تبیین بیانات مقام معظم رهبری/ نگاهی به رویکرد اصلاح طلبان در مذاکره با آمریکا
بیانات اخیر مقام معظم رهبری پیرامون طرح مجدد پیشنهاد مذاکره، از سوی دولتمردان آمریکا، هرچند حامل اعلام موضع رسمی جمهوری اسلامی ایران پیرامون اصل مذاکره با آمریکا، کیفیت و شرایط آن بود؛ از منظر طراحی استراتژی آیندهی نظام جمهوری اسلامی، عطف به برخی اظهارات رسمی و غیررسمی در داخل کشور نیز حائز اهمیت فراوان است. رهبر انقلاب، در راستای هدایت ارادههای بعضاً غیرهمسو پیرامون امکان یا امتناع و مطلوبیت یا عدم مطلوبیت مذاکره با آمریکا در شرایط کنونی (که این روزها در سطوح مختلف مسئولیت ها و نیز در میان تحلیل گران، ناظران و کارشناسان مسائل سیاسی و بین المللی در کشور مشاهده میشود) در جهت آنچه حقیقتاً متضمن حفظ عزت جمهوری اسلامی و حصول منافع ملی ایران است؛ ضمن بازخوانی ابعاد تاریخی مواجههی ۶۰سالهی دولت های مختلف آمریکا با ایران، به تحلیل زمینه های پنهان طرح پیشنهاد مذاکره از سوی ایالات متحده و ارزیابی صداقت رفتار سردمداران آمریکایی درباره ی این پیشنهاد پرداختند. ایشان سپس برخی از افراد «ساده لوح» یا احیاناً «غرض ورز» در داخل کشور را که در مقاطع مختلف با طرح بحث مذاکره با آمریکا بر سر ذوق آمدهاند، خطاب قرار دادند و ضمن تأکید بر درک نادرست این افراد از راهگشا بودن مذاکره با آمریکا، در شرایط فریب کاری دولتمردان کاخ سفید، زمانی را یادآوری کردند که دولتمردان آمریکایی در ازای اعتماد «برخی مسئولین کشور»، که از روی «خوش بینی» اتفاق افتاد، در جسارتی آشکار جمهوری اسلامی ایران را در زمرهی کشورهای «محور شرارت» قرار دادند. این یادآوری تاریخی رهبر معظم انقلاب هرچند آشکارا دورهی صدارت جریان موسوم به اصلاحطلبان بر سکان اجرایی کشور را به اذهان متبادر میسازد، در عین حال فراتر از اشاره به موضوعی که صرفاً مربوط به تاریخ گذشتهی کشور است، هوشیاری در برابر تکرار دوبارهی چنین خطایی در حال و آینده را نیز مد نظر دارد. آنچه در ادامه می آید، بازخوانی اجمالی برخی از اشتباهاتی است که در مقطع مورد اشارهی مقام معظم رهبری (دوره ی اصلاحات) پیرامون مواجهه با نظام جهانی صورت پذیرفت. تحلیل و ارزیابی آنچه در آن تاریخ رخ داد، بیتردید گامی مؤثر در راستای اجتناب از تکرار آن اشتباهات در آینده خواهد بود. تعبیر «ایستادن در مقابل شاخ گاو»، که به دفعات از زبان اصلاح طلبان و حتی برخی مسئولین وقت نیز شنیده میشد، بسیار آشناست. تحلیل این افراد آن بود که ایران، در تمام سال های پس از پیروزی انقلاب با اخذ برخی مواضع احساسی و نسنجیده، خود را در برابر «شاخ گاو» نظام بین الملل (که ایالات متحدهی آمریکاست) قرار داده است. موقعیتی بحرانی و خطرآفرین برای کشور که میبایست، به واسطهی سیاست های «تنشزدایانه»، تغییر پیدا کند. هر گونه اقدام یک دولت در نظام جهانی، زمانی متضمن تحقق منافع آن کشور خواهد بود که برآمده از تحلیلی درست از شرایط آن کشور، ماهیت نظام جهانی، ارزیابی جامع از دامنهی کشورهای دوست، دشمنان و رقبا و نیز تحلیلی صحیح از ماهیت و روش اقسام مختلف مواجهه با کشورها (اعم از مذاکره یا قطع رابطه و تخاصم) در عرصهی بین الملل باشد. با نظر به هر یک از این مؤلفهها، میتوان به ارزیابی کارنامهی عملکرد اصلاح طلبان در سیاست خارجی و نقاط ضعفی پرداخت که به تعبیر رهبر معظم انقلاب، به «خوش بینی» ساده اندیشانه ی مسئولان وقت کشور و جسارت و طمع ورزی توأمان طرف مقابل (غرب و ایالات متحده ی آمریکا) در برابر ایران انجامید. باید توجه داشت که اشتباه در ارزیابی هر یک از این مؤلفه ها به تداوم آن اشتباه