و حتی بین خود مردم، بخشی به این برمی گردد که بالاخره مردم از عملکرد قوای کشور، به ویژه قوه مقننه و مجریه ناراحتند. در قوه قضائیه در این چند وقتی که حضرت آیت الله رئیسی تشریف آورده اند، کارهایی صورت گرفته اند که توانسته اند امیدهائی را در مردم ایجاد کنند. نظرسنجی های مختلف نشان می دهد که مردم نسبت به عملکرد قوه قضائیه امیدوار شده اند و عملکرد قوه قضائیه در جاهای دیگر هم میزان امید مردم به کارآمدی نظام را بالا برده است. اما قوه قضائیه یک بخش ماجراست و بخش اعظم سیاستگزاری های کشور در قوه مجریه و مقننه است.

* تصویری که در این چند انتخابات، جریان اصلاحات و دولت آقای روحانی به مردم نشان دادند، سرابی بیش نبود و وقتی مردم این بی اعتمادی، عدم تحقق وعده ها و بی صداقتی با خودشان را ملاحظه می کنند، طبیعتاً شور انتخابات در آنان کم می شود
مردم در شش سال گذشته وعده ها و قول های فراوان و زیادی را شنیدند. در انتخابات های سال های ۹۲، ۹۴، ۹۶ وعده ها و قول هائی داده شدند و مردم هم پذیرفتند به کسانی که این وعده ها و قول ها را دادند اعتماد کردند، به فرجام نرسیدند. تصویری که در این چند انتخابات، جریان اصلاحات و دولت آقای روحانی به مردم نشان دادند، سرابی بیش نبود و وقتی مردم این بی اعتمادی، عدم تحقق وعده ها و بی صداقتی با خودشان را ملاحظه می کنند، طبیعتاً شور انتخابات در آنان کم می شود. به طور مثال در انتخابات های مجلس هفتم و شورای شهر دوم در سال های ۸۱ و ۸۲، در آستانه انتخابات، به ویژه شورای شهر دوم چنین فضای رخوتی به وجود آمده بود. اصلاح طلبان در انتخابات های ریاست جمهوری و مجلس و شوراها وعده های متعددی به مردم داده بودند، اما آقای خاتمی به رغم همه وعده هائی که در حوزه های اقتصادی به مردم داده بود، مردم دچار مشکلاتی شده بودند، مفاسدی شکل گرفته بود و تبعیض هائی وجود داشت و به همین دلیل در آن موقع شعار مبارزه با فساد و تبعیض از طرف نیروهای انقلابی مطرح شد. مجلس ششم تقریباً مطالبات اصلی و عمومی مردم را کنار گذاشته و صرفاً درگیر مسائل جریانی و جناحی شده بود. شورای شهر اول که توسط اصلاح طلبان اداره می شد، نه تنها برای مردم کاری انجام نمی داد، بلکه حجم درگیری هائی که در خود شورا وجود داشت بسیار بالا بود و در نتیجه به تعویض متسمر شهردار منجر می شد و یا بخشی از اعضای خود شورای شهر در مقابل شورای شهر تجمع اعتراضی برگزار می کردند.

*جریان منتقد و آلترناتیو دولت فعلی هم نتوانسته آن طور که باید و شاید، گفتمانی را خلق کند و حرف هائی را بزند که بتواند در مردم شوری را ایجاد کند
این فضا ذهن مردم را خسته کرده بود و مردم از شنیدن وعده ها خسته شده بودند و لذا در همان موقع هم شاهد افت مشارکت و عدم رونق در انتخابات بودیم. الان هم در افکارعمومی شاهد چنین چیزی هستیم. از سوی دیگر جریان منتقد و آلترناتیو دولت فعلی هم نتوانسته آن طور که باید و شاید، گفتمانی را خلق کند و حرف هائی را بزند که بتواند در مردم شوری را ایجاد کند. البته حجم خستگی و بی اعتمادی مردم به نظر من موجب شده که برای جذب اعتماد مردم به تلاش و انرژی زیادی نیاز هست. به همین دلیل تا الان آن شور و حرارت دیده نمی شود. امیدواریم که با نزدیک تر شدن به انتخابات، حرف ها و دیدگاه های مناسبی که می تواند اعتماد مجددی را برای مردم ایجاد کند، به وجود بیاید و شاهد انتخابات خوبی باشیم و مردم مثل گذشته حضور فعالی پای صندوق های رأی داشته باشند.

اشاره کردید از یک سو براساس عملکرد مسئولین فضای بی اعتمادی در مردم ایجاد شده و از سوی دیگر آلترناتیو جایگزینی هم ارائه نشده است. اولاً شما در حال حاضر فضای نیروهای انقلابی را تا چه حد مستعد می بینید که بتوانند چنین آلترناتیوی را ارائه بدهند و ثانیاً به فرض پیروزی نیروهای انقلابی، سناریوی نیروهای انقلابی برای بهبود اوضاع چیست؟
من معتقدم اگر تعریف و تصویر درست و دقیقی از گفتمان انقلاب اسلامی و گفتمان اصولگرائی و نه جریان اصولگرا، بلکه گفتمان اصولگرائی به همان معنائی که حضرت آقا در سال ۸۶ تبیین کردند ارائه شود و در مرحله عمل واقعاً به شکل دقیقی اجرا شود، به نظرم می تواند مردم را جذب کند و اقدامات خوبی را هم انجام بدهد. ظرفیت ها و آدم های کننده کار کم نیستند. اگر بخواهیم مشکلی را که مردم در این چند سال پیدا کرده اند تحلیل کنیم، تبلور عینی آن این است که آقای روحانی می آید و می گوید که من بدون توجه به سیاست خارجی و مذاکره بلد نیستم مشکلات کشور را حل کنم. البته این حرف با بعضی از حرف هائی که ایشان در گذشته زده متناقض است. یعنی ایشان وقتی که کاندیدا شد گفت که من می دانم مشکلات کشور چه چیزهائی هستند و با علم به این مشکلات آمده ام، ولی حالا می گوید بلد نیستم. نگاه حاکم بر این جریان هم «ما نمی توانیم» هست. یعنی ما بدون نگاه و توجه به خارج نمی توانیم کاری را انجام بدهیم. آقای روحانی و تیمش در ابتدا خیلی خوش بین بودند، ولی الان خودشان هم می گویند با این امریکا و اروپائی که ظالم، بدعهد و دروغگوست نمی شود کار را جلو برد. این حرف عملاً قفل کردن کشور و دیگر هیچ اتفاقی در کشور نمی افتد.

*چگونه می توانیم در آنجا موفق باشیم و در داخل کشور خودمان نمی توانیم؟
منتهی به نظر من گفتمان مردمی و انقلابی که نگاهش همان فرمایشات حضرت آقاست که ما با اتکا به ظرفیت های داخلی می توانیم و ظرفیت های داخلی امکان جلو بردن کشور و حل مشکلات را دارند، به نظر من این گفتمان هم گیرائی دارد و هم امکان پذیر است.

در مقاطعی هم ما توانسته ایم این امکان عملی را نشان بدهیم و مردم هم همراهی کرده اند. یعنی این طور نبوده که مردم همراهی نکنند. در بخش هائی همین حالا هم داریم می بینیم. مثلاً در مسئله کشورهای منطقه، ما رویاروئی های عظیمی با امریکا داشته ایم که کم از حل مشکلات داخلی کشور نبوده اند. فرضاً به مناطقی مثل لبنان، سوریه، عراق و… رفته و با برنامه ریزی و کمک مردم همان جا بر دشمنانی فائق آمده ایم که تا دندان مسلح بوده اند و عقبه شان امریکا، عربستان سعودی و… بوده است. ما این کشورها را از دهان گرگ و شیر بیرون کشیده ایم. فرض کنید که با وجود تفاوت عرصه ها و نوع مشکلات، مشکلات داخلی ما هم از همین قبیل باشند. چگونه می توانیم در آنجا موفق باشیم و در داخل کشور خودمان نمی توانیم؟ دلیلش این است که در آنجا شخصی مثل حاج قاسم سلیمانی و یارانش در آنجا طراحی کردند و معتقد بودند که ما می توانیم این کار را انجام بدهیم. یادم هست در مقطعی در سوریه، خیلی ها به این نتیجه رسیده بودند که دیگر باید از سوریه و از بشار اسد عبور کنیم و دیگر باید بپذیریم که سوریه از دست رفته است. نزدیک به ۷۰ درصد خاک سوریه در دست جریان تروریستی و تکفیری بود. کار به جائی رسید که نخست وزیر سوریه رفت و به جریان معارض پیوست. خیلی سنگین بود. در داخل کشور ما هم خیلی ها به این باور رسیده بودند و زمزمه هایش داشت مطرح می شد. تنها کسی که ایستاد آقا بود. مقام معظم رهبری گفتند در کشوری که یک رئیس جمهوری قانونی دارد، دیگران حق ندارند بیایند. حاج قاسم سلیمانی رفت کف میدان و این حرف آقا را عملیاتی کرد و نتیجه اش این شد که در حال حاضر، در آستانه تسخیر آخرین خاکریز تروریست ها یعنی ادلب دارد فرو می ریزد و احتمالاً حداکثر تا یک ماه دیگر ان شاءالله شاهد فروپاشی کامل تروریسم در سوریه و آزادی کامل سوریه هستیم. بخش های کردنشین ماجرای خودشان را دارند و خودشان هم پذیرفته اند که باید به حاکمیت سوریه تن بدهند.

این اتفاق در آنجا افتاده و ما در بسیاری از حوزه های دیگر، از جمله حوزه نظامی و حوزه هسته ای این را دیده ایم. پس گیر کار در گفتمان است. یعنی باید کسانی بتوانند در قوه مقننه و حوزه اجرائی کشور فضائی را به وجود بیاورند و این احساس را داشته باشند که می توانند مسائل را حل کنند. خود حضرت آقا در صحبت هائی که راجع به حاج قاسم سلیمانی داشتند، فرمودند ما آدم هائی شبیه به حاج قاسم در طراز نظامی، اقتصادی، فرهنگی و… داریم ودر مقاطعی تجربه کرده ایم. این نگاه اگر تغییر کند، به نظرم مردم تا حدودی اعتماد پیدا می کنند و فضائی را که در جامعه به وجود آمده، در صورت جلب اعتماد مردم تغییر می کند و انجام کارهای بزرگ در این کشور، نشدنی نیست.

*زمانی این ماجرا برعکس شد که مردم احساس کردند دیگر با آنها صداقتی وجود ندارد
با توجه به تجربه های مختلفی که در دوره های گذشته اتفاق افتاده و به شکست انجامیده، آیا مردم دوباره برمی گردند؟
بالاخره گفت، « وَتِلکَ الأَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاس»(آل عمران/۱۴۰) تجربه های تاریخی همیشه در جریان هستند. در مقاطع مختلف، دوران جنگ، دوران غیرجنگ. حتی مثال خارج از کشور را که زدم، قرار است که ما همیشه پیروز باشیم. به همین خان تومان که چند روز پیش آزاد شد، تروریست ها حمله کردند و تعداد زیادی شهید دادیم، اما امتداد کار و در درازمدت برآیندش به نفع جبهه مقاومت بود. در داخل کشور هم نواقص، ناتوانی ها و ناکارآمدی هائی داشته ایم و داریم، اما اگر تصور و تلقی بر کشور و قوه مقننه و قوه مجریه حاکم بشود، تصور من این است که مردم اعتماد می کنند. مردم ما مردم صبور و سپاسگزار و اهل تجزیه و تحلیل هستند و فکر می کنند. من در مدت سی سالی که در تهران هستم، عظمتی مثل تشییع حاج قاسم سلیمانی را ندیده ام.

حاج قاسم جبهه مقاومت را فرماندهی می کرده و فرمانده ما در خارج از کشور بوده است. فرمانده میدانی جنگ ما بوده است. کسانی که می گویند مردم از جنگ بدشان می آید و کسانی را که طرفدار جنگ هستند دوست ندارند، اگر کسی صادقانه و شفاف برود و مقاومت کند، دوستش دارند. در سال های ۸۵ و ۸۶ طبق نظرسنجی های معتبر، بالای ۸۰ درصد مردم با شعار «انرژی هسته ای حق مسلم ماست» همراه بودند. نزدیک به ۶۰ درصد مردم می گفتند ما حتی اگر تحریم هم بشویم باید انرژی هسته ای را نگه داریم. نزدیک به ۵۰ درصد می گفتند حتی اگر جنگ هم بشود باید این را حفظ کنیم، چرا؟ چون مردم احساس می کنند کسانی که سردمدار این قصه شده اند و درباره انرژی هسته ای حرف می زنند، خودشان هم برای این کار اراده دارند، هم نمی ترسند، هم در خط اول هستند، هم با مردم روراست هستند و هم در حالی که دارند کار انرژی هسته ای را پیش می برند، به فکر حل مشکلات مردم هم هستند و لذا مردم خودشان را همراه می دیدند. زمانی این ماجرا برعکس شد که مردم احساس کردند دیگر با آنها صداقتی وجود ندارد و کسانی که بعداً آمدند صداقت ندارند و کاری نمی کنند و به تدریج خسته شدند.

آقای روحانی با چه شعاری رأی آورد؟ هم چرخ سانتریفیوژها خواهد چرخید، هم چرخ کارخانه ها و زندگی مردم. آقای روحانی آدم کمی که نبود. ۱۶ سال دبیر شورای عالی امنیت ملی این کشور بوده. نائب رئیس مجلس و تصمیم گیری های کلان بوده و مردم گفتند که پس لابد راست می گوید. اینها آمدند و زیرآب حرف قبلی را که می خواهیم انرژی هسته ای داشته باشیم زدند و گفتند که ما کاری می کنیم که هم انرژی هسته ای را داشته باشیم، هم چرخ زندگی شما بچرخد، هم تحریم ها را لغو می کنیم. مردم هم این شعار بالادست تر از قبلی را پذیرفتند، ولی بعد به تدریج دیدند که این دروغ بود. الان وقتی با خیلی از مردم حرف می زنم به آنها می گویم به هر حال بخشی از این اتفاقات نتیجه رأی مردم است، می گویند به ما دروغ گفتند و سرمان را کلاه گذاشتند. اصطلاح به ما دروغ گفتند و سر ما کلاه گذاشتند در عموم جامعه به نوعی وجود دارد.

اگر بخواهم جمع بندی کنم به ذهنم می رسد که اگر با مردم صادقانه رفتار کنیم و مردم باور کنند که ما، هم به شعار ما می توانیم عمل می کنیم و هم به فکر رفع مشکلات مردم هستیم، مردم با یک شیبی مجدداً در کنار جریان و جبهه انقلاب قرار خواهند گرفت.

*این حرکت باید در درجه اول از خود مجلس شروع بشود
همه این موارد درست هستند، ولی مجلس آینده به طور مصداقی باید چه حرکت هائی را انجام بدهد تا این فضا برگردد؟
به نظر من این حرکت باید در درجه اول از خود مجلس شروع بشود. یکی از دلائلی که باعث شد آیت الله رئیس در قوه قضائیه بتواند یک مقدار امیدواری در مردم ایجاد کند و مردم اقدامات آقای رئیسی را باور کنند البته هنوز آن اقدامات اساسی و ساختاری در قوه قضائیه شروع نشده و به نظر حاج آقای رئیسی در گام اول و مقدماتی است اما در همین گام های اولیه، اتفاقی که افتاده، این است که آقای رئیسی اول از داخل خود قوه شروع کرد. یعنی برخوردها را از داخل خود قوه شروع کرد و یک جراحی ای را در داخل خود قوه انجام داد. شاید این جراحی عمیق و ادامه دار نباشد، اما آقای رئیسی این امید را به جامعه داد که اگر من بخواهم کاری را انجام بدهم، از خود قوه قضائیه شروع می کنم. آدمی که در قوه قضائیه نماد فساد بود و خیلی ها هم می دانستند، یعنی تبدیل به پدیده ای شده بود که همه می دانستند آدمی هست که دارد این کارها را می کند، اول با او برخورد شد. با چند قاضی متخلف و چند عنصر جاعل در اداره ثبت برخورد شد.

*شاید خیلی ها به اسم اصولگرائی داخل مجلس بیایند، ولی واقعاً اصولگرائی گفتمانی نباشند
به نظرم در مجلس هم باید این اتفاق بیفتد. اگر مجلس دست نیروهای انقلابی به مفهوم واقعی اش باشد، چون انقلابی هم که می گوئیم شاید خیلی ها به اسم اصولگرائی داخل مجلس بیایند، ولی واقعاً اصولگرائی گفتمانی نباشند و یک چسبندگی سیاسی به جریانی داشته باشند. مجلس باید خودش را پالایش کند و شفاف باشد، یعنی شفافیت و مبارزه با فساد باید از خود مجلس شروع شود و نمایندگان مجلس باید احساس کنند که در یک اتاق شیشه ای هستند. یک چیزهای اولیه ای هستند و می دانیم که نماینده مجلس حقوقی دارد و باید امکاناتی دراختیارش باشد. اینها را نمی گویم. اینها که روشن هستند و طبق قانون باید انجام بشوند، اما مسائلی که موجب می شوند که مجلس درگیر فساد، زد و بند و کاسبکاری بشود، آن قدر که از ۲۹۰ نماینده مجلس ۹۰ تای آنها رد صلاحیت بشوند و شورای نگهبان هم اعلام کند که بخش عمده ای از اینها به دلایل مالی و مفاسد اقتصادی بوده. این یعنی که یک جای کار ایراد دارد و لذا اولویت اول این است که اولاً خود مجلس در برابر فساد واکسیناسیون بشود. با دستمال کثیف نمی شود شیشه را پاک کرد. اجازه ندهیم در مجلس با زد و بند، رؤسای کمیسیون ها و امثالهم انتخاب بشوند. یک مجلس شفاف و سالم داشته باشیم.

*مجلس باید سراغ گلوگاه هائی برود که بخش عمده ای از مشکلات کشور در حوزه معیشتی مربوط به آنهاست
گام بعدی رفتن به سراغ اولویت های اصلی مردم است. مجلس آینده طبیعتاً قرار نیست همه مشکلات اسلام و مسلمین را حل کند. خیلی از مشکلات در کشور مشکلات ساختاری و مربوط به گذشته، قوانین منقح نشده و تاریخ مصرف گذشته و به روز نشده، قوانین متناقض، خلاءهای قانونی و امثالهم زیاد داریم. یک وقتی کاری را با دوستان انجام داده بودم، به نظرم مجلس بعد از اینکه خودش، خودش را پیدا کرد، باید سه چهار کار اصلی را انجام بدهد و به سراغ گلوگاه هائی برود که بخش عمده ای از مشکلات کشور در حوزه معیشتی مربوط به آنهاست. یکی بحث نظم مالیاتی کشور است، یکی بحث نظام بانکی است. یکی بحث نظام گمرکی است و یکی بحث هدفمندی انرژی و یارانه هاست. به نظر من این چند گلوگاه اصلی که هرکدام بحث مفصلی را می طلبد، مجلس باید هم برای اینها طراحی دقیق و قوانین درست داشته باشد و راجع به این مسئله طرح های دقیقی را ارائه بدهد و آمادگی این کار را داشته باشد.

بحث دیگر، بحث نظارت است. شما اگر بهترین قوانین را هم مصوب کنید، موقعی که دولت اجرا نمی کند، عملاً قوانین خاصیتی ندارند. ما قوانین خوبی داریم، ولی اجرا نمی شوند. همین حالا قانون خوبی راجع به بحث پولشوئی داریم. قانونی که خودمان به آن استناد می کنیم و می گوئیم وقتی قانون مبارزه با پولشوئی داریم، دیگر FATF کجای کار است. آقایان می گوئید برویم به FATF بپیوندیم، در حالی که به قانون پولشوئی داخل خود عمل نمی کنیم. شما به همین قانون درست عمل کن و دیگر نیازی نداری که به FATF و فلان و بهمان بپیوندی و برای خودت مشکلاتی را ایجاد کنی. بحث نظارت درست بر دستگاه اجرائی و استفاده درست مجلس از ابزارهای نظارتی ای است که در اختیار دارد و می تواند از آنها برای مواجهه با دولت استفاده کند. مجلس امکان سئوال از وزرا و معاونین وزرا و امکان استیضاح و برخورد دارد. اگر مجلس، مجلس سالمی باشد و درگیر زد و بند با دولت نشود، به ذهنم می رسد که مجلس قوت و توان به حرکت درآوردن دولت را دارد، مگر اینکه دولت بخواهد در فضائی برود که کارهایش را انجام ندهد که آن دیگر فرآیند دیگری است.

اصولگرائی در حال حاضر چقدر اسم است و چقدر محتواست و نسبت آن با انقلابی گری چگونه است؟
من معتقدم ما یک اصولگرائی گفتمانی داریم و یک اصولگرائی سیاسی داریم. چهارچوب های اصولگرائی گفتمانی همان چیزهائی است که حضرت آقا تعیین کرده اند. حضرت آقا در سال های ۸۵ و ۸۶، در دو سه سخنرانی به طور تفصیلی شاخص های متعددی را برای اصولگرائی تبیین کردند. یکی از ویژگی های حضرت آقا این است که نسبت به اصطلاحات مشهور جامعه بی تفاوت نیستند و شاخصی را ارائه می کنند. حتی یک موقعی در مورد اصلاحات می گفتند این و این و این است. آقا گفتند اصلاحات یعنی مبارزه با فقر و تبعیض که همین گفتمان شد و به نظر من دولت نهم و مجلس هفتم و شورای شهر دوم از دل این گفتمان درآمدند. همان چهارچوب ها که با گفتمان انقلاب هم تطابق دارند، یعنی چهارچوب های گفتمان اصولگرائی چیزی جدا از گفتمان انقلاب اسلامی نیست و گفتمان اصولگرائی در واقع به روز شده گفتمان انقلاب سال ۵۷ با لحاظ کردن اقتضائات زمانی و مکانی و تاریخی و فرآیندهای جدید است. این اصولگرائی گفتمانی است که به نظر من شاخص هایش معلومند. مثال می زنم. در مجلس نهم جریاناتی که در دو لیست مجزا پایداری و جبهه متحد بودند، سر مسائلی مثل برجام در کنار هم بودند. آقای علی اصغر زارعی در لیست پایداری و آقای زاکانی در لیست جبهه متحد بود، ولی در مسائل اصلی در کنار هم بودند. آقای نبویان و رسائی کنار آقای دکتر بودند. بعد یک عده آدم اسمشان اصولگرا بود، اما طرفدار برجام بودند. بنابراین ما یک اصولگرائی گفتمانی داریم که شاخصه هایش روشن هستند و آقا تبیین کرده اند و تعاریفی را که من راجع به گفتمان انقلاب و «ما می توانیم» عرض کردم، قطعاً در چهارچوب اصولگرائی گفتمانی است.

یک اصولگرائی سیاسی داریم. در دهه اول انقلاب تا دهه ۶۰ و ۷۰ یک چپ داشتیم و یک راست. این چپ و راست در اواخر دهه ۷۰ تبدیل به اصلاح طلبی و اصولگرائی شدند. بخش زیادی از کسانی که به اصلاح طلب مشهور شدند، از دل جریان چپ آمدند. بخشی هم از جریانی که به اصولگرایان مشهور شدند، از دل جریان راست آمده بودند و تداوم آن دو جریان چپ و راست باعث شد که انتها در بخش هائی با هم ممزوج بشوند. بعد از مدتی تغییر نگاه و دیدگاه به وجود آمد. در بدنه اصولگرائی به تدریج یک جریان جوان انقلابی معتقد که در جاهائی مثلاً جریان اقتصادی کاملاً با آن جریان راست قدیم زاویه داشت، غلبه پیدا کرد، اما بخشی از جریان سیاسی راست همچنان در دل این جریان اصولگرائی باقی ماند. بخشی از اینها رفتند و اصلاح طلب شدند. آقای ناطق نوری، آقای روحانی، آقای هاشمی رفسنجانی و… در این مجموعه بودند. بخشی چون نگاهشان با اصولگرائی همخوانی نداشت، رفتند و به آن اردوگاه پیوستند، ولی بخشی یا تحت تأثیر تعارف و اینکه نمی خواسته به آن طرف برود و یا بخشی اعتقادی است و پایه های اصلی اصولگرائی را قبول دارند و بخشی تحت تأثیر تعاملات حزبی و جریانی و… مانده اند و لذا اصولگرائی گفتمانی با اصولگرائی سیاسی تطابق کامل ندارد و شما ممکن است در اصولگرائی سیاسی و تاریخی افرادی را ببینید که در اصولگرائی گفتمانی نیستند.

البته من معتقدم که ما بعد از تحولات اخیر، مخصوصاً بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی و تجربه های قبل از آن، وارد فاز جدیدی شده ایم و باید به نوعی اصولگرائی سیاسی و جریانی و اصلاح طلبی را کنار بگذاریم و به آرایش جدیدی برسیم. کما اینکه بخشی از کسانی که در جریان اصلاح طلبی افراد شناخته شده ای بودند، الان برانداز هستند؛ یعنی بین اپوزیسیون و آن بخش ها تفاوتی وجود ندارد. چه بسا که اینها تندتر هم باشند. لذا به ذهنم می رسد که در مجلس آینده اتفاقی که خواهد افتاد و شکل گیری جریانات جدید گفتمانی و سیاسی است و به نوعی مرزبندی های مربوط به گذشته دچار تغییراتی خواهند شد. هنوز تصویر شفاف و دقیقی از اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد ندارم، ولی به نظرم می رسد که لایه های متصلب گذشته یک مقدار شکننده خواهد شد و در مجلس آرایش جدیدی شکل می گیرد.

اگر بخواهیم یک مقدار مصداقی تر صحبت کنیم و وارد کف میدان انتخابات بشویم، به نظر می رسد برای این دوره مجلس یکی از بحث هائی که در بستن لیست های انتخاباتی مطرح است که موضوع جوان گرائی است. موضوع جوان گرائی از ابعاد مختلف بررسی شده. خوبی هایش که محرز است، منتهی آسیب هائی هم بر آن مترتب است و هشدارهائی داده می شود که مبادا این جوان گرائی تبدیل به لیست مسئول دفترها بشود یا محملی بشود برای اینکه سلبریتی ها و آدم های اینستاگرامی بدون هیچ صلاحیتی وارد لیست ها بشوند، آن هم فقط برای اینکه وزن رأی ها را بالا ببرند. تحلیل شما در این باره چیست؟
اصل جوان گرائی که نکته مهمی است و جان مایه بیانیه گام دوم انقلاب که مقام معظم رهبری صادر کردند همین بود که نسل های اول و دوم در چهل سال پس از پیروزی انقلاب کارهایشان را انجام داده اند و حالا زمانی است که باید نسل های جدیدتر به میدان بیایند و زیر بار مسئولیت بروند. هر جا هم که به جوانان اعتماد و اتکا شده، کارهای بزرگی را انجام داده اند. به هر حال در دولت و کارهای اجرائی به جوانان نیاز بیشتری وجود دارد، ولی در مجلس به هر حال تجربه هم مهم است، چون قرار است قوانین تصویب و بر آنها نظارت بشود. اگر شما یک کار اجرائی را با چهارچوب ها و قوانین و سیاست های مشخص به یک جوان بدهید، آن جوان بیشتر می تواند وقت بگذارد و بهتر می تواند کار را پیش ببرد. صحبت اصلی آقا راجع به جوان گرائی این بود که دولت جوان تشکیل بدهید و رئیس جمهور جوان انتخاب کنید. اما به نظر من در مجلس هم ضریبی از جوان گرائی لازم است.

*همین که ما از بستن لیست ها پشت درهای بسته بدون شفافیت و براساس سهم خواهی و بدون اطلاع دیگران و نهایتاً بدون پاسخگوئی به مردم به این برسیم که در شوراها انتخاب و آدم هائی که قرار است انتخاب کنند و مجمع عمومی تشکیل بدهند و اصل اینکه جوانان باید در این قصه مشارکت داشته باشند، من این را یک گام به جلو می بینم، ولو اینکه معتقدم ممکن است آسیب هائی داشته باشد و مشکلاتی را به بار بیاورد
جوان گرائی هم ضرورتاً به این معنا نیست که یک جوان ۲۰ ساله را به مجلس بفرستیم، چون به نظرم کف ورود به مجلس را ۳۰ سال تعیین کرده اند، چون کسی که وارد مجلس می شود باید درصدی از تجربه و تحصیل را داشته باشد، اما لازم است. مخصوصاً که مجلس، مجلس نمایندگان ملت است. در نظام های پارلمانی یا حتی ایالتی دنیا دو نوع مجلس وجود دارند. مجلس نمایندگان و مجلس سنا. در مجلس سنا چهره های مسن تر و مجرب را می گذارند که بعضاً انتصابی هستند. مجلس ملی مجلس عمومی مردم است. به نظرم در کشور ما شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت تا حدودی نقش مجلس سنا را ایفا می کنند که جلوی عوام گرائی و پوپولیسم مصوبات مجلس را بگیرند. مثلاً استیضاح ترامپ در مجلس نمایندگان تصویب شده و حالا باید به مجلس سنا برود و ممکن است در مجلس سنا رأی نیاورد. به یک شکلی قضیه را Balance کرده اند. من معتقدم در مجلس ما هم آدم های مجرب و سن سال دار صاحب توان با انگیزه و هم نیروهای جوان لازم است که حضور داشته باشند. در طراحی و سازوکارهای جدیدی که در جریان انقلاب دیده ام، اصل ماجرا را مثبت ارزیابی می کنم. یعنی همین که ما از بستن لیست ها پشت درهای بسته بدون شفافیت و براساس سهم خواهی و بدون اطلاع دیگران و نهایتاً بدون پاسخگوئی به مردم به این برسیم که در شوراها انتخاب و آدم هائی که قرار است انتخاب کنند و مجمع عمومی تشکیل بدهند و اصل اینکه جوانان باید در این قصه مشارکت داشته باشند، من این را یک گام به جلو می بینم، ولو اینکه معتقدم ممکن است آسیب هائی داشته باشد و مشکلاتی را به بار بیاورد. به هر حال انسان هر تجربه جدیدی را که شروع می کند، به طور طبیعی ممکن است که در آن هزار و یک ایراد به وجود بیاید. آدم کارهای خوب هم که می خواهد انجام بدهد، ممکن است در کنارش نقصی به وجود بیاید. باید به تدریج جلو بروید و به قول آقایان به تدریج Bugهای این فرآیند را پیدا کنید.

من اصل اینکه در ساختار انتخاباتی به جوانان توجه بشود و تعدادی از جوانانی که در حوزه های سیاسی و اجتماعی فعال بوده و خوش درخشیده اند و نگاه و فکر دارند، وارد این فرآیند بشوند و حرفشان شنیده بشود و صحبت بکنند، حق رأی و حق انتخاب داشته باشند، این را مثبت می دانم، ولو اینکه بگوئیم کامل نیست و نقص هائی دارد. من این را می پذیرم، اما اصل این قصه را که هم جوانان سوای بحث انتخابات، در فرآیند تصمیم سازی جریان انقلاب حضور و ورود داشته باشند و هم کسانی که باید محصول این فرآیند باشند و مثلاً شما در بحث انتخابات می آئید و می گوئید که حداقل ۵۰ درصد لیست باید جوان باشند.

نظرم کلیت موضوع پسندیده و خوبی است، منتهی ممکن است در این فرآیند نواقصی هم وجود داشته باشند و در جاهائی هم با سلیقه بنده و شما نخواند، اما به نظرم اصلش مثبت و رو به جلوست. از طرفی به نظرم می رسد که تعمیم ناروا هم نباید داد. ممکن است در لیستی یا جریانی فردی باشد که حضورش از نظر خود من هم راست نباشد یا محصول اقدامات دیگری باشد، اما آن یک نفر را نمی شود به همه تعمیم داد. ممکن است در کنار یک نفر، پنج شش نفر دیگر باشند که براساس متد دوستی وارد این لیست شده اند و یا در شورای انتخاب قرار گرفته اند و یا در زمره کسانی هستند که دارند تصمیم سازی می کنند. به نظرم اگر کل فرآیند را ببینیم، من مجموعاً قضیه را رو به جلو ارزیابی می کنم.

خوشبختانه این اصل در تمام طیف های اصولگرائی پذیرفته شده است. اینکه جوانان باید در جایگاه های تصمیم سازی و جزو منتخبین ملت باشند، از سوی همه طیف ها و جریانات امر پذیرفته شده و گفتمان مبارکی است.

شما در فرآیندهای شورای ائتلاف، مثلاً مرحله اول که ۱۵۹ نفر را معرفی کردند یا بعد از آن که ۹۰ نفر را معرفی کردند و قرار هست یک شورای انتخابی از اینها ۳۰ تای اصلی را در بیاورد، از چه منظر این لیست یک گام رو به جلوست؟
واقعیت این است که راجع به ساختار و فرآیند قرار شده که فقط سخنگوی ائتلاف حرف بزند و من اخلاقاً موظف هستم که خارج از چهارچوب تعیین شده حرف نزنم، اما چیز کلی ای را که در رسانه ها هم آمده و دوستان قبلاً هم گفته اند عرض می کنم. بالاخره در فضای انتخابات که شما یک لیست سی نفره دارید و دو هزار آدم مدعی هستند که توانمندی و کارآمدی حضور در آن لیست را دارند. این به طور طبیعی باید فرآیندی را طی کند. در تمام دنیا هم همین طور است. مثلاً انتخابات ریاست جمهوری امریکا را درنظر بگیرید، دموکرات ها ایالت به ایالت با هم مناظره می کنند، جمهوری خواهان و دیگران همین طور می آیند جلو و نهایتاً یک نفر به مرحله نهائی می رسد و قرار است رقابت نهائی کند یا در دنیا احزاب بین خودشان مجمع عمومی برگزار می کنند و به لیستی می رسند. به هر حال تعداد در لیست نهائی کم و تعداد رقبا و مدعیان زیاد است. باید تصمیمی بگیرید و به یک شکلی به آن سی نفر برسید یا اصلاً ورود پیدا نکنید و لذا باید در مراحل مختلف از بین موجودین غربالگری کنید. اولین کار این است که تشخیص بدهید چه کسی با شما همراه هست و چه کسی نیست؟ چه کسی در چهارچوب و دایره گفتمانی شما می گنجد یا نمی گنجد؟ باید در این زمینه شناسائی صورت بگیرد. آیا من الان می توانم ادعا کنم که چرا اصلاح طلب ها مرا در لیست خودشان نمی گذارند؟ این اصلاً نقض غرض است. شما نمی توانید از طیف هائی که این جریان را از لحاظ سیاسی یا گفتمانی قبول ندارند، افرادی را بپذیرید و به طور طبیعی یک غربال اولیه صورت می گیرد و عده ای به طور طبیعی اصلاً در این گفتمان نیستند. شاید خودشان هم قبول داشته باشند که نباید باشند.

غربالگری دیگری که صورت گرفت این بود که احزاب، گروه ها و معتمدین کسانی را معرفی کردند، چون تعداد داوطلبان زیاد است. یکی از فیلترهائی که گذاشتند این بود که احزاب، گروه ها، اصناف و معتمدین و آدم های شناخته شده در این حوزه گفتند که این افراد کاندید بشوند یا خود افراد برای ائتلاف رزومه فرستادند. فکر می کنم حدود ۳۰۰ نفر در این فرآیند آمدند، یعنی کسانی بودند که افراد و گروه ها و جریان ها معرفی کرده بودند. بین اینها مصاحبه صورت گرفت. بعضی ها شناخته شده و مثلاً وزیر و وکیل و نماینده و… بوده و کاملاً صبغه و سابقه شان مشخص بود. بعضی ها بودند که توانمندی اولیه شان مشخص نبود. یکی از پژوهشگاه های معتبر با آنها مصاحبه کردند و به طور طبیعی، طیفی براساس شاخص هائی که درنظر گرفته بودند، حذف شدند و حدود ۱۵۶ نفر باقی ماندند. یعنی در واقع لیست اولیه نصف شد. بعد تصمیم بر این شد که ما از این ۱۵۶ نفر یک استمزاج مردمی هم بکنیم. همه مردم را که نمی شود آورد، ولی بالاخره ما یک سری آدم هائی را داریم که مثل ما فکر می کنند. در مرحله اول نمی شود نظرسنجی عمومی گذاشت، چون ممکن است آدم هائی که همفکر و همسو با ما نیستند بالا بیایند، در حالی که ما فعلاً داریم انتخابات درون گروهی را انجام می دهیم. لذا چندین هزار نفر نمایندگانی از اصناف، اقشار، محلات تهران و… که قابل مهندسی هم نباشند، آمدند و از بین این ۱۵۶ نفر ۹۰ نفر را انتخاب کردند. از اینجا به بعد انتخاب ها براساس شاخص ها صورت گرفتند. عقبه شورای ائتلاف به موقعی در مورد برجام و غیر برجام هم همه می دانند که حداقل من جزو منتقدین جدی برجام بودم و به دلیل همین مخالفت هم در زمانی که مسئولیت داشتم، هزینه های سنگینی دارم که جای بحث آن نیست. من هم معتقدم که بزنگاه های حساس کشور، یعنی فتنه، برجام، انحراف، سیاست خارجی، فساد و… شاخص هائی هستند که شورای انتخاب باید درنظر بگیرد. دوستانی هم که در شورای انتخاب هستند و من آنها را می شناسم، بزرگ ترها و جوان ترها روی این مسائل حساس هستند و به ذهنم می رسد که این شاخص ها در لیست نهائی قطعاً مدنظر قرار خواهد گرفت. البته به این معتقدم که خیلی چیزها هم ممکن است مطابق سلیقه من نباشد و برای یکی دو نفر شبهه و مسئله ای مطرح باشد، چون انتخاب ها به صورت رأی گیری هم انجام می شود، اما من فضای غالب شورای ائتلاف را یک فضای انقلابی می بینم که خروجی آن ان شاءالله حداقل های مورد نظر جریان انقلابی را خواهد داشت.

*من به دوستان می گویم که آیا بهتر است که در تهران ۳۰ هیچ از یک جریان ناسالم ناکارآمدی که امتحانش را پس داده، سر کار بیاید یا در تهران آدم هائی انتخاب شوند که در بدبینانه ترین نگاه، بیست نفرشان حزب اللهی و انقلابی و ده نفرشان هم نیستند. من قطعاً این نگاه دوم را ترجیح می دهم و فکر می کنم این به صلاح نزدیک تر است
با توجه به شرایط فعلی، هم وضعیت شورای ائتلاف و گروه هائی که به این ائتلاف نپیوسته اند، برآوردتان از توفیق لیست نهائی در جبهه انقلاب چقدر است؟ یعنی می توانیم امیدوار باشیم که حداقل در تهران اکثریتی را احراز می کنیم؟
به نظرم آن اولویت هنوز وجود دارد. من به لحاظ گفتمانی ممکن است با بسیاری از آقایانی که در شورای ائتلاف هستند اختلاف نظر داشته باشم، اما به نظرم در این مرحله نباید به فکر جائی باشیم و واقعاً هم امیدوارم کل جریان انقلابی اعم از شورای ائتلاف و پایداری به یک وحدت حداکثری برسند، چون شرایط فعلی انقلاب و ناامیدی و گرفتاری مردم حقیقتاً اجازه نمی دهد که ما شاهد تکرار مجلس ناکارآمد و ناسالمی باشیم. لذا باید تلاش کنیم. من به دوستان می گویم که آیا بهتر است که در تهران ۳۰ هیچ از یک جریان ناسالم ناکارآمدی که امتحانش را پس داده، سر کار بیاید یا در تهران آدم هائی انتخاب شوند که در بدبینانه ترین نگاه، بیست نفرشان حزب اللهی و انقلابی و ده نفرشان هم نیستند. من قطعاً این نگاه دوم را ترجیح می دهم و فکر می کنم این به صلاح نزدیک تر است.

*اگر شکاف کامل هم بین جریانات انقلابی بدهند، یعنی هرکدام بروند و لیست جدا هم داشته باشند، اتفاقی که خواهد افتاد این است که مشهورین لیست ها رأی می آورند و جوان ها و چهره های جدید لیست رأی نمی آورند
من امیدوارم که همه نیروهای انقلابی به یک اجماعی برسند و بتوانند لیستی با مشترکات بالا را بدهند. تحلیل من این است که اگر شکاف کامل هم بین جریانات انقلابی بدهند، یعنی هرکدام بروند و لیست جدا هم داشته باشند، اتفاقی که خواهد افتاد این است که مشهورین لیست ها رأی می آورند و جوان ها و چهره های جدید لیست رأی نمی آورند. طبیعی هم هست که آدم هائی را که مردم می شناسند و سلبریتی سیاسی هستند و در تلویزیون نشانشان می دهند و اسمشان در ذهن مردم است انتخاب می کنند و به همان ها رأی می دهند. در نتیجه چهره های جدید و جوان موفق نمی شوند، نظیر اتفاقی که در مجلس نهم برای جوانان جبهه پایداری افتاد. من الان نمی دانم پایداری به چه ترکیبی رسیده، ولی در آن مقطع جوان های حزب اللهی و انقلابی بیشتر در لیست پایداری بودند و در جریان جبهه متحد بیشتر چهره های مشهور سیاسی بودند. چون دو دستگی پیش آمد، بخشی از چهره های سیاسی این طرف و چهره های مشهور آن طرف رأی آوردند و چهره های جوان تر اتفاقاً بخش زیادی از آنها در جبهه پایداری بودند رأی نیاوردند. در حالی که به نظر من بسیاری از چهره های جوان لیست پایداری از بسیاری از آدم های مشهور توانمندتر و قوی تر بودند و اگر آنها به مجلس می آمدند، احتمالاً در مسئله ای مثل برجام خیلی محکم تر می ایستادند. امیدوارم این بار این اتفاق بیفتد. من هم واقعاً هنوز اطلاع دقیقی ندارم که چه اتفاقی خواهد افتاد، نمی توانم دقیق تحلیل کنم.

تحلیلتان از جریان اصلاح طلبان و حامیان دولت چیست؟ برای آنها چه اتفاقی خواهد افتاد؟
به ذهنم می رسد که جریان دولت و اصلاح طلبان از اعتماد مجدد مردم به خودشان کاملاً ناامیدند و مردم به آنها اقبالی ندارند. در هیچ دوره ای از ریاست جمهوری های ما سابقه نداشته که میزان محبوبیت رئیس جمهوری در نظرسنجی ها به زیر ۱۰ درصد رسیده باشد. الان براساس بسیاری از نظرسنجی ها محبوبیت آقای روحانی بین ۷ تا ۸ درصد است که ضعف بسیار جدی ای است. جریان اصلاحات و دولت به هر حال با هم ممزوج شده اند و نمی شود خود را از یکدیگر جدا کنند. یکی هستند و مردم اینها را یک تصویر می شناسند. این جریان از یک طرف ناامید است و از طرفی هم نمی خواهد از دایره قدرت کنار برود. به نظرم اینها حتماً لیست هائی را آماده دارند. ممکن است در تهران یک سری حرکت های نمادین بکنند، ولی در سطح کشور حتماً چهره های سفید و افرادی را که خیلی مشهور به اصلاح طلبی نباشند، اما اصلاح طلب هستند، از مدت ها قبل شناسائی کرده اند و دولت پشت سر آنهاست و هماهنگ و به آنها کمک می کنند.

اما به نظر من جریان اصلاح طلب دوست دارد حذف شدنش توسط مردم را به نوعی به حاکمیت و دولت پنهان منتسب کند که او بود که ما را حذف کرد. طبق اطلاعاتی که من دارم، همین حالا نزدیک به ۲۰۰ نفر اصلاح طلب شناسنامه دار در تهران هست که علی القاعده از این ۲۰۰ نفر می توانند به یک لیست ۳۰ نفره برسند. اما الان بین خودشان هم بحث است. یک عده از آنها می گویند که باید به طور کامل در انتخابات حضور پیدا کنیم و یک طیف هم می گویند از اصلاح طلبان خالص یک لیست ۱۵، ۲۰ نفره بدهیم و بگوئیم دیگر بیشتر از این نداریم که اگر هم در انتخابات شکست خوردند بگویند ما را حذف کردند و اجازه ندادند ما همین طوری شرکت کردیم و آدم های اصلی و واقعی ما نبودند و این مدلی به میدان بیایند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.