به مناسبت نوزدهمین سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم شهید سید مرتضی آوینی

0 ۴۵۵

و این تحجر و این تجدد مصداق میادین مینی بودند که به قول « حسن رحیم پور ازغدی» او در تهران و پیش از شهادت در میدان مین فکه، روی آنها رفت. مین هایی خطرناک تر از مین های فکه! به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جبهه پایداری از آنجا او که پیش از طلیعه ی انقلاب و ظهور مردی از جنس روح الله، خود منتها درجه ی اطوارهای روشنفکری را تجربه کرده بود و در فضایی انتلکتوئل نفس می کشید، به خوبی به پیچ و خم و ظرافت های این سنخ تجددخواهی های روشنفکران آشنایی داشت و از همین رو، این جماعت را بارها با قلمش مورد انتقاد قرار داده بود. به هر حال او به قول خودش، از «راه طی شده» با ما سخن می گفت. از سوی دیگر، به دلیل آنکه بعد از وقوع انقلاب اسلامی، با «کامران آوینی» خداحافظی کرده و به یک «سید مرتضای» حقیقتاً انقلابی تبدیل شده بود، با انقلابی نما های متحجر هم مشکل داشت و البته این بار او بود که مورد نوازش قلم های آتشین این دسته ی تندرو قرار می گرفت. پس بدیهی است که شناخت راه «آوینی»، بیش از هر چیزی، نیازمند شناخت دو بیراهه ی «تحجر» و «تجدد» و آشنایی با مصادیق این دو مقوله ی مهم در زمان حیات آوینی است. بر همین اساس، سعی می کنیم طی سلسله مطالبی جداگانه در حد شناخت ناکافی و ناچیز خودمان از این جاویدمرد آسمانی، به تبیین راه او در مواجهه با دو بیراهه ی «تحجر» و «تجدد» بپردازیم مرتضی و متحجرها در یادداشتی با عنوان (مرتضی ومتحجرها: یک موسیوی سینمایی آرام یا یک مومن غیور) مفصل از اختلافات «سید مرتضی آوینی» با متجددها و به اصطلاح روشنفکران گفتیم. اختلافاتی که با توجه به مشی این بزرگ مرد در دفاع از انقلاب اسلامی و اصل ولایت فقیه و غیرت به حق او روی این مواضع، چندان غیرمنطقی و غیرمنتظره هم نبود. اما در این میان، آنچه عجیب و در عین حال سوال برانگیز به نظر می رسید، انتقادات شدیداللحن به «سیدمرتضی» به ویژه در سال های پایانی عمر شریفش از جانب گروهی بود که در گفتار خود را از جدی ترین حامیان انقلاب و اسلام می دانستند، بود جالب آنکه این گروه اصرار داشتند، «آوینی» را -که یقیناً هیچ کس تا به آن روز به اندازه ی او نتوانسته بود ماهیت غرب زده و دین گریز جبهه ی روشنفکری را برملا کند- روشنفکر بنامند! آن هم با آن حجم یادداشت ها و مقالات «آوینی» در نقد روشنفکری! البته کمی آشنایی با تاریخ انقلاب اسلامی هر ناظر منصفی را به این نتیجه می رساند که همیشه در کنار متجددهای خودفروخته و لیبرال مسلک، متحجرهای افراطی و خشکه مذهب هم می توانند خطرساز باشند و چه بسا این خطر از جانب این متحجرها بیش از متجددها باشد. چنانچه که«شهید مطهری» در همان ابتدای انقلاب اسلامی، نه به دلیل انقلابی بودن و ترویج افکار اسلامی، که به اتهام ارتداد از شرع مبین از سوی گروهک فرقان به شهادت رسید و نیز شهید چمران در دوران نمایندگی مجلس، از سوی همین جماعت ظاهربین، همیشه با اتهام آمریکایی مسلک بودن مواجه بود! پس چه جای تعجب از اینکه همین دسته ی تندرو «آوینی» را روشنفکر بخوانند؟ درگیری یک طرفه ی جماعت متحجر با «سیدمرتضی» از جایی شدت گرفت که «آوینی» با پایان یافتن جنگ، به سراغ خاکریز فتح نشده ی هنر و به ویژه هنر هفتم “سینما- رفت و در «سوره» دست به قلم شد تا مظلومیت حزب الله را در این میدان مهم یادآوری کند. همین ورود به عرصه ی سینما، از سوی عده ای گناه محسوب می شد! «مهدی همایون فر» از نزدیک ترین همکاران او در روایت فتح، در مصاحبه ای با مجله ی سوره تحریریه ی چهارم شماره ی ۲۴ (صفحه ی ۱۲) چنین می گوید: «کسی که کاملاً وقف جنگ بود، یک باره به منتقد تمام عیار سینما تبدیل شده بود. معلوم است که چه اتفاقی افتاده و تا این حد موضوع برایش اهمیت یافته بود. اگر اکنون چنین می شد، این همه جای تعجب نداشت. اما ۱۵ سال پیش (منظور زمان حیات «آوینی») جامعه ی متدین و متشرع اهل هنر و فرهنگ اصلاً این اتفاق را نمی پذیرفت و به «سیدمرتضی آوینی» خرده می گرفت، فکر می کرد سینما وظیفه ی اصلی جامعه ی مسلمان نیست. بعضی سینما را جای نحسی می دانستند که نباید وارد آن شد «سید مرتضی» اما بی توجه به این صحبت ها، به دنبال نمونه های سینمای مطلوب خویش بود. سینمایی که اول از همه تکنیک داشته باشد، مخاطب عام را مدنظر قرار دهد و نه صرفاً روشنفکران را، اما در عین حال به مخاطبش باج ندهد و از ابتذال دوری کند، سینمایی که همگام با تحولات روز و دغدغه های مردم باشد و بالاخره سینمایی که از مذهب، اخلاق، ایدئولوژی انقلاب و امثال آن تخطی نکند. او با همین معیارها نقد فیلم می کرد و به قول همایون فر: «برای او مهم نبود که این نماز می خواند یا نه، خانمش حجاب دارد یا نه، اصلاً کاری به این حرف ها نداشت. به اعتقاد «مرتضی»، او این سینما را شناخته بود و می توانست برای سینمای ملی کار کند. از سوی دیگر، وقتی موضوع به مسائل اسلام می رسید، محکم می ایستاد. یعنی اگر کسی می خواست حریم اسلام را نقض یا با حقیقت آن مخالفت کند، «مرتضی» محکم و استوار در مقابل او می ایستاد. این دیدگاه ها و نظرات هرگز عوض نشد و رویکردش همیشه همین بود .» همین اصالت دادن به او به این معیارها و بی توجهی اش به برخی تنگ نظری های بیهوده، باعث می شد تا او برای فیلمی همانند «نیاز» (علیرضا داوودنژاد) یک تنه یادداشت تحسین آمیز بنویسد و یا اینکه بی توجه به سلایق فکری و سیاسی «کیومرث پوراحمد»، «قصه های مجید» او را به شدت ایرانی و قابل تمجید بخواند. گرچه «سیدمرتضی» تا همین جای کار هم مخالفانی داشت، اما وقتی که او از فیلم «عروس» (نخستین کار سینمایی بهروز افخمی و دومین اثر او بعد از ساخت سریال «میرزا کوچک خان») به عنوان نمونه ای از سینمای مطلوب یاد کرد و بیش از مضمون تکنیک کارگردانش را ستود، سیل انتقادات از آوینی آغاز