در سطوح بعدی و در نهایت، تدوین راهبرد نادرست در سیاست خارجی میانجامد. اشتباه استراتژیک در تحلیل از موقعیت ایران در نظام بین الملل تصمیم گیران و تصمیم سازان دولت اصلاحات، در ارزیابیشان از جایگاه ایران در نظام جهانی، دچار یک خطای استراتژیک بودند. برای کسانی که مواضع رسمی و غیررسمی اصلاح طلبان در دوران حاکمیت ۸ساله شان بر کشور را از دور یا نزدیک دنبال کرده اند، تعبیر «ایستادن در مقابل شاخ گاو»، که به دفعات از زبان اصلاح طلبان و حتی برخی مسئولین وقت نیز شنیده میشد، بسیار آشناست. تحلیل این افراد آن بود که ایران، در تمام سال های پس از پیروزی انقلاب با اخذ برخی مواضع احساسی و نسنجیده، خود را در برابر «شاخ گاو» نظام بین الملل (که ایالات متحدهی آمریکاست) قرار داده است. موقعیتی بحرانی و خطرآفرین برای کشور که میبایست، به واسطهی سیاست های «تنشزدایانه»، تغییر پیدا کند. این تحلیل از موقعیت جمهوری اسلامی ایران در نظام بین الملل، البته از جهت آنکه جمهوری اسلامی انقلابی را عنصری «مزاحم» برای جولان امپراتوری استکبار جهانی میدانست، کاملاً محق بود؛ اما به جهت درک نادرست و در خوش بینانه ترین حالت، سطحیای که از ماهیت انقلاب اسلامی و میوهی آن انقلاب نظام جمهوری اسلامی داشت، به صرافت افتاد تا این منبع قدرت و اعتبار جهانی را از ایران سلب کند. غافل از آنکه مزاحمت انقلاب اسلامی برای این «گاو جهانی» دولت آمریکا تنها محدود به بستن دست وپای این گاو یا احیاناً زدن نیشترهایی نه چندان کاری به بدن آن نبوده است، بلکه انقلاب اسلامی اساساً «مغزافزار» و قوهی تصمیم گیری را از این گاو سلب و آن را به موجودی قوی هیکل، اما بی مغز تبدیل کرده است. مروری بر تصمیمات نسنجیده و غیرمنطقی غرب و بالاخص دولت آمریکا در سال های پس از پیروزی انقلاب، که در مواجههی رودر رو با جمهوری اسلامی یا با هدف دفع خطر آن از پیش روی خود بوده است، به وضوح، گویای بحران در سامانهی تصمیم گیری سردمداران غربی است. حال باید از مدعیان خطر ایستادگی در برابر شاخ گاو پرسید، آیا تسخیر و انهدام قوهی تصمیمگیری سردمداران نظام بین الملل و قرار دادن آن ها در ورطهای که خود به زوال تدریجی خودشان دست بزنند، برای یک کشور در نظام جهانی مایهی عزت و اعتبار است و یا موجبات خطر و تهدید؟ و آیا اساساً یک موجود قوی جثه اما بی مغز دیگر میتواند تهدیدی جدی باشد؟ بیتردید پاسخ سکانداران وقت دستگاه دیپلماسی کشور به این پرسشها یکی از اساسی ترین نقاط ضعف و خطای تحلیل آن ها در تدوین استراتژی بین المللی برای ایران بود. تحلیلی نادرست از ماهیت نظام جهانی دوران حاکمیت ۸سالهی اصلاحطلبان با غلبهی رویکردی شکننده نسبت به ماهیت نظام جهانی، در میان مسئولان و سکانداران دستگاه سیاست خارجی دولت وقت، همراه بود. در تمام آن سال ها، با فراز و نشیب هایی نه چندان جدی، فرض اصلی بر آن بود که نظام جهانی بر بنیانی صلحگرایانه و آشتی جویانه استوار شده است که بر اساس آن میتوان به تحقق صلح و دوستی حداکثری، از خلال تداوم رویه های جاری در نهادهای بین المللی امیدوار بود. به این ترتیب، نسخهای که برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز طراحی شد، تحت تأثیر همین رویکرد، مشارکت فعال در نظم بینالملل با رویکرد آشتی جویانه بود؛ سیاستی که به «تنشزدایی» معروف شد. بنیان این رویکرد به ماهیت نظام بین الملل بر نظریه ی «نهادگرایی نولیبرال» (Neoliberal Institutionalism) در سیاست خارجی استوار است. بر اساس آموزه های این نظریه، که حاصل تلفیق دو رویکرد واقعگرایی و لیبرالیسم است، کشورها واحدهای یک پارچه و عاقلی هستند که