پیل و پراید و سپیدی ریش!

0 ۱۳۸

شهاب اسفندیاری*: اخیرا ویدئویی با عنوان «داری اشتباه می کنی کاپیتان» که توسط مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری ساخته شده، توسط دکتر آشنا در شبکه های اجتماعی منتشر شد. مشاهده این ویدئو مرا عمیقا به فکر برد. انگار دال های مختلف یک گفتمان که در ماه های اخیر در ترویج فوبیای فروپاشی و هراس از سقوط فعال بوده اند، با این ویدئو به هم متصل شد. مدتی است که همزمان با عملیات سنگین رسانه ای منافقین و سلطنت طلب ها در راستای براندازی و ایجاد بحران های ساختگی متوالی و اغتشاش های اجتماعی، عده ای «دانشمند» علوم اقتصادی و اجتماعی در داخل با روایت هایی احساسی و تأثر برانگیز هشدار می دهند که: ایها الناس! مملکت در حال سقوط و فروپاشی است. این روایت ها شباهت های جالبی به هم دارند: ظاهر آکادمیک و منطقی و علمی، موضع دانای کل، لحن دایه مهربان تر از مادر، ابراز توقع که حکومت باید حرف های «ما» را بشنود و اینکه این آخرین فرصت است و اگر نشنود فروپاشی و سقوط حتمی است. یک خطی قصه شان این است: «ای جمهوری اسلامی! بیا حرف ما را گوش کن تا نجاتت دهیم»! این «منجیان فی سبیل الله» غالبا کسوت دانشگاهی دارند. اما هویت سیاسی خودشان را پنهان می کنند. دکتر محسن رنانی یکی از چهره هایی است که انصافا خیلی هنرمندانه در این ژانر روایت گری می کند. از او که ارتباط وثیقی با سران حزب مشارکت داشت در ۸ سال اصلاحات کلامی درباره فقر و مشکلات اقتصادی طبقات محروم به یاد ندارم. اما به خاطر دارم در مقام معاون مرکز پژوهش های مجلس ششم در پایان دولت اصلاحات در روزنامه رسمی دولت مقاله عاشقانه ای برای رییس جمهور وقت نوشت و مصرف رنگ مو توسط ایشان برای پنهان کردن سفیدی ریش را ستود چرا که این کار به طرفداران دولت اصلاحات امید و روحیه می داد. سطح دغدغه های ایشان در این حد بود، آنگاه که طبقات محروم جامعه بخاطر بی توجهی دولت اصلاحات به درد و رنج آنها از آن جریان سیاسی رویگردان شده بودند. یک وجه مشترک روایت های این منجیان مخلص، آکنده بودن ادبیات آنها از تشبیهات شاعرانه بجای فکت و آمار و استدلال است. مثلا با یک ذوق کاملا علمی مملکت تشبیه می شود به «پراید» و مشکلات به «فیل». و واضح است که فیل را با پراید نمی توان جابجا کرد. برهان از این قاطع تر می خواهید که در حال فروپاشی هستیم؟! صاحب برهان قاطع «پیل و پراید» دکتر محمد فاضلی است که تا چندی قبل معاون مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری بودند. در فایل صوتی معروف ۲۳ دقیقه ای ایشان که توسط دکتر رنانی به شدت توصیه و تبلیغ و ترویج شد، از برهان های قاطع متعددی مانند برهان «پیچ و جاده هراز»، برهان «بنز، خرید پاریس و شیر خشک»، برهان «مقاومت میل گرد»، برهان «کپچر شدن پستان گاو» و … هم استفاده شده بود تا عمق علمی و کارشناسی مباحث بر شنوندگان غافل و در حال سقوط آشکار شود. صاحب برهان «پیل و پراید» برای آنکه شنوندگان بی نوا مطمئن شوند که از نظر علمی هیچ راهی برای جابجا کردن فیل با پراید وجود ندارد، یک جا در سخنرانی خود به زبان انگلیسی روان به مخاطبان فارسی زبان تاکید می فرمایند: This is impossible! و در این مرحله دیگر مراتب علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین برای شنونده یکجا حاصل می شود. همین قدر تباه. و اما در شاهکار اخیر، یک نفر «دکترای سیاست گذاری علم» را مثل بازیگری نشانده اند جلوی دوربین هایی از زوایای گوناگون تا با هیجان خاصی کشور را به هواپیما و کشورداری را به خلبانی تشبیه کنند و با ارجاع به قصه ترسناک یک شرکت کره ای به ما هشدار دهند که در حال سقوط هستیم! (بماند که تشبیه کشور به هواپیما چه تشبیه فاشیستی بی ربطی است و اساسا تقلیل مسائل اداره کشور به خلبانی هواپیما چقدر ابتدایی و غیرعلمی است.) ادعای استاد/ بازیگر فیلم این است که در دهه ۹۰ «مطالعات مختلف» دانشمندان و شرکت بویینگ نشان داده علت سقوط هواپیماهای کره ای وجود احترام و ادب نسبت به مافوق در «فرهنگ کره» است و این باعث می شود کمک خلبان نتواند صریح به خلبان بگوید «داری اشتباه می کنی کاپیتان»! جست وجویی ساده برای کشف میزان اعتبار این روایت «علمی» کافی است. حقیقت این است که این ادعا نه در تحقیقات علمی گسترده، که در فصلی از کتاب پرفروش یک ژورنالیست کانادایی به نام «ملکوم گلادول» ذکر شده است. کتاب او در اصل از این کتاب های عامه پسند «راز موفقیت» است. در فصلی از آن براساس تفسیر نویسنده از مکالمات جعبه سیاه یکی از پروازهای ساقط شده این ادعا مطرح شده است. شرکت هواپیمایی کره این ادعاهای غربی را رد کرده است. برخی گفته اند دلیل آن سقوط ها استخدام خلبانان نظامی در شرکت های مسافربری بوده است. لذا حتی در رسانه های غربی هم درباره اعتبار و روایی این نتیجه گیری تردید وجود دارد. تحقیقات مورد اشاره شرکت بویینگ هم ۶ سال قبل از این ماجرا بوده و موضوع آن نقش «فرهنگ فردگرایی» در نجات هواپیما از سقوط بوده است. آن تحقیق مدعی بوده در کشورهایی که فرهنگ کار جمعی بالا است خلبان در لحظه نمی تواند تصمیم بگیرد و قاطع عمل کند و تاخیر موجب حادثه می شود. یعنی نتیجه ای کاملا مغایر با نتیجه مد نظر سازندگان ویدئوی فوق که می خواهند القا کنند مشکل عدم حرف شنوی خلبان است! پس کلا ماجرا در ابهام است و قطعیتی در اصل ماجرا وجود ندارد. اما در این ویدئو که با بزک اینفوگرافی و نمودار و تصاویر مختلف هواپیماهای در حال سقوط تلاش شده ماهیت کاملا علمی و طبعا نگران کننده پیدا کند، با استناد به یک فرضیه اثبات نشده درباره نقش فرهنگ کره ای در سقوط هواپیما، قاطعانه به ما رهنمود داده می شود که برای جلوگیری از سقوط هواپیمای ایران باید به خلبان هشدار دهیم «داری اشتباه می کنی کاپیتان». دقت می فرمایید کلا چقدر علمی و شریف است ماجرا! وجه شرم آور این ویدئوی ظاهرا علمی، دلالت های عمیقا ارتجاعی و نژادپرستانه آن است. آنهمه هواپیما در آمریکا و اروپا ساقط شده است. آیا کسی بررسی کرده که دلیل سقوط ربطی به «فرهنگ غربی» داشته یا نه؟ طبعا نه. چون فرهنگ غربی که اشکالی ندارد! اما چند مورد سقوط هواپیمای کره ای بر اساس حرف فلان ژورنالیست به «فرهنگ کره ای» ربط پیدا می کند. طبیعی است که در فضای فرهنگ نژادپرست غربی چنین مثالی چقدر جذابیت دارد. لذا بدون داشتن مبنای علمی قوی در چند کتاب «علم مدیریت» هم به عنوان مثال تاثیر فرهنگ در مدیریت به آن ارجاع می شود. تاریخ مطالعات پسااستعماری از این قبیل ارجاع مشکلات جوامع غیرغربی به «فرهنگ» آنها نمونه های زیادی سراغ دارد. اما تاسف آور است که در فیلمی ساخته و پرداخته مرکز بررسی های ریاست جمهوری رسما به مخاطب ایرانی چنین القا شود که: «بدبخت های در حال سقوط! مشکل از فرهنگ شماست»! برای اینکه این فرشتگان نجات به ما کمک کنند چه باید کنیم؟ آفرین! باید فرهنگ خودمان را عوض کنیم و همگی به «خلبان» اعتراض کنیم! گمان من بر این است که پروژه های تبلیغاتی و رسانه ای فروپاشی و سقوط پروژه های سیاسی-امنیتی برای باج خواهی از حاکمیت است. از تشبیه خودشان بخواهیم استفاده کنیم باید بگوییم عده ای با فریادهای «داریم سقوط می کنیم» در واقع می خواهند «هواپیماربایی» کنند و علم را «گروگان» گرفته اند تا «خلبان» را مجبور کنند هواپیما را در نقطه مورد نظر آنها فرود آورد. سیاست مدارانی که نتوانسته اند با رعایت قواعد بازی به اهداف مورد نظر خود در سیاست داخلی و سیاست خارجی برسند، با این پروژه ها می خواهند جبران مافات کنند. خصوصا در شرایطی که روح برجام به ملکوت اعلی پیوسته و جسم آن هم مکرر توسط ترامپ و شرکا مورد تجاوز قرار می گیرد. چه پروژه ای برای پنهان کردن «کارنامه ناکامی» و «رفع مسئولیت از دولت» بهتر از پروژه فروپاشی و سقوط؟ اینگونه می توانیم تقصیرهای همه دولت ها را بیاندازیم گردن یک «خلبان» فرضی! نامه سرگشاده و کلیپ و فایل صوتی، همه اجزای نمایشی هستند که خوب کارگردانی شده و در اصل یک عملیات روانی تمام عیار است با ظاهری علمی و آکادمیک. یک نکته عجیب در روزهای نخست اغتشاش های دی ماه، مخالفت برخی دولتمردان با انعکاس حوادث در رسانه ملی بود. عدم انعکاس اغتشاش ها در رسانه ملی یعنی مردم را بی خبر نگه داشتن. یعنی مردم را بی عمل نگه داشتن. در حالی که طبعا اغتشاشگر ها امکانات اطلاع رسانی و ارتباط و سازماندهی خود را داشتند. وقتی رسانه ملی اطلاع رسانی کرد، مردم به خیابان آمدند و غائله جمع شد. چرا برخی مانع اطلاع رسانی رسانه ملی بودند؟ آیا قرار بود پروژه فروپاشی و سقوط شواهد «علمی» و «میدانی» پیدا کند؟ این که مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری به عنوان یک نهاد حقوقی، و شخص جناب دکتر آشنا به عنوان یک شخص حقیقی بجای پرداختن به مسائل اساسی و درد و رنج مردم وارد این بازی های نه چندان تمیز جنگ روانی شده اند مایه تاسف است. و به فحشاء کشاندن علم برای اهداف سیاسی تاسف انگیز تر. اگر پیامی برای خلبان دارید محترمانه و شرافتمندانه منتقل کنید. اگر با عملیات محیرالعقول روانی و نمایشگری بخواهید او را فریب دهید، فقط اعتبار خود را زایل کرده اید. خلبان باهوش تر و کارآزموده تر از این است که تحت تاثیر این شعبده بازی ها قرار گیرد. * عضو هیات امنای پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی و رئیس دانشگاه صدا و سیما

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.