شد و خیلی ها که تا آن موقع سکوت کرده بودند، خود را ملزم دیدند تا از این به بعد «آوینی» را یک روشنفکر معرفی کنند و نه یک حزب اللهی! البته «آوینی» همه ی این موارد را از قبل پیش بینی کرده بود. او خود در نقدش بر این فیلم می نویسد: « البته من معتقدم که «عروس» فیلم بدی نیست و حتی از لحاظ مضمون یک فیلم اخلاقی است. مگر آنکه بخواهیم چند کلوزآپ از خانم «کریمی» و یا زیبایی ایشان را جنایتی تلقی کنیم که هیچ چیز -حتی سیر اخلاقی فیلم که از دقیقه بیست به بعد در جهت نفی زندگی کادیلاک اندیشان و هواداران سانتی مانتالیسم حرکت می کند- نمی تواند این جنایت را جبران کند!» (سوره تحریریه چهارم شماره ۱۲ ص ۲۰) دکتر محمد مددپور -از متفکران عرصه هنر قدسی با ذکر خاطره ای در بیان حمایت «آوینی» از برخی فیلم ها می گوید: «من خودم یک روز به او گفتم جماعت از تو انتقاد می کنند که چرا «عروس» و اینها را تحویل گرفته ای؟ گفت: اگر دست خودم بود «عروس» که هیچ، هیچ فیلمی را تحویل نمی گرفتم، منتها جهان این طور است که نفوذ و تسلط بر آن از این راه است.» البته این تنها دلیلی نبود که از نگاه یک متحجر می شد به خاطر آن به «آو ینی» تاخت و دلایل دیگری هم به زعم متحجرها وجود داشت. مثلاً اینکه برای او دست یافتن به تکنیک سینما خیلی مهم بود؛ گرچه بر خلاف روشنفکران این دستیابی به تکنیک را همه چیز نمی دانست و کسی را صرفاً به خاطر رعایت آن، تحسین نمی کرد؛ اما اگر کسی حرف خوبی را با تکنیک ضعیفی همراه می کرد، قطعاً از او انتقاد می نمود. البته خیلی ملایم تر از نقدهایی که به روشنفکران می کرد. «او معتقد بود که طیف قابل توجهی از اهالی سینما که متأسفانه بعضی از بچه های متدین پس از انقلاب نیز در میان آنها هستند، هنرمند نیستند. او معتقد نبود که آنها آدم های خوبی نیستند. او می گفت: فلانی که الان با من قهر است، پشت سرش نماز می خوانم، اما فیلمساز نیست.» (همایون فر، همان مصاحبه) نظرات «آوینی» در باب سینمای غرب هم کم برای او دردسرساز نبود. همین که او «هیچکاک» و «جان فورد» را استاد سینما خطاب می کرد، کافی بود تا او را غرب زده معرفی نمایند. «همایون فر» در همین باب می گوید: «سیدمرتضی آوینی از وقتی نظرش را به طور دقیق درباره مصداق های خاص سینمایی نوشت، مورد انتقاد جدی قرار گرفت. وقتی گفت مثلاً سینمای مطلوب از نظر من «عروس» است یا فلانی اصلاً کارگردان نیست، یا همیشه استاد یعنی «هیچکاک»، شمشیرهای زیادی علیه او کشیده شد.» مسعود فراستی» ماجرای پرداختن «آوینی» به دنیای فیلم سازی «هیچکاک» را این طور نقل می کند: «یک روز به «مرتضی» گفتم: این طور نمی شود که روشنفکران هر کاری می خواهند انجام دهند و ما هم بی کار بنشینیم. ما فقط داریم نقد می کنیم و بساط آنها را به هم می ریزیم؛ اما این کافی نیست. ما باید یک الگوی جایگزین مطرح کنیم. الگوی داخلی مان که سینمای جنگ است، باید یک الگوی دیگری را هم در زمینه سینمای خارجی مطرح کنیم ¦ گفتم: روشنفکران و مسئولان که «تارکوفسکی» را علم کردند… بیا مقابل «تارکوفسکی» یک آدم حسابی علم کن. گفت: مثلا کی؟ گفتم: هیچکاک!» آوینی که در معرفی «هیچکاک» مردد بوده، قصد می کند تا دوباره آثار او را تماشا کند. بعد از مدتی با پایان یافتن تحقیقاتش به «فراستی» می گوید: «ما شیعه جماعت خیلی می توانیم با «هیچکاک» ارتباط برقرار کنیم.» (منبع: مصاحبه ی مسعود فراستی با فارس) به عبارت دیگر، او در فکر معرفی یک الگوی سینمایی غربی با همان معیارهای خودش بود و در بین گزینه های موجود، سینمای «هیچکاک» را برگزیده بود. بنابراین، نگاه بی تعارف او در نقد آثار برخی از هنرمندان انقلابی سینما، معرفی امثال هیچکاک به عنوان «همیشه استاد» و نگاه فارغ از مرزبندی های متعارف به آثار فیلمسازانی مانند «داوودنژاد» و «پوراحمد» و بیش از هر چیزی، تحسین فیلمی مثل «عروس» باعث شد تا عده ای به عملکرد او در «سوره» حساس شوند. با جدی شدن این حساسیت در بین برخی، در ابتدا معتدل ترها سعی کردند تا با صحبت «مرتضی» را قانع کنند: «بعضی از دوستان می آمدند و با ایشان بحث می کردند. یادم هست که … می آمد و دعوا می کرد که: «سید! تو چرا نوشته ای که هیچکاک در سینما استاد است»؟ برایشان ثقیل بود که «آوینی» می نوشت: «جان فورد» استاد است… سینما، یعنی سینمای آمریکا!» (مصاحبه ی مجله ی سوره تحریریه چهارم با «علی تاج دینی» درباره ی «شهید آوینی»، شماره ۱۶ صفحه ی ۱۶) اما متحجرهای افراطی تر قائل به انتقاد رسانه ای و حتی هجوم رسانه ای بودند و با کوچکترین اشتباهی به زعم خودشان، «سیدمرتضی» را آماج حملات خود قرار می دادند. در ادامه برای نمونه، به چند مصداق از این اعتراضات اشاره می کنم. در دوران حیات «آوینی»، «مهدی نصیری» سردبیر روزنامه ی کیهان بود. او و روزنامه اش در کنار روزنامه ی «جمهوری اسلامی» (مسیح مهاجری) مهم ترین منتقدان «آوینی» به شمار می روند. «فراستی» ماجرای این اختلافات را چنین تعریف می کند: «در زمان وزارت آقای خاتمی در سوره یک مصاحبه با «مهدی نصیری» سردبیر وقت کیهان چاپ کردیم. راستش من مخالف این مصاحبه بودم. به «مرتضی» گفتم: این درست نیست. گفت: عیبی ندارد. بگذار ما مرزبندی مان را با روشنفکران کامل کنیم. گفتم: من این را قبول دارم اما نگاه مان با «نصیری» یکی نیست. مصاحبه چاپ شد و تبعات خود را به دنبال آورد. یکی دو شماره بعد مطلبی نوشت و در آن مطرح کرد که ما فرهنگ را دنبالیچه ی سیاست نمی دانیم. از آن پس طیف گسترده ای ما را مورد حمله قرار دادند که تریبون آنها عمدتاً روزنامه های کیهان و جمهوری اسلامی بود.» حالا و بعد از این اتفاقات، عده ای منتظر بودند تا با کوچکترین حرکتی «آوینی» را متهم به روشنفکری کنند: «در همان روزها «مرتضی» یک عکس از بوسنی برای چاپ داد. عکس متعلق بود به یک جوان بوسنیایی، اما شمایل این جوان به قول امروزی ها حسابی «رپ» بود و در عین حال یک پیشانی بند «الله اکبر» هم به سر بسته بود. گفتم: آقا «مرتضی»! این را روی جلد نزنیم، تبعات دارد. اوضاع فعلی این چیزها را نمی طلبد، دخل ما را می آورند. گفت: نه! بزنیم. بعد از کلی بحث راضی شد و گذاشتیم جلد ۲، اما باز با این وجود کلی به ما حمله شد. یک عکس هم از فستیوال کن روی جلد گذاشتیم. عکس کمی مشکل داشت. تکه تکه بود که بابت آن عکس و عکس صفحه ی ۲ و مطالبی دیگر، برخی مطبوعات شدید علیه ما نوشتند. ما در آن زمان در سوره تحت حمله شدید جبهه ی تحجر و تجدد به صورت توامان بودیم.» (فراستی، فارس) در همان زمان به خاطر تمجید «سوره» از فیلم «بدوک» (مجید مجیدی) در «جمهوری اسلامی» نوشتند: «با سرمایه ی مردم فیلم «بدوک» ساخته می شود و در فستیوال های دنیا پخش می گردد و با دست خودمان خودمان را متهم می کنیم که در ایران تجارت دختر رواج دارد و آنگاه مجله «لیبراسیون» رندانه این فیلم را افشاگر سیستم اجتماعی ایران قلمداد می کند… مواضعی که در مقاله ی یاد شده (به قلم «سیدمرتضی») آمده، ممکن است برای یک مؤسسه ی فیلمسازی و هنری که با اتکا بر سرمایه ی شخصی فعالیت می کند، بی اشکال به نظر برسد، اما از یک مؤسسه ی دولتی که تمام هزینه ها و مخارجش از بیت المال تأمین می شود و وظیفه اش تبلیغ انقلاب است نه چیز دیگر، تخطی از وظایف محسوب می گردد.» جالب آنکه بعدها مشخص گردید نظر مقام معظم رهبری هم نسبت به این فیلم («بدوک») نگاهی مثبت بوده است. کمی بعد نوبت به مقاله ی تند کیهان رسید که بهانه ی انتشار آن چاپ یک داستان (نوشته ی سید یاسر هشترودی) در «سوره» بود که خود آوینی در ابتدای چند کلمه ای در لزوم تحمل حرفهای طعنه آمیز قصه نویس نوشته بود. اما آقای مقاله نویس نمی خواست این چیزها را ببیند: «مجله ی «سوره» و از آن مهمتر حوزه ی هنری در پی چیست؟ گم کردهاش کیست؟ هنری سیاه و بد سیما که خود پیشتاز مبارزه با آن بود؟ هنری که حتی امروز غرب هم بر ابتذالش پی برده است؟ هنری که جز تفاخر و تظاهر به هنر چیز دیگری برای صاحبانش ندارد؟ ثمره ی این بازی ها چیست؟ جای گرفتن در قلوب هنرمندان بازنشسته ی طاغوتی یا همسو شدن با سیاست فرهنگی حال کشور که کم حساسیتی را میطلبد؟ فکر کنید اصلاً این مجله، گل سرسبد مجله های حاضر شد، بهای آن چیست؟ فدا کردن اعتقاداتتان و اعتقاداتمان و رنجاندن دوستانمان و بغض به گلو نشاندن بچههایی که دیوارهای حوزه هنری خیلی بهتر از شما به خاطر دارندشان؟ تو را به خدا و تو را به جان همان ولی فقیهی که منشأ تمام اصولتان میدانید، کمی به دور از جبههگیری و خصمانگاری به گذشته و حال نگاه کنید و مطمئن باشید این تغییرات که گاهی با افتخار از آن یاد میکنید، هیچ در قاموس توجیه عوامفریبانه «حسب زمان» نمیگنجد… آقای سردبیر! مجله ی سوره ملک موروثی شما نیست که سیاست آن را دل رحمی شما تبیین کند. سوره مال انقلاب است. مال همه آنهایی است که خون دادهاند و خون دل خوردهاند، سوره حتی مال آنهایی است که هنوز به دنیا نیامدهاند. سوره آبروی هنرمندان مسلمان است. سوره در این وانفسای مطبوعات تنها امید امیدواران است. به اینها هم فکر کنید آقای سردبیر و به خدا.» همایون فر اوضاع آن روزها را چنین تعریف می کند: «به شدت به «مرتضی» حمله کردند تا جایی که یکی دو ماه پیش از شهادتش، کاملاً گذشته ی «مرتضی» را زیر سؤال بردند، حتی گذشته ی پس از انقلاب او را! آنها «آوینی» را یک «روشنفکر» می نامیدند و می گفتند که تاکنون در اشتباه بودند و «مرتضی» را نشناخته بودند. این وقایع مربوط به دو یا سه ماه قبل از شهادت اوست. من خود از نزدیک شاهد این جریانات بودم. آنها کاملاً او را بایکوت کردند. در جلسات راهش نمی دادند، به خاطر حضور او در جلسات شرکت نمی کردند. اصلاً جواب سلامش را هم نمی دادند. «مرتضی» می گفت: «فلانی و فلانی امروز من را در خیابان دیدند اما حتی جواب سلام مرا ندادند!» و ادامه می دهد: «آوینی که پیش از این بسیار به «مجمع هنرمندان مسلمان» علاقه داشت و امیدوار بود که آنها بتوانند در فضای فرهنگی جامعه کاری انجام بدهند، دیگر به جایی رسید که در مجمع شرکت نمی کرد، در نتیجه ما هم نمی رفتیم. می گفت «چه اصراری است ما در جمع دوستانی باشیم که ما را دوست ندارند.» دکتر محمدمددپور با ذکر خاطره ای تأیید می کند که مرتضی تا آخرین روزها دغدغه ی مواجهه با چنین نقدهایی را داشت: «آخرین بار روز سه شنبه او را در دفتر مجله دیدم. چهره ای مشحون از بارقه های نور و لبریز از بهجت مواجهه سکرآمیز با روح قدسی و انکشاف حقیقت. چند کلمه ای درباره مقاله «دفاع از تفکر و شاعری» که به عنوان مدخل گفت وگوی «اشپیگل» با «هیدگر» نوشته بودم و قرار بود در شماره ی اردیبهشت چاپ شود، با او سخن گفتم. او نگران بود که با آوردن تصویر «هیدگر» بر روی جلد مجله از سوی اغیار متهم به هیدگری بودن شود. و من گفتم که دفاع از تفکر و شاعری معنوی به معنی پرستش «هیدگر» نیست. همه ی متفکران بزرگ معاصر شرق با او هم دردی و هم سخنی داشته اند. آنها که باید تفکر را نفی کنند، نفی خواهند کرد. حال تصویر او را در هر جایی از نشریه بگذارید ابلهان و آنهایی که از تفکر معافند بر ضد «تفکر معنوی» جدل خواهند کرد. (یادداشت مرحوم دکتر محمد مددپور درباره ی شهید آوینی منتشره در مجله سوره تحریریه ی چهارم شماره ۱۶ ص ۱۹) حتی پس از شهادت «آوینی» هم این اختلافات فروکش نکرد و متحجرین در روزنامه هایشان خبر شهادت «سید مرتضی» را در صفحه ی حوادث و با عنوان کشته شدن «آوینی» و همکارش انعکاس دادند. شاید اگر نبود عنایت خداوند در اعطای مقام شهادت به ایشان و در مرتبه ی بعد، تمجید کم نظیر مقام معظم رهبری از «سید شهیدان اهل قلم» و نیز تشریف فرمایی ایشان در تشییع باشکوه این جاویدمرد، امروز در اثر تنگ نظری های این متحجرین و عداوت متجددین، نامی از «آوینی» نمی ماند. یادش گرامی و پاینده… مهدی آذرپندار

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.