پیگیری منافع خود در نظام بینالملل را با روش هایی کاملاً عاقلانه دنبال میکنند. در این راستا، این گونه تحلیل میشود که هرچند کشورها مهمترین بازیگران عرصه ی بین الملل هستند، اما نهادهای بینالمللی نیز به دنبال کاهش بی اعتمادی، تثبیت انتظارات متقابل و ارائه ی معیارهای مشترک میان دولت ها میگردند و از این طریق، بر سیاست خارجی کشورها تأثیر گذارند. ماحصل این رهیافت نادیده انگاشتن ماهیت آتاگونیستی (ستیزه جویانه) نظام بینالملل و باور به افق صلحگرایانه و آشتی جویانهی نظم جهانی و مطلوبیت آن در راستای تحقق منافع ملی در درون چنین نظمی است. تحلیل روند حرکتی دستگاه سیاست خارجی کشور در دوره ی ریاست جمهوری آقای خاتمی، به وضوح، از غلبهی این رویکرد در دوران حاکمیت اصلاحطلبان خبر میدهد؛ به گونهای که اقدامات و موضعگیریهایی که بر اساس این تحلیل شکننده از سوی برخی مسئولین وزارت خارجه ی دولت وقت صادر میشد و به طور خاص، تلاش برای زمینه سازی مذاکره با آمریکا (ر.ک. به نامه ی صادق خرازی به مقامات آمریکایی) به مثابه ی ارسال سیگنالهایی دال بر ارادهی دولت ایران در پذیرش قواعد و هنجارهای بین المللی و نیز تن در دادن به هرم سلسله مراتبی قدرت در این نظم جهانی قابل تحلیل است. این در حالی است که مزیت نسبی جمهوری اسلامی همواره بر ایستادگی و نفی این ترتیبات ناعادلانه ی جهانی بوده است و پذیرش آن از سوی ایران معنایی جز انصراف از منابع قدرت جهانی خود نمیداشت. تحلیل اشتباه از وضعیت دشمن طراحی یک استراتژی مطلوب در عرصهی سیاست خارجی، از سوی هر کشور، علاوه بر ارزیابی صحیح از وضعیت آن کشور، منابع قدرت در دسترس آن و درک درست از قواعد جاری در نظام های جهانی، همچنین مستلزم دریافتی صحیح از موقعیت دشمنان و رقبا و نقاط ضعف و قوت آن هاست. اگر فرآیند سیاست خارجی را تلاش برای حصول اهداف یک کشور در نظام بین المللی تعریف کنیم، به این ترتیب «دشمن» و در سطحی دیگر «رقیب» برای هر کشور قوه و نیرویی است که منافع و منابع در دسترس آن کشور برای رسیدن به اهدافش را تهدید میکند. به بیان دیگر، سخن گفتن از رقیب و دشمن در نظام جهانی بحث از تمهیداتی آشکار و پنهان است که در پی آن است تا ضعفهای بالقوهی یک دولت را به چالشهای بالفعل آن و فرصتهای پیش روی آن دولت را به «تهدید» تبدیل کند. تردیدی وجود ندارد که در این راستا، اولین گام بازدارنده شناخت صحیح تهدیدها و چالشهای پیش روی هر کشور و نیز موقعیت عوامل تهدیدزا (دشمنان) است. در شرایطی که دولت ایالات متحده ی آمریکا برای کنترل و تعدیل فشارهایی که متحمل شده بود، ناگزیر از کارگردانی نمایش مضحکی همچون «یازده سپتامبر» و آزمودن نسخهی شکست خوردهی ویتنام در افغانستان و عراق بود، هم زمان در برخی از سطوح تصمیم ساز دولت وقت، این سناریو پردازی دشمن نه یک اقدام ناشی از فروپاشی کامل قوهی عاقله و رکن تصمیمگیر (مغزافزار) آن، بلکه نشانهای از قدرت مشت آهنین آمریکا و گویای دست برتر او در پهنهی نظام جهانی قلمداد شد. یکی دیگر از خطاهای استراتژیک سکان داران سیاست خارجی ایران، در عصر حاکمیت اصلاحات، ارزیابی نادرست از فرصتها و تهدیدهای پیش روی کشور و موقعیت دشمن و به طبع آن، نقشه ها و طراحی هایی بود که این دشمن در سر میپروراند. به این ترتیب بود که در شرایطی که دولت ایالات متحده ی آمریکا در یکی از بحرانی ترین مقاطع تاریخ سیاسی خود قرار داشت و برای کنترل و تعدیل فشارهایی که متحمل شده بود، ناگزیر از کارگردانی نمایش مضحکی همچون «یازده سپتامبر» و آزمودن نسخهی شکست خوردهی ویتنام در افغانستان و عراق بود، هم زمان در برخی از سطوح تصمیم ساز و تصمیم گیر دولت وقت، این سناریو پردازی دشمن نه یک اقدام دیوانه وار و ناشی از فروپاشی کامل قوهی عاقله و رکن تصمیمگیر (مغزافزار) آن (که به مرگ تدریجی اش خواهد انجامید)، بلکه نشانهای از قدرت مشت آهنین آمریکا و گویای دست برتر او در پهنهی نظام جهانی قلمداد شد. این خطا در تحلیل تا بدانجا پیش رفت که چنانچه ممانعت مقامات عالی رتبهی نظام در آن مقطع نبود، چه بسا دولتمردان وقت برای غلبه بر خطری که به زعم آنان، ایران را تهدید میکرد، به مشارکت کشورمان در پیاده سازی و اجرای نقشهای که یکی از اهداف اصلی آن کاستن از منابع قدرت جمهوری اسلامی بود تن میدادند. مذاکره با آمریکا و خطا در رهیافت در فقرات فوق به تحلیل چند گام اشتباه، که دولت اصلاحات در ارزیابی شرایط بین المللی مرتکب آن شد، پرداختیم. دومینوی این اشتباهات تا سر حد کاربستی نادرست و حتی خطرآفرین از ماهیت و شیوه های «مذاکره» با جبههی غرب و بالاخص آمریکا ادامه یافت. در این هنگام بود که عدهای به تعبیر رهبر معظم انقلاب با «ساده اندیشی» و «خوش بینی»، مقامات عالی رتبه ی کشور را به ضرورت تن دادن به تمام شروط دشمن و «نوشیدن جام زهر مذاکره با آمریکا» فراخواندند. آن هم مذاکره ای که چون بر تحلیلی نادرست از شرایط بینالمللی و فرصتها و چالشهای پیش روی کشور استوار بود؛ در آن مقطع و با آن ایده، نمی توانست نتیجهای جز آن در پی داشته باشد که غرب از سردرگمی و ابهام به درآمده و با حربهی کشاندن ایران به پای میز مذاکرهای نابرابر، که نتایج آن از پیش معین شده بود، دست برتر را در منطقه و جهان داشته باشد. این در شرایطی بود که روند تحولات در جبههی افغانستان و عراق در مسیری پیش میرفت که میشد انتظار داشت که دیر یا زود، خود آمریکایی ها برای برون رفت از منجلاب خود ساخته شان، از جمهوری اسلامی، استمداد بطلبند (اتفاقی که در هر دو مورد عراق و افغانستان رخ داد). دو رهیافت متمایز نسبت به مذاکره، که در یکی مذاکره برای برون رفت از بحرانی که گمان میشد گریبان جمهوری اسلامی را گرفته است و اجتناب از خطری که تصور میشد کشور رویاروی آن قرار دارد، صورت میپذیرد و طبیعتاً در چنین شرایطی، دست برتر در مذاکرات با طرف آمریکایی میبود و در مقابل، رهیافتی متفاوت به مذاکره که ذیل آن جمهوری اسلامی در موقعیتی قرار میگرفت که میتوانست تعیین کنندهی مسیر و موضوع مذاکرات باشد و اصطلاحاً میز مذاکره را آن گونه که خود میخواهد ترتیب دهد. آنچه به آن اشاره شد، صرفاً روایت یک تاریخ که در گذشتهای نه چندان دور بر کشور ما گذشته است نبود. خطاهایی که پیرامون استراتژی سیاست خارجی اصلاحطلبان برشمردیم، چنانچه به درستی درک و تبیین نشوند، میتوانند در هر مقطع دیگری نیز اتفاق بیفتند. برای اجتناب از تکرار این اشتباهات، آنچه بیش از هر چیز حائز اهمیت است، شناخت موقعیت جمهوری اسلامی، به مثابه ی یک «فراروایت»، نسبت با نظم بین المللی است. طراحان و مجریان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، در همهی دولت ها، باید همواره به یاد داشته باشند که تنها از چنین جایگاه و موقعیتی است که میتوان انتظار مذاکرهای عادلانه و برابر را با هر کشوری در دنیا و از جمله آمریکا داشت. هر رهیافتی که ایران اسلامی را از این جایگاه به زیر کشد، حاصلی جز قرار گرفتن در موقعیتی نابرابر با سایر کشورها و تن دادن به اقتضائات این موقعیت، برای ایران، در پی نخواهد داشت. مذاکره ی ایران با دیگر کشورها، در هر شرایطی، بیش از هر چیز، میبایست از موضع نیروی حامل یک فراروایت در نظم جهانی و ناظر بر «مسائل اساسی» بین المللی صورت پذیرد.(*) * راغب؛ پژوهشگر تاریخ معاصر