آیت الله مصباح یزدی در نشست «راهبرد نیروهای انقلابی در آستانه دهه پنجم انقلاب اسلامی»:
باید تفسیر صحیحی از پیشرفت ارائه کنیم/ حداقل ارزش های مادی و معنوی را در عرض هم مطرح کنیم

0 ۳۸۵

روز جمعه شانزدهم شهریورماه آیت الله محمدتقی مصباح یزدی در نشست «راهبرد نیروهای ارزشی و انقلابی در آستانه دهه پنجم انقلاب اسلامی» که به همت «دفتر ارتباطات فرهنگی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)» در مجموعه یاوران مهدی(عج) برگزار شد؛ در جمع نخبگان و فعالان فرهنگی جبهه انقلاب به سخنرانی پرداختند.

متن کامل این سخنرانی را در ادامه می خوانید:

چهار دهه از انقلاب ما می گذرد؛ از یک پدیده اجتماعی کم نظیری که نه تنها در کشور ما بلکه در سایر کشورها هم به زحمت می شود نظیرش را پیدا کرد. این پدیده اجتماعی هم مثل همه پدیده ها، معلول علل و عواملی است که آن را به وجود می آورد. بعد تحولاتی در آن پدید می آید و فراز و فرودهایی دارد، پیچ و خم هایی دارد. نهایتا نقطه های قوتی در آن پدید می آید و در کنارش نقطه های ضعفی پیدا می شود یا رشد می کند. نهایتا بسته به قوت عوامل مثبت یا خدای ناکرده غلبه عوامل منفی، سرنوشت آن معلوم می شود.

در عالم، انقلاب های زیادی اتفاق افتاده است. در همین قرن اخیر ما، بعد از انقلاب بلشویکی روسیه در بسیاری از کشورها انقلاب های خاص سیاسی و اقتصادی -که بیشتر رنگ مارکسیستی داشته(مثل کشورهای آفریقایی یا کشورهای آمریکای جنوبی)- نظیر اینها اتفاق افتاده که اینها جهات مشترک فراوانی [با هم] دارند. اول که انقلاب ما شروع شد، کسانی فکر می کردند این انقلاب هم مثل یکی از آنها، تحت تاثیر عوامل خاص اقتصادی به وجود آمده، دورانی را می گذراند و تحولاتی را پشت سر می گذارد و بالاخره به عنوان هر پدیده زنده ای نهایتش به مرگ منتهی می شود. سیاستمداران عالم هم در این زمینه داد سخن دادند که این انقلاب بیش از ۶ ماه یا یک سال باقی نمی ماند و چنین و چنان خواهد شد و فاتحه اش را باید خواند و منتظرش باشید.

بحمدالله این پیش بینی ها غلط از آب درآمد و همان طور که بارها مقام معظم رهبری تاکید فرمودند -و هرکسی که چشم بینایی در عالم داشته باشد، تاکیدات ایشان را تصدیق می کند- این انقلاب دائما نسبت به اهدافی که داشته، رو به رشد بوده و امروز بالنده تر از همیشه در مقابل دشمنان خود قد برافراشته و به بالندگی خودش ادامه می دهد. ولی هرقدر پیروزی ها در این انقلاب نصیب مردم ما یا سایر مردم منطقه هم بشود، ما را از انجام وظایف خاصی باز نمی دارد. حداقلش این است که ما برای شکر نعمت های الهی باید نعمت را درست بشناسیم، ارزشیابی کنیم، قدرش را بدانیم و درحد توان خودمان، برای حفظ دستاوردها و برای بالندگی اش تلاش کنیم. اگر خدای ناکرده درکنارش عوامل تضعیف کننده ای، عوامل شیطانی ای وجود دارد، آنها را شناسایی و خود را برای مقابله با آنها آماده کنیم، بهترین ابزارها را برای این کار بشناسیم و به کار بگیریم و به هرحال وظیفه خودمان را نگهبانی و حراست از این دستاورد انقلاب و از این هدیه الهی بدانیم. اینها همان واضحاتی است که همه می دانیم و احتیاج به تکرار هم نداشت.

اگر بخواهیم این وظیفه را که اقل وظایف ما هست عمل کنیم و بعد بخواهیم همت بلندتری داشته باشیم و در راستای پیشرفت این اهداف تلاش بیشتری کنیم و موفقیت های بیشتری به دست بیاوریم، لازم است یک ارزیابی از گذشته مان داشته باشیم، شناسایی نسبت به نقطه های قوت و نقطه های ضعف خودمان، پیش بینی نسبت به آینده از لحاظ قوت گرفتن نقاط قوت یا ضعف و بالاخره دشمنی هایی که وجود دارد و می تواند رشد پیدا کند؛ [به همین ترتیب نسبت به آینده] پیش بینی هایی داشته باشیم و متناسب با این پیش بینی ها خودمان را برای دفاع از موجودیت مان و برای به دست آوردن پیشرفت های بیشتر و موفقیت های خداپسندتر آماده کنیم. باید باز تکرار کنم که نه بنده لیاقت این کار را دارم و نه شرایط جسمی و مزاجی بنده آمادگی دارد. اگر چیزی عرض می کنم تنها می تواند به عنوان طرح صورت مساله ای مطرح باشد. الحمدلله نیروهای فعال، فهیم، تیزبین و دوراندیش در جامعه ما رشد کرده اند و امروز هم ما در حضور جمعی از این بزرگواران هستیم که باید استفاده کنیم. بنده هم به سهم خودم باید از نتایج فکری و تحقیقات شما بهره مند شوم.

[با] نگاهی به این دوران ۴۰ ساله همان طور که اشاره کردم [خواهیم دانست که] حتما در این دوران فراز و فرودهایی وجود داشته. گاهی یک نقطه های قوتی پدید آمده، گاهی برعکس نقطه های ضعفی، گوشه و کنار پیدا شده. گاهی شرایط اجتماعی برای پیشرفت کار مهیا بوده، گاهی شرایط بین المللی مساعد بوده، گاهی برخلافش. طبیعی است. این عالم یعنی همین ها. اما برای اینکه ما از گذشته مان درس بگیریم، اگر اشتباهاتی پیش آمده تکرار نکنیم و اگر ضعف هایی وجود داشته سعی کنیم آنها را جبران کنیم و راه بهتری برای تحقق اهداف مان پیش بگیریم، [خوب است] یک نگاه اجمالی در این چهار دهه کنیم شاید کمک کند به اینکه بتوانیم پیش بینی ای برای آینده داشته باشیم و وظایف مان را برای آینده بهتر بشناسیم. مثلا می شود گفت دهه اول انقلاب دهه برخورد با مشکلات داخلی و خارجی بود؛ مبارزه با گروهک های غیرانقلابی و غیراسلامی که در داخل وجود داشت و هر از چندی از گوشه ای سر درمی آورد و مشکلاتی ایجاد می کرد ولی مهم تر از آن مشکلاتی بود که از بیرون تحمیل می شد. جنگ هشت ساله عظیمی را بر ما تحمیل کردند و ویرانی های فراوانی را به بار آورد. بالاخره این دهه، دهه درگیری ها و نهایتا تثبیت نظام بود. در داخل غلبه بر گروهک های مزاحم و در صحنه بین المللی با پیروزی بر توطئه های دشمنان. در دهه دوم با میراثی از ویرانی های دهه اول مواجه بودیم. عمده نیروهای انقلابی در دهه دوم صرف ترمیم ویرانی های جنگ و سایر مشکلاتی بود که پیش آمده بود. طبعا زمینه فعالیت های اقتصادی را کاهش داده بود. شیوع فقر در طبقات وسیعی از جامعه حتی طبقات متوسط به یک وضع بسیار نگران کننده ای مبتلا شده بودند و فکر نمی کنم جوانانی که می بینم کاملا [آن روزها را] به خاطر داشته باشند. نمونه کوچکی را اشاره می کنم. شما از اینجا تا پایان کار را تصور کنید [یا] اگر دیده اید به خاطر بیاورید و اگر ندیده اید تصوری داشته باشید. این هم یک نمونه تخیلی و ذهنی نیست؛ واقعی است. یکی از بستگان فامیلی ما در تهران در اوایل انقلاب و در دهه اول [آن]، دو دختر دبیرستانی داشت. طبعا در آن شرایط دبیرستان های غیردولتی جای اینها نبود. طبقه متوسط باید همین دبیرستان های دولتی موجود را استفاده می کردند چون پول شان به هزینه های مدارس غیردولتی نمی رسید. این دو دختر دبیرستانی را طرف مجبور بود در دو دبیرستان -که یکی صبح کاربود و یکی عصرکار- ثبت نام کند برای اینکه این دو دختر یک چادر بیشتر نداشتند. صبح باید یکی از دخترها چادر برسر می کرد و به این مدرسه می رفت و عصر آن دختر دیگر باید سر می کرد و به آن مدرسه دیگر می رفت. اگر هردو می خواستند در یک دبیرستان ثبت نام کنند، نمی توانستند. از این طور خاطرات، فراوان است و گمان نمی کنم شما به خاطرتان باشد ولی اجمالا این نمونه را داشته باشید [تا مشخص شود که] بی حساب عرض نمی کنم. این شرایط اقتصادی زمانی بود که در اثر انقلاب و نابسامانی های اقتصادی انقلابی، دشمنی های خارجی، تحریم ها، تحمیل مسائل جنگ از اطراف، که از جانب تمامی قدرت های بزرگ دنیا پشتیبانی می شد.

اینها گفتنش آسان است… ولی بحمدالله مردم ما به لطف خدا این دوران را با موفقیت گذراندند و حاضر نشدند یک وجب از خاک شان را به دشمن بدهند یا دست از اهداف انقلابی شان بردارند. نقطه ضعفی که برای این دوران می شود گفت همین ویرانی هایی بود که در اثر جنگ و درگیری های داخلی و… پیدا می شد. البته بعضی هایش در اثر کم فهمی ها و بی برنامگی های نیروهای انقلابی هم پیدا می شد. باز اشاره ای گذرا کنم و رد شوم. در اصفهان که از شهرهای پردرآمد در زمینه کشاورزی است (از خیلی از استان ها [درآمد کشاورزی اش] بیشتر است) یکی از محصولات معروفش گلابی بود- و امروز هم هنوز گلابی اصفهان معروف است- صدها هکتار باغ گلابی وجود داشت. بعضی از افراد که در میان نیروهای انقلابی بودند همه این درخت ها را بریدند [با این توجیه] که برای آنکه غذای عموم مردم زیاد شود، باید کشاورزی کنیم و گندم بکاریم. باغ های گلابی از بین رفت زیرا کسانی که سوءنیتی هم نداشتند و فقط طرفدار فقرا بودند و قدری گرایش های چپ داشتند و بعضی شان هم عمامه به سر بودند (شاید یادتان بیاید که چه کسانی بودند) [نافهمی و بی برنامگی کردند]. چنین چیزهایی هم بود و اینها هم به ضعف اقتصادی کمک کرد ولی عمدتا شرایط طبیعی جنگ و تحمیل های بیگانگان این فشارهای اقتصادی را بر جامعه ما تحمیل می کرد؛ اما به فضل خدا ملت ما کمر خم نکرد و راست قامت ایستاد تا به موفقیت کامل در جنگ و مبارزه با گروهک های داخلی توفیق یافت.

برای اینکه بحث ها گسترده نشود و خودم هم در مقدمات گم نشوم، اجازه بدهید [که بگویم] همین پدیده [انقلاب] را از دیدگاه های مختلف و به صورت های گوناگون می شود تفسیر کرد و می کردند. کسانی می گفتند: «ارمغانی که این انقلاب برای ما آورد، فقر مردم و ضعف اقتصادی، همچنین تنزل مادی به جای پیشرفت و تکامل بود.» اینها بهانه می گرفتند برای اینکه انقلاب را تضعیف کنند که: «ما انقلاب کردیم و یک آدمی که وارد به این مسائل نبود، آخوند بود و درس فقه و اصول می داد، این چه سرش می شد که چگونه باید جامعه را اداره کرد. نتیجه اش این شد که مردم مبتلا به فقر بیشتر شدند، ویرانی ها، جنگ و… اگر بلد بود هم با شاه و هم با آمریکا مذاکره می کرد. با مذاکره مسائل را حل می کردند. این همه ویرانی، این همه شهید، این همه مشکلات به وجود نمی آمد.» چیزی که آن زمان شاید گوشه و کنار گفته می شد احتمالا این زمان قدری وسیع تر مطرح شود. در شبکه های اجتماعی، در جاهای دیگر گاهی در بعضی رسانه ها اشاره بشود به اینکه: «حالا کاری که امام کرد به عنوان انقلاب، وحی منزلی نبود. کاری کرد و شرایط اجتماعی هم مساعد بود و مردم هم حمایت کردند ولی شاید راه بهتری نیز وجود داشت. اگر آن روز هم ما مذاکره می کردیم این همه ویرانی نمی داشتیم. بالاخره باید واقعیت های جامعه را دید و شناخت و پذیرفت. با همه چیز مبارزه کردن، همیشه به نفع آدم تمام نمی شود.»

این زمزمه ها الان برای نسل جوان ما مطرح می شود و کم کم رشد می کند. خب از کجا [معلوم که] امام کار درستی کرد؟ به هرحال این یک پدیده را می بینید که تفسیرهای مختلف از آن می شود. ما این را به عنوان یک افتخار مطرح می کنیم که مردم ما در سایه رهبری امام و همدلی خودشان و تبعیت از ارزش های اسلامی توانستند در مقابل دشمنان جهانی -که همه پشت به پشت هم داده بودند- مقاومت کنند و بتوانند عزت و استقلال خودشان را حفظ کنند، بلکه بر آن بیفزایند. استقلالی نبود. استبدادی بود در لباس استقلال. این یک جور تفسیر است. یک جور دیگر این است که می گویند: «اصلا اشتباه بود و بیخود ما این کار را کردیم. جنگ را برای خودمان خریدیم و… .» سایر پدیده های اجتماعی هم در مقام قضاوت و تفسیر و ارزشیابی، محل اختلاف نظرهایی واقع می شود.

از همین جا اجازه بدهید به آن نقطه اصلی که امروز می خواستم درباره اش صحبت کنم منتقل شوم و آن این است که حوادثی عینی که در جامعه اتفاق می افتد، عینیت و واقعیتش یک بحث دارد، تفسیر و ارزشیابی و قضاوت درباره خوبی و بدی آن، نگاه دیگری می طلبد، خاستگاه دیگری [می طلبد]. اینکه جنگ چگونه پدید می آید و چه عواملی موجب پیدایش جنگ می شود یا موجب پیدایش آشوب در جامعه می شود یا برعکسش، موجب آرامش می شود یا زمینه رفاه را فراهم می کند؛ اینها یک بحث است که به اصطلاح معروف، بیشتر جنبه علمی دارد. از آن جهت که اینها پدیده های اجتماعی است و به شاخه ای از علوم اجتماعی مربوط می شود. عمدتا جامعه شناسی، قدری مردم شناسی و چیزهایی از این قبیل. تفسیر می کنند یک پدیده چگونه است، با چه عواملی به وجود آمد، چگونه رشد پیدا کرد و بالاخره چگونه ضعیف شد و چگونه مرد. اما بحث دیگری [هم هست که] ارزشیابی این پدیده هاست و آن [ارزشیابی] بستگی دارد [به این] که از چه زاویه ای به این پدیده نگاه کنیم و مبانی ارزشی و مقیاس های ارزشی ما چیست.

وقتی می خواهیم بگوییم «این چیز خوبی بود»، به چه جهت می گوییم خوب بود؟ مبنایمان برای ارزشیابی چیست؟ اگر اظهار تاسف کنیم که عجب حادثه بدی اتفاق افتاد؛ عجب کار بدی شده؛ مبنایمان برای قضاوت چیست؟ مثال های فراوانی می توان زد و من نه دلم می خواهد خیلی از بعضی ضعف های موجود پرده برداری کنم و نه اینکه مجال جلسه اقتضا می کند که تفصیلا وارد این بحث ها شویم. شما هم در زمینه های مسائل اقتصادی، علمی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، بین المللی، امنیتی؛ در همه این ابعاد می توانید قضاوت های مختلفی راجع به حوادث بکنید. گاهی با ۱۸۰ درجه اختلاف درباره یک پدیده قضاوت می شود. کسانی آن را ستایش می کنند و به آن افتخار می کنند؛ کسانی هم صددرصد با آن مخالفند و… . مثال هایش را خودتان بزرگواری بفرمایید و در ذهن تان ترسیم کنید. من مثال جنگ را زدم که با فهم عوامانه خودم مناسب بود. شما هم به حسب تخصص ها و مطالعات تان مسائل دیگر را از لحاظ فرهنگی و سیاسی و جهات دیگر بررسی کنید و ببینید ملاک قضاوت چیست و چرا اختلاف درباره قضاوت ها وجود دارد. اگر این طور است، ما قبل از اینکه به ارزشیابی ۴۰ سال گذشته بپردازیم و بخواهیم برای آینده مان برنامه ای ترسیم کنیم، استراتژی تعیین کنیم و برنامه های اجرایی تنظیم کنیم، باید دیدگاه خودمان را، زاویه دیدمان را، مبانی و مقیاس های ارزشی خودمان را تعیین کنیم. برچه اساسی می خواهیم قضاوت کنیم؟

تقسیمات زیادی می شود کرد. به طور کلی می شود تقسیم دوگانه ای در این ارزشیابی ها کرد. یک وقت فقط توجه به مسائل مادی و لذایذ دنیوی است. یک وقت نه، ارزش های دیگری هم به درجات مختلف مورد نظر قرار می گیرد. اگر صرفا از لحاظ مسائل مادی باشد، یک جور درباره حوادث قضاوت می شود، فقط سنجیده می شود که مردم در این باره بر لذایذ مادی شان افزوده شد یا کم شد.

راحتی مادی شان بیشتر شد یا گرفتاری های شان بیشتر شد. این یک جور قضاوت می شود. اما اگر به عوامل دیگری هم بها دادیم -حالا مراتب مختلفی از بها دادن- یا هدف اصلی را آن اهداف الهی و انسانی قرار دادیم و اینهای دیگر ابزاری برای ما شدند؛ یا نه دو هدف مادی و معنوی [را] در کنار هم [در نظر داشتیم، ارزشیابی و تحلیل متفاوت خواهد شد]. [اگر ارزش های] جسمانی و روحانی در کنارهم [مطرح شد و] اگر آن [ارزش های معنوی] را هم مطرح کردیم [ارزشیابی متفاوت خواهد شد]. در ارزشیابی مان صرفا نباید به عوامل مادی اکتفا کنیم بلکه باید بهره های معنوی ای هم که نصیب ما شده یا از دست مان می رود، در قضاوت های مان مورد توجه قرار گیرد.

اگر یادتان باشد در یک دهه -دوست ندارم اشخاص خاصی را ذکر کنم یا اشاره های تعیین کننده ای داشته باشم اما گاهی ناچارم و چیزی می گویم که مصادیقش خودبه خود معلوم می شود- در یکی از این دهه های چهارگانه ما، یک عنوانی در شعارهای انقلابی ها و شعارهای کشور مطرح شد که تقریبا جزء شعارهای اصلی انقلاب نبود. یادتان باشد ۱۰ سال پیش از پیروزی انقلاب، شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» یک شعار همگانی بود و همه جا مطرح بود. اما در یکی از این دهه های چهارگانه گذشته، به جای بعضی از اینها، مساله پیشرفت مطرح شد. یادتان هست دیگر. بعضی از مسئولان واژه پیشرفت را مطرح می کردند. این زمینه باعث شد در شعارها ابهام به وجود بیاید. پیشرفت یعنی چه؟ پیشرفت در چه چیزی؟

فایده شعار این است که مفاهیم را زنده نگه می دارد و همیشه مورد توجه مردم قرار دارد اما وقتی [مفهومی] از شعار حذف شد، کم کم مردم [هم آن را] فراموش می کنند. بعد بحث پیش آمد که «پیشرفت چیست؟» طبعا کسانی که این شعار را مطرح می کنند، خودشان هم تفسیرش می کنند. ما هم وقتی شعار پیشرفت می دهیم، [در آن صورت] ما [هستیم که] باید بگوییم پیشرفت یعنی چه. عملا آنچه مطرح می شود -به عنوان شعار اصیل- که عموم مردم و حتی بچه ها هم همان را [از پیشرفت] می فهمند (اگر ابعاد دقیق تر و پیچیده تری دارد، آن را عموم مردم توجه ندارند) این می شود که اگر تا به حال خانه های ما آجری بود حالا نمای خانه از سنگ باشد. اگر درآمد مردم -فرض کنید- درآمد یک کارگر روزی ۱۰۰ تومان بود، حالا می شود روزی ۲۰۰ تومان. و از این قبیل؛ پیشرفت اینهاست دیگر. اگر لولهنگ می ساختیم، حالا دوچرخه بسازیم. حالا این [که] مونتاژ باشد یا بومی باشد، واقعا سازندگی باشد یا نمایندگی از خارج باشد، اینها دیگر مهم نیست [بلکه گفته می شود که] پیشرفت کردیم. این مطرح کردن یک شعار جدید و کنار گذاشتن آن شعار اصلی -که اگر یادتان باشد از قریب ۶۰ سال پیش که حرکت اسلام و نهضت روحانیت از قم شروع شد، اصلا محور همه چیز اسلام بود- امام وقتی می خواست بگوید خیلی خطر شدید است می گفت من احساس خطر نسبت به اسلام می کنم. وقتی می خواست بگوید چیزی پیروز شده، می گفت: «اینها از اسلام سیلی خوردند.» وقتی می خواست مقدار دشمنی دشمنان را بیان کند، می گفت: «اینها دشمن اسلام هستند.» این کافی بود برای آنکه شنونده قانع شود مساله چقدر مهم است. اما اصلا کلمه اسلام هم از شعارها حذف شد. اسمش هم حذف شد. به جایش چیزهای دیگری مطرح شد. چیزهایی که کش دار است، نیاز به تفسیر دارد، با خواسته های عمومی و هوس ها بیشتر سازگار است. [خود این جایگزینی شعارها را؛] این را چطور [باید] تلقی کرد؟ آیا این هم پیشرفت است یا خود این پسرفت است؟ با چه مقیاسی باید سنجید؟ سوالی که بنده مطرح می کنم این است که طرح کردن شعار پیشرفت خودش پیشرفت است یا پسرفت و این دلیل بر سیر صعودی انقلاب در مسئولان و سیاستمداران و روسای احزاب است یا نشانه خطر شروع یک سیر نزولی است؟ یک معیاری باید داشته باشیم.

اگر بخواهیم یک معیار صحیحی برای ارزشیابی آنچه در این چهار دهه اتفاق افتاده [داشته باشیم] طبعا بخش مهمش مربوط به مسئولان و مدیران کشور و… و بخشی هم مربوط به رهبران دینی و آخوندها بوده. بالاخره ما هم سهمی داشته ایم و اگر اشتباهی کرده ایم اشتباه ما هم در این تنزل ها تاثیر داشته. بخشی از آن هم مربوط به مردم بوده که عمدتا منفعلانه برخورد می کنند و اگر رهبری مثل امام باشد، استعدادهای مردم را رشد می دهد، در فکرشان تحولی ایجاد می کند، همت شان بلندتر می شود، اهداف عالی تری را مورد توجه قرار می دهند و حاضرند برای رسیدن به آن اهداف، فداکاری هایی کنند. یادتان هست اوایل انقلاب -همه شما می دانید اما بد نیست گاهی آدم به یادش بیاید- از پیش از آفتاب باید مردم می رفتند شرکت نفت صف می بستند تا یک ظرف نفت بگیرند. گاهی صف طولانی [بود و] قریب به یک کیلومتر مردم می ایستادند تا یک ظرف نفت بگیرند. در میان آنها بودند کسانی که چند ساعت معطل می شدند، نفت می گرفتند و به در خانه همسایه فقیر می دادند که دسترسی نداشت. خودش سرما را تحمل می کرد برای اینکه به پیرزن فقیر همسایه کمک کند. آیا این ارزش ها در جامعه رشد کرد یا خدای ناکرده گهگاهی حرکت نزولی داشته ایم؟ مردم آیا به جای آن فکر همدلی و همیاری و دلسوزی برای محرومان، در آن جهت رشد کردند و کارهای بیشتری ایجاد کردند یا [به] فکر منافع شخصی شان یا درآمدهای خصوصی شان[مشغول شدند]؟ حالا درآمدهای مشروع شان را در نظر بگیرید. [درآمدهای] نامشروع و رانت خواری ها و رشوه گیری ها و دزدی ها و… اینها [که] هیچ. آدم فکر این باشد که درآمدش بیشتر شود؛ رفاه بیشتری داشته باشد؛ [و چنین بگوید که:] «من چه کار دارم که همسایه ام کیست؟ یا اینکه فقیر است یا ضعیف است؟» از راه حلال، کار می کند. مزد می گیرد.

اگر می خواهیم ببینیم در این چهار دهه پیشرفت کرده ایم یا نه، البته اشاره کردند، «پیشرفت مطلق» در همه ابعاد، شاید هیچ جای دنیا وجود نداشته باشد. همیشه پیشرفت های یک جامعه در بعد خاصی یا در چند بعد مربوط به هم است. غالبا هم آن پیشرفت با خسارت ها و هزینه هایی همراه است. یک باره و مفت حاصل نمی شود [بلکه] باید هزینه هایی پرداخت تا آن پیشرفت حاصل شود. اما واقعا ما به دنبال چه می گردیم؟

اینکه گفته اند فعالیت ها را به دو بخش می توان تقسیم کرد: «یکی آنها که بیشتر توجه شان به جهات مادی و دنیوی است و دیگر آنکه فراتر از آن [ارزش های مادی،] ارزش های دیگری را هم با مراتبی بها می دهند. حقیقت این است آن کسانی که صرفا فکر منافع شخصی شان باشند و هیچ احساس انسانی، عاطفه انسانی نداشته باشند، خیلی کم هستند. ممکن است اشخاص ضعیف العاطفه، خودخواه، خودپرست و منفعت طلب زیاد باشند اما [اینکه] یکی به جایی برسد که اصلا بود و نبود دیگران برایش مساوی باشد و جلوی چشمش کسی را سر ببرند ککش نگزد، [یا اگر] اموال کسی را آتش بزنند [و برایش این مهم باشد که] من سالم باشم، هرچه باشد [عیبی ندارد؛] این طور آدم ها خیلی کم هستند. همه جای دنیا [کم هستند] نه اینکه فکر کنید فقط در ایران اسلامی ما [این طور است]. من شاید قریب به ۴۰ کشور دنیا رفته ام و با مردمش هم کمابیش تماس داشته ام. این طور نیست که آنها اصلا هیچ احساس و عاطفه انسانی نداشته باشند.

عمده، مراتب این عاطفه است [و اینکه] چه اندازه آدم [اهل عاطفه است]. خلاصه این قطب که صرفا جنبه شخصی و خودخواهی و خودپرستی داشته باشد، یک قشر ضعیفی دارد. یک قشر اقلیتی دارد. نقطه مقابلش هم همین طور. کسانی که اصل ارزش را برای جهات معنوی، الهی، انسانی، فوق مادی، فوق دنیوی قائل باشند، خیلی کم هستند. «الأنبیاء، ثم الأمثل و فالأمثل»، حتی آن کسانی که متصدی این کار هم هستند کمابیش به خواسته های دیگری هم توجه دارند. اگر تعبیر زشتی نباشد، کمابیش آلودگی هایی دارند. اکثریت این بین هستند، قشر خاکستری. گاهی این طرف گاهی آن طرف. مقداری این، مقداری آن. به تعبیر قرآن کریم «خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا»، یک خرده خوب، یک خرده بد، یک خرده انسانی، یک خرده مادی، یک خرده شیطانی و یک خرده الهی.

عمده هدف ها برای مصلحان اجتماعی نسبت به این قشر مورد توجه است. آنها که در آن «قشر اعلی» هستند مثل انبیا و اولیا، آنها خیلی احتیاج به کار ندارند و خدا آنها را هدایت کرده و دلایلی بوده که خودشان امتیازاتی معنوی دارند. حالا طبق منطق و فرهنگ دینی ما خدا آنها را هدایت کرده و در راه صحیحی به حرکت درآورده. آنهایی هم که هیچ اثری نداشته باشند، آنان هم کمند اما هستند. «سواء علیهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لایومنون»، ویژگی خاص اینها را قرآن می فرماید: «فأعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد إلا الحیاه الدنیا»، آنها که هیچ چیز دل شان نمی خواهد جز همین خوشی های دنیا و به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنند. طبعا آن خوشی ها را هم برای خودشان می خواهند و برای دیگران کاری نمی خواهند کنند. [و مقابل مشکلات دیگران می گویند:] «باشد. به من چه، به تو چه. برو کشک خودت را بساب.» اینها هم خیلی کم هستند.

ما باید مخاطب مان، آنهایی که بیشتر به آنها توجه داریم، این قشر «خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا» [باشند یعنی] آنهایی که یک نقطه های مثبتی دارند و یک نقطه های منفی ای دارند؛ ضعف هایی دارند و قوت هایی دارند. سعی کنیم اینها را بشناسیم و راه علاج تقویت نقطه های قوت؛ و تضعیف و از بین بردن نقطه های ضعف شان را پیدا کنیم. اما ما که می خواهیم این کار را بکنیم، خودمان چه کاره ایم؟ قطعا از انبیا و ائمه معصومین(ع) که نیستیم. اگر جزء «سواء علیهم» هم باشیم که به این فکر نمی افتیم. پس خودمان هم از همین قشر [خاکستری] هستیم. اگر بخواهیم منشأ اثری برای دیگران باشیم، اول باید خودمان را اصلاح کنیم. خودمان را ارزیابی کنیم و ببینیم ما چه کاره ایم. نقطه ضعف خودمان چیست، نقطه قوت خودمان چیست. قوت مان را ادامه بدهیم و ضعف مان را برطرف کنیم. خودمان را آماده کنیم برای اینکه بتوانیم اثر مثبتی بر دیگران بگذاریم. اگر کسی بگوید بزرگ ترین اشکال مصلحان و خیرخواهان جامعه همین است که از خودشان غفلت دارند، خیال می کنم حرف بیجایی نزده باشد. هرچه ما عیب می بینیم [در دیگران می بینیم و می گوییم] «دیگری چه کار کرد که عیب داشت، آن یکی چه کار کرد که عیب داشت.» «من چه کار کردم؟» مطرح نیست. [گویی] من مبری هستم و مصونیت دارم و دچاراشتباه نمی شوم. [می گوییم:] «چه باید به مردم یاد داد؟» [و نمی پرسیم] «خودم چه باید یاد بگیرم؟» گویی من از تحصیل علم و افزایش معرفت مستغنی هستم! ما جدا و تافته جدابافته هستیم و از عرش نازل شده ایم و باید ببینیم دیگران چه کم دارند که بهشان بدهیم؛ [خب چرا نمی پرسیم که] از کجا بیاوریم که به آنها بدهیم؟ ذات نایافته از هستی، بخش/ کی تواند که شود هستی بخش.

نتیجه ای که می خواستم از این فضولی ها بگیرم این است که عزیزان من؛ شما[و ما]یی که در بین ۸۰ میلیون جمعیت (اندکی کمتر یا بیشتر) این کشور به برکت هدایت امام و البته قبلش هدایت انبیا و ائمه معصوم (صلوات الله علیهم اجمعین) و فداکاری های سیدالشهدا(ع) به برکت اسلام و تشیع مبارک شدیم، اول ببینیم خودمان چه کم داریم. چه نقص هایی چه کمبودهایی برایمان وجود دارد. در بحث شناخت و معرفت و آگاهی نسبت به دین و جامعه و دشمنان و توطئه هایشان، چه کمبودهایی داریم. دوم در اراده مان و روح مقاومت مان و تحمل سختی ها و پرداخت هزینه هایی که باید برای این اصلاح تحمل کنیم. فقط [با اینکه] صرفا یک چیزی بنویسیم، بگوییم و شعار بدهیم، دنیا اصلاح نمی شود.

اگر این طور بود چرا سیدالشهدا(ع) باید به میدان می آمد و با آن وضع به شهادت می رسید؟ چرا بعضی امامان ما سال های طولانی باید در زندان زندگی کنند؟ خب حرف شان را می زدند و می گفتند که حرف ما این است. [پس] برای اصلاح جامعه باید هزینه ای پرداخت. البته همیشه پرداخت هزینه ها یکسان نیست. همه قشرها هم هزینه هایشان مثل هم نیست اما آمادگی برای پرداخت هزینه لازم، برای هدف ارزشمند، این را باید کسب کنیم. اگر این نباشد سختی ای که پیش بیاید فورا درجا می زنیم و عقب گرد می کنیم. گرانی پیش بیاید… یادمان نرود؛ ساعت ها خودمان یا نزدیکان مان می رفتند در صف می ایستادند برای یک ظرف نفت؛ در زمستان یخ زده. خم به ابرو نمی آوردند. گاهی همان محصول کارشان را هم به دیگران می دادند. حالا چطور شده است که با قدری گرانی دادمان درمی آید که دیگر نمی شود زندگی کرد و فکری دیگر باید کرد. اینها همه از عوارض انقلاب است. خب گیریم [مشکلات] از عوارض انقلاب [باشد]! شما ببینید انقلاب و اهدافش ارزش دارد یا نه. اینجاست که محاسبات ما باید روشن باشد. برای چه انقلاب کردیم؟ آیا فقط برای رفاه بود؟ وقتی گرانی شد، وقتی دسترسی به منافع نداشتیم، ضرر کرده ایم دیگر. بهتر است برویم مذاکره و مصالحه و بده بستان کنیم و چیزی بدهیم و چیزی بگیریم تا رفاه بیشتری پیدا کنیم. اما اگر هدف چیز دیگری بود، ببینیم آن هدف با این هزینه تناسب دارد یا ندارد. اگر نمی ارزد خب هدف را عوض کنیم و بگوییم اشتباه کردیم.

اولین کاری که ما هم نسبت به خودمان و بعد در نزدیکانی که نسبت به آنها اثر داریم (اگر معلمیم با شاگردان، اگر پدر خانواده هستیم در خانواده یا همسایه ها؛ اگر موقعیتی اجتماعی داریم، در کسانی که از ما حرف شنوی دارند) اصل ارزش آن هدفی که برای آن انقلاب کردیم و برای بقا و پیشرفت و توسعه و دوام و عمق آن باید فداکاری کنیم. اگر آن را شناختیم، باور کردیم، این باور را به دیگران هم منتقل کردیم، هیچ وقت نگران سختی ها نباشیم. البته برای انجام وظیفه مان تلاش کنیم اما خیال نکنیم اینها [مشکلاتی است که بتواند] به انقلاب لطمه بزند. اما اگر خدای ناکرده نگرش ما، ارزش های ما، اهداف ما عوض شد، دیگر فکر این هستیم که: «آن کس هیچ چیز نداشت و الان مدیرکل و وزیر و… شده و چقدر درآمد رسمی دارد و چقدر هم استفاده جنبی و ما هم هیچ.» توجه می فرمایید، استفاده های جنبی… «من چه چیزم از او کمتر است؟» اگر به این فکر افتادند، این اول انحراف و اول سیر نزولی است.

مهم ترین وظیفه ای که به دوش شما فرهیختگان جامعه، نخبگان جامعه است اول این است که بعد از اصلاح خودمان در فکر و رفتار، سعی کنیم فکر و رفتار قشرهای موثر جامعه را تصحیح و تقویت کنیم. بفهمند برای چه انقلاب کردیم و باید ادامه بدهیم. هدف اصلی چیست. البته اهداف دیگری کمابیش در درجه دوم یا سوم حداکثر در حد تساوی [در کار است]، [آن اهداف را هم] نفی نمی کنیم. اما این را فراموش نکنیم که ما هدفی به نام اسلام داشتیم و انقلاب ما در میان همه انقلاب های دنیا، فصل مقومش، اسلام بود. تکیه کلام امام در طول رهبری اش از آن وقت که نهضتش شروع شد تا آخرین لحظات زندگی اش، در کلمه اسلام بود. چطور اسم اسلام را از ارزش هایمان حذف کنیم و در گفتارها و سخنرانی هایمان خدماتی [را] که می گوییم [انجام داده ایم] هیچ جا صحبت نکنیم که برای اسلام خدمت کردیم و جایی هم وعده ندهیم که برای اسلام خدمت می کنیم. آخرین وعده های ما همان است که مارکسیست ها هم دارند؛ لیبرال ها هم دارند. رفاه بیشتر. پیشرفت. پیشرفت یعنی پیشرفت مادی.

اگر بیاییم پیشرفت را تفسیر صحیح کنیم [می شود] بگوییم پیشرفت مادی و معنوی بلکه در اصل پیشرفت الهی و انسانی [است و] بعض آن پیشرفت های حیوانی و دنیوی. نه اینکه بگوییم ما به آخرت مردم کاری نداریم و وظیفه مان فقط پیشرفت مادی است. خدا نکند چنین روزی بیاید. اگر این طور شد که گاهی در جامعه چنین چیزهایی پیدا شد، بدانیم رخنه ای در اهداف ما پیدا شده. یک سیر نزولی شروع شده و باید جلویش را بگیریم و زود جبران کنیم. اگر صحبت از پیشرفت مادی کردیم، لااقل یک معنوی هم کنارش بگذاریم. اگر آن را اصل قرار نمی دهیم و همه چیزها را به عنوان ابزار تلقی نمی کنیم، اقلا در عرض آن بگوییم «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه وفی الأخره حسنه.» جزء آنهایی نباشیم که می فرماید: «بل توثرون الحیاه الدّنیا»، جزء آنهایی نباشیم که فرمود: «فأعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد إلا الحیاه الدنیا»، «ذلک مبلغهم من العلم»؛ علم اینها همین قدراست. «بل ادَّارک علمهم فی الآخره بل هم فی شک منها بل هم منها عمون.» [یعنی کسانی که] از ارزش های فوق شکمی، فوق مادی کورند. «بل هم منها عمون»، این طوری نشویم.

بزرگ ترین اشتباه ما این است که ارزش های معنوی را سبک بشماریم [یا] لااقل در حد ارزش های مادی [هم] نبینیم. البته اوجش به این است که همه ارزش های دیگر را مقدمه ای و ابزاری برای تغییر معنوی بدانیم. اما آن کم است. آن جور باوری هم به این آسانی ها در عموم مردم پیدا نمی شود. اما اقلا این دو را در عرض هم مطرح کنیم. اگر این تحلیلی که بنده عرض کردم صحیح باشد، باید تمرکز ما روی این باشد که بینش جامعه را تصحیح و تقویت کنیم. سعی کنیم از همان دوران طفولیت و از ابتدایی یا دبستان بلکه ماقبلش تا آخرین مراحل علمی، تحقیقی و فوق دکتری، توجه به معنویات و ارزش های الهی و خداپسند ضعیف نشود. در حدی که می شود تقویت کنیم (هم از لحاظ گسترش در جامعه و هم از لحاظ عمق در دل ها بیشتر نفوذ کند و هزینه ها صرف این ابزارها شود.)

«فقناالله و ایاکم لما یحب و یرضی»، امیدواریم که نزدیک بودن به این مرکزی که منسوب به امام زمان صلوات الله علیه است، کمکی به ما کند که بیشتر مورد توجه و عنایات حضرت ولی عصر(عج) قرار بگیریم؛ بتوانیم اشتباهات مان را جبران کنیم. در آینده راه صحیح تری که موجب چشم روشنی امام زمان صلوات الله علیه می شود، بشناسیم و عمل کنیم و کمک کنیم که دیگران هم این راه را بپیمایند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.