در مقابل ایران چه باید کرد ؟!

0 ۱۸۴

وارد آوردن اتهام واهی طراحی ترور «عادل الجبیر» سفیر عربستان در آمریکا به نیروی قدس، تصویب طرح تحریم بانک مرکزی ایران توسط کمیته روابط خارجی سنای آمریکا، انتشار گزارش «احمد شهید» از وضعیت حقوق بشر در ایران و سپس انتشار گزارش جدید آمانو علیه برنامه صلح آمیز هسته ای ایران، همگی سناریوهای زنجیره ای و از پیش تعیین شده ای بود که با هدف تعمیق فشارهای مضاعف طی حدودا یک ماه گذشته توسط ایالات متحده و متحدان غربی این کشور، علیه ملت ایران به اجرا درآمد. در مدت زمان کوتاهی که از این سناریوسازی غرب که با یک تقسیم کار سیاسی، اطلاعاتی و تبلیغاتی قابل تامل همراه بود، طرح تحریم بانک مرکزی ایران پیش از به اجرا در آمدن با شکست مواجه شد و در حالیکه بسیاری از رسانه های داخلی با بزرگنمایی این موضوع، خواستار دادن امتیاز به غرب برای جلوگیری از تحریم بانک مرکزی بودند، نشریه آمریکایی «لس آنجلس تایمز» در گزارشی خبر داد که مقامات آمریکایی اعلام کرده اند که دولت اوباما از این طرح عقب نشینی کرده و با توجه به برخی مسائل آن را کنار گذاشته است. اگرچه موضوع انصراف رسمی کاخ سفید از اجرای طرح مصوب کمیته روابط خارجی سنای آمریکا در غوغا و جنجال خبری رسانه های غربی گم شد و حتی در فضای رسانه ای داخل نیز کمتر مجال تحلیل یافت، اما باید گفت که این عقب نشینی اجباری آمریکا، بنا به دلایلی چند، نشان دهنده ضعف و بحران های چند وجهی فاقد راه حلی است که از داخل و خارج، ایالات متحده و متحدان غربی کاخ سفید احاطه کرده است. صرفنظر از این موضوع که براساس اصول حقوق بین الملل، بانک مرکزی هر کشور یک نهاد مستقل است و تحریم آن اقدامی غیرقانونی به شمار می رود، طرح مصوب سنای آمریکا، علیرغم رایزنی ها و سفرهای چند باره «دیوید کوهن»، سرپرست معاونت ضد تروریسم و اطلاعات مالی وزارت خزانه داری آمریکا به کشورهای اروپایی و آسیایی، برای متقاعد کردن این کشورها برای همراهی با کاخ سفید، تنها یک پاسخ مشترک از طرف اروپایی دریافت کرد و آن «نه» بزرگ متحدان غربی آمریکا به این کشور برای تحریم بانک مرکزی ایران بود. همراهی نکردن کشورهای اروپایی و حتی متحدان شرقی آمریکا با کاخ سفید در عملیاتی کردن این طرح سه دلیل عمده داشت: ۱-وابستگی گسترده متحدان اروپایی آمریکا در مبادلات تجاری با جمهوری اسلامی ایران، به طوریکه براساس آمار رسمی یورواستات، مبادلات ایران و اتحادیه اروپا در سال گذشته به حدود ۲۵ میلیارد یورو رسیده است و در هفت ماهه نخست سال ۲۰۱۱ میلادی، این اتحادیه بیش از ۷ میلیارد یورو نفت که تقریبا معادل ۵ درصد نفت مورد نیاز اتحادیه اروپایی را شامل می شود، از کشورمان تامین کرده است. ناگفته پیداست که با توجه به ریاست دوره ای ایران بر سازمان اوپک، اثر جبران ناپذیری که خارج شدن جمهوری اسلامی ایران از چرخه تامین انرژی اتحادیه اروپایی می تواند در این برهه زمانی بر جای بگذارد و تاثیری که این موضوع بر قیمت جهانی نفت دارد، موضوع مهمی است که «دیوید کوهن» نیز در سفر خود به لندن، پاریس، برلین، رم و برخی کشورهای آسیایی آن را مورد اشاره قرار داد و در مصاحبه با یکی از خبرگزاری های غربی با اذعان ضمنی به زیان دیدن اروپا از سیاست تحریمی آمریکا گفت: «همچون هر هدف دیگر، ما با دقت درحال ارزیابی اثر احتمالی تحریم بانک مرکزی ایران بر اقتصاد جهانی و شرکای بین المللی خود هستیم.» ۲- دومین بیم بزرگ غرب از تحریم بانک مرکزی ایران، بمب ساعتی بحران بدهی ها در اتحادیه اروپایی و آمریکا است که تحریم بانک مرکزی ایران و به دنبال آن، افزایش قابل توجه بهای جهانی نفت تا مرز بشکه ای ۲۰۰ دلار، آن هم با توجه به آغاز موج سرما در بسیاری از کشورهای جهان، آینده ای مبهم را پیش روی این کشورها قرار می داد. واقعیت آن است که شعارهای مردم معترض در خیابان های آمریکا و شهرهای کشورهای اروپایی هر روز بیش از هر زمان دیگری بوی براندازی می دهد. شعارهایی نظیر «ما ۹۹درصد هستیم»، «اینجا میدان التحریر است» و انتخاب هوشمندانه «وال استریت» به عنوان نماد و معبد لیبرال سرمایه داری غرب، همگی حکایت از شکست ایدئولوژی ناهمگونی دارد که در طول این سالها کوشیده است تا با نقش آفرینی مهره های وابسته ای نظیر «آدام اسمیت»، «جرمی بنتام» و «جان لاک» میان «قدرت» و «ثروت» پیوندی فلسفی و ذاتی برقرار کند. پیوندی که اگرچه زمانی شهروندان غربی تحت تاثیر بمباران تبلیغاتی رسانه ها تصور می کردند به نفع همه آنان است، اما گذشت زمان نشان داد که مشکلات فاقد راه حل غرب در یک دهه اخیر، ناشی از بنای سست لیبرال دموکراسی آمریکایی و اروپایی است که براساس پیوند میان «قدرت» و «ثروت» بنا نهاده شده و امروز متهم اصلی به وجود آمدن وضعیت فعلی است. به همین دلیل بود که جنبش مردمی که تحت عنوان جنبش «اشغال وال استریت» از روز شنبه ۲۶ شهریور در خیابان های آمریکا آغاز شده بود در مدت زمان کوتاهی به دیگر کشورهای غربی و همانطور که رهبر بصیر انقلاب اسلامی وعده داده بودند به قلب اروپا کشیده شد و شعار «ما ۹۹درصد هستیم»، «اینجا میدان التحریر است» و اشغال نمادهای کاپیتالیسم غربی، به کل کشورهای بلوک سرمایه داری سرایت کرده است که این روند با گسترش در بیش از ۹۵۰ شهر از ۸۲ کشور جهان از آسیا و آمریکا تا آفریقا و اروپا همچنان ادامه دارد. در چنین شرایطی تحریم بانک مرکزی ایران و تأثیر آنی آن بر مختل شدن تأمین انرژی غرب، می تواند بمب ساعتی براندازی نظام های غربی توسط شهروندان این کشورها را وارد مرحله ای غیرقابل پیش بینی و کنترل کند. ۳- سومین دلیل همراهی نکردن غرب با آمریکا در تحریم بانک مرکزی ایران، ناکارآمدی این سیاست برای آنچه که مهار بلندپروازی های ایران! خوانده می شود است. تجربه سه دهه ای ایران در مواجهه با تحریم های بین المللی غرب و شرق خود گواهی است بر این ادعا که در هر مقطعی که جمهوری اسلامی مورد تحریم و فشار قرار گرفته، در همان مقطع نیز به رشد و بالندگی دست یافته است. نشریه آمریکایی «لس آنجلس تایمز» تحلیل جالبی در این خصوص دارد. این نشریه در تحلیل چرایی همراهی نکردن متحدان استراتژیک کاخ سفید در اقصی نقاط جهان با آمریکا می نویسد: «ممکن است آمریکا از دیگر کشورها همچون امارات، ژاپن و کره جنوبی که از شرکای تجاری ایران هستند بخواهد محدودیت هایی را علیه ایران ایجاد کنند، اما در این حالت هم دولت های دیگر، خواهند پرسید، هنگامی که آمریکا خود نمی تواند و یا نمی خواهد محدودیت هایی را برای ایران درست کند، چرا آنها باید چنین کاری را انجام دهند؟!» در واقع می توان اینگونه گفت که غرب دریافته است که کاخ سفید با ذهنیتی متعلق به بیش از سه دهه پیش و حتی پیشتر از آن، همچنان گمان می برد که با فشار اقتصادی به ایران خواهد توانست ضربه ای کاری به شاکله سیاسی و اقتصادی نظام جمهوری اسلامی وارد آورد، در حالی که واقعیت نشان داده است تحریم ها انگیزه ای برای انجام اقدامات ضروری در ایران همانند تسریع در توسعه پالایشگاهها، خودکفایی در تولید بنزین و اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها شده است و عملاً جمهوری اