راز اصلی عصبانیت های این روزها/ معادله برجام، معکوس شده است!

0 ۱۲۹

مهدی محمدی، کارشناس مسائل سیاسی شنیدن سروصدا و داد و فریاد از سوی معتدلان صاحب دولت، نباید ما را در این باره که مساله اصلی چیست فریب دهد. ظاهرا برخی از این ناراحتند که عده ای را گرفته و بسته اند یا نمایشگاه مطبوعات وزارت ارشادشان، از سوی جمعی از متنفذترین مطبوعات و رسانه های کشور به هیچ گرفته شده است. در واقع، اینها آدرس غلط است. آنچه اینان را چنین هراسان کرده مربوط به ناکام ماندن یک پروژه بنیادین تفاهم شده با کسانی در بیرون مرزهای ایران است که به قول ورزشی ها می رود تا همه رشته های حضرات را پنبه کند. روزی که رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره نفوذ هشدار دادند، آنها که در جریان برخی مقا م های آمریکایی برجام را زیرساختی برای مهار استراتژیک ایران، تغییر معادله قدرت در داخل ایران و کاستن از نفوذ منطقه ای فزاینده آن می دانستند و در داخل هم گفته می شد برجام یک سکو است که باید روی آن ایستاد و به سمت هدف های بزرگ تر پرش کرد «نقشه های کشیده شده درباره آینده» بودند دانستند که این هدف گیری چقدر دقیق است. از یک منظر، اصل مساله این بود که توافق هسته ای “ هم اعتبار اجتماعی ناشی از آن، هم فضای رسانه ای شکل گرفته حول و حوش آن و هم سرمایه مالی ای که احتمالا به دنبال آن تولید خواهد شد- قرار است در خدمت کدام برنامه سیاسی قرار گیرد. هم در آمریکا و هم در ایران، برخی نزدیکان به مذاکرات هسته ای، پنهان نمی کردند که برجام برای آنها صرفا ارزش واسطه ای دارد و هدف نهایی نیست. مقا م های آمریکایی برجام را زیرساختی برای مهار استراتژیک ایران، تغییر معادله قدرت در داخل ایران و کاستن از نفوذ منطقه ای فزاینده آن می دانستند و در داخل هم گفته می شد برجام یک سکو است که باید روی آن ایستاد و به سمت هدف های بزرگ تر پرش کرد. استعاره نفوذ، کل این بازی را بر هم زد. به لحاظ راهبردی، این تعبیر کل برنامه تفاهم شده میان برخی طرف ها در مرحله پسابرجام را منتفی اعلام می کرد. قبل از هر چیز تبدیل شدن بحث نفوذ به کلیدواژه محوری در مدیریت فضای پسابرجام به این معنا بود که درک دقیقی از هدف های بعدی همه طرف ها در سطوح عالی نظام، شکل گرفته است و در این باره که برجام می تواند و از نظر برخی باید مقدمه دگرگونی کامل ساختاری در ایران و سپس تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه باشد، هیچ سوءتفاهمی وجود ندارد. راز اصلی عصبانیت های این روزها را باید همینجا جست وجو کرد. ضربه خوردن پروژه نفوذ، اجرای بسته های مکمل برجام را غیرممکن می کند. برجام بنا بود در داخل ایران افکار عمومی را گروگان و دولت را همکار آمریکا نگه دارد. با بسته شدن مجاری راهبرد «تعامل پایه» ای که قلب آن باز کردن پای آمریکا به داخل ایران به بهانه ها و اشکال مختلف است، اجرای این پروژه عملا ناممکن خواهد شد. همچنین برجام قرار بود به الگویی برای درگیر کردن ایران در یک سلسله فرآیندهای سیاسی «مذاکره محور» در این باره که برجام می تواند و از نظر برخی باید مقدمه دگرگونی کامل ساختاری در ایران و سپس تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه باشد، هیچ سوءتفاهمی وجود ندارد در منطقه بدل شود که خروجی آن نشستن تعامل به جای مقاومت و بده بستان پای میز مذاکره به جای نبرد در میدان باشد. توجه عمیق و بموقع رهبر معظم انقلاب اسلامی به ابعاد پنهان این پروژه، این امر را هم تقریبا به طور کامل منتفی کرده و امروز دیگر آمریکایی ها هم در این باره تردید ندارند که برجام اگر استراتژی منطقه ای ایران را تهاجمی تر نکرده باشد، قطعا چیزی از شدت آن نکاسته است. بسیار خب! اگر ضمیمه های داخلی و منطقه ای برجام از آن گرفته شود، چه چیزی باقی خواهد ماند؟ من فکر می کنم دقیقا اندیشیدن به این مساله است که ذهن و زبان اعتدالیون را چنین تلخ و تند کرده است. جواب این است: تقریبا هیچ! اگر برجام یک تاکتیک باشد نه استراتژی، یک مصالحه حداقلی باشد نه یک افتخار ملی، یک امر دفعی باشد نه یک راهبرد مستمر و اگر مقدمه ای برای مقاومت جدی تر در داخل و خارج در مقابل آمریکا باشد نه تن دادن به «تعریف های دوجانبه با آمریکا»- به تعبیر گزارش کمیسیون برجام- از دیگر حوزه های اقتدار راهبردی ایران، آن وقت برجام یک فاجعه برای نقشه ۱۰ ساله ای خواهد بود که آمریکا با هدف بدل کردن ایران از یک حریف به یک مهره طراحی کرده است. برجام در این صورت حتی می تواند وضع را بدتر کند، برجام می تواند بر اعتبار داخلی نظام بیفزاید، منابع مالی آن را توسعه دهد، برخی چهره های سابقا همکار غرب را به استخدام اهداف جمهوری اسلامی درآورد و پیش بردن پروژه های ایران ستیزی در محیط های بین المللی را دشوار راز اصلی عصبانیت های این روزها را باید همینجا جست وجو کرد. ضربه خوردن پروژه نفوذ، اجرای بسته های مکمل برجام را غیرممکن می کند. برجام بنا بود در داخل ایران افکار عمومی را گروگان و دولت را همکار آمریکا نگه دارد کند. آن وقت آمریکا چه چیز به دست آورده است؟! ظاهرا این سوال در حال تبدیل شدن به یک مساله بسیار آزاردهنده است؛ هم برای آمریکا و هم برای کسانی در داخل که تصور می کنند معادله معکوس شده و ممکن است توافق هسته ای مقدمه بی اعتبار شدن و سقوط آنها باشد نه چنان که پیش تر می پنداشتند، تبدیل کردن آنها به نیروهای سیاسی ابدی و بی رقیب در ایران. روایت درست از صورت مساله نفوذ، ما را مستقیما به مفهوم امنیت می رساند. شاید اگر بخواهیم اصلی ترین هدف آمریکایی ها را از ۲ برنامه داخلی و منطقه ای که برای دوران پسابرجام طراحی کرده بودند در یک جمله خلاصه کنیم بهترین تعبیر این باشد: امنیت زدایی از ایران و وارد کردن ایران به فاز ناامنی استراتژیک. کاملا روشن است که آنچه امروز آمریکایی ها را بشدت آزار می دهد این است که در میانه یک منطقه بشدت بی ثبات و ناامن، ایران نه فقط امن و باثبات است بلکه امنیت را صادر هم می کند. شاید آمریکایی ها نگویند اما رصد های دقیق اطلاعاتی انجام شده در سال های گذشته تردید باقی نگذاشته است که هدف خلق پدیده ای به نام داعش هم در اصل و در نهایت ناامن کردن ایران است و همه آنچه اکنون در منطقه می بینیم مقدماتی است برای رسیدن به این مرحله فرجامین. این ناامنی چگونه قرار است رخ بدهد؟ در محیط منطقه ای، ایران در دور کردن چشمه های ناامنی از مرزهای خود به نحو رشک برانگیز و بی سابقه ای موفق بوده است. بنابراین طبیعی است که فکر کنیم آمریکایی ها به داخل ایران چشم دوخته اند. آمریکا در داخل ایران چگونه عمل می کند؟ مسلما اجرای پروژه های آمریکایی در داخل ایران از طریق هیپنوتیزم یا تله پاتی رخ نمی هد. آمریکایی ها یک شبکه همکار در داخل ایران دارند که هم واسطه های اجرای برخی ماموریت ها اگر ضمیمه های داخلی و منطقه ای برجام از آن گرفته شود، چه چیزی باقی خواهد ماند؟ من فکر می کنم دقیقا اندیشیدن به این مساله است که ذهن و زبان اعتدالیون را چنین تلخ و تند کرده است. جواب این است: تقریبا هیچ! در ایران هستند و هم گاه کارفرما و پیمانکار آن. اگر در ۲ سال گذشته ۳-۲ درس اصلی از مذاکرات هسته ای آموخته باشیم، لااقل برای من، یکی از آنها این است که آمریکایی ها قطعا به این باور رسیده اند که پروژه های آنها در ایران بدون داشتن یک جریان همکار ماهر، شبکه شده، آموزش دیده و جسور هرگز به نتیجه نمی رسد. آمریکایی ها حداقل در ۲ مقطع به این مساله اعتراف کرده اند؛ یک بار زمانی که پرسش از مکانیسم اثرگذاری تحریم ها بر محاسبات راهبردی در ایران برای آنها بسیار جدی شده بود و یکی از پاسخ هایی که در نهایت برای آن پیدا کردند این بود که بدون وجود یک جریان داخلی که فشار را به سازش ترجمه کند، تشدید خطی تحریم ها کاملا بی فایده است. فشار صرفا زمانی موثر خواهد بود که کسانی فشار را در داخل نمایندگی کنند و برای خلاص شدن از فشار آدرس سازش به جامعه بدهند. بنابراین از منظر راهبردی، شبکه همکار آمریکا در ایران درست به اندازه تحریم ها و بلکه بیش از آن برای آمریکا ارزشمند است. این شبکه هم چشمه تولید تحریم بود چنانکه پیش تر حین بررسی چگونگی آغاز پروژه تحریم های فلج کننده در سال ۸۹ نشان داده ام و هم از دید آمریکایی ها عاملی برای رسیدن تحریم ها به هدف اصلی اش یعنی تغییر محاسبات امنیت ملی در ایران. اگر این موضوع را هم در نظر بگیریم که آمریکایی ها می گویند توافق هسته ای برای آنها دستاوردهایی حتی بیشتر از یک حمله نظامی داشته است، می توانیم نتیجه بگیریم خطری که شبکه جریان غربگرا می تواند متوجه امنیت و منافع ایران کند حتی از خطر ارتش آمریکا هم بیشتر است. مقطع دومی که آمریکایی ها ناچار شدند درباره ارزش این شبکه زبان به اعتراف بگشایند زمانی بود که کار آنها در سوریه گره ظاهرا این سوال در حال تبدیل شدن به یک مساله بسیار آزاردهنده است؛ هم برای آمریکا و هم برای کسانی در داخل که تصور می کنند معادله معکوس شده و ممکن است توافق هسته ای مقدمه بی اعتبار شدن و سقوط آنها باشد نه چنان که پیش تر می پنداشتند، تبدیل کردن آنها به نیروهای سیاسی ابدی و بی رقیب در ایران خورد. «آنتونی کردزمن» به عنوان معلم استراتژیک پنتاگون یک بار نوشت مشکل اصلی آمریکا در سوریه این است که یک شبکه همکار قدرتمند داخلی ندارد. کردزمن عراق را با سوریه مقایسه کرده و گفته بود علت اینکه کار در عراق پیش می رود این است که آمریکا کسانی را دارد که روی زمین برای آن بجنگند ولی در سوریه نه چنین شبکه ای وجود دارد و نه به این سادگی ها قابل ایجاد است. نتیجه این بود که یک بار دیگر آمریکایی ها تاکید کردند بهره مند بودن از کسانی که به نحو سیستماتیک منافع و ماموریت های آنها را نمایندگی کنند، در واقع بخشی از ماشین جنگی آنها علیه کشورهای هدف است. در ایران البته موضوع بسیار پیچیده تر است. من قصد ندارم در این نوشته به تئوری، سازمان و اهداف پروژه جدید نفود آمریکا در ایران بپردازم. این کاری است که بزودی و در یک چارچوب متفاوت انجام خواهد شد. آنچه به اجمال در اینجا می توان گفت این است که برنامه آمریکا برای نفوذ در ایران هر چه هست، قرار نیست در خلأ اجرا شود. اجرای این برنامه ماموریت یک شبکه کاملا سازمان یافته است که از مدت ها قبل برای شکل دهی به اجزای مختلف آن کار شده است. اگرچه این شبکه همه «سازمان کار نفوذ» نیست ولی بخش مهم و بسیار نیرومندی از آن را تشکیل می دهد. شاید برای نخستین بار کسانی که یا خود این شبکه را ساخته اند یا از جزئیات فعالیت آن اطلاع دارند، دریافته اند که نه این یا آن فرد خاص، بلکه کلیت این شبکه که شاید مهم ترین دارایی غرب در ایران است “ در همه ابعاد مالی، امنیتی، سیاسی و رسانه ای- زیر ضربه قرار گرفته است. حقیقت این است که در مقایسه با عمق ضربه ای که غرب دریافت کرده، هیچ نوع سر و صدا، شانتاژ و شلوغ کاری زیاد نیست. غربی ها می دانند اگر «دوستان خوب آنها» در ایران آسیب ببینند آن وقت همه برنامه های آینده آنها بدل به رؤیا خواهد شد. بنابراین موضوع را باید بسیار جدی گرفت. منازعه نوینی آغاز شده است. دعوا نه بر سر برجام بلکه بر سر نوع میوه هایی است که بناست این درخت به بار بیاورد. نظام جمهوری اسلامی در حال سم زدایی از این نهال است. طبعا آنها که قرار بود زهر در کام این ملت بکنند عصبی هستند. این خبر خوبی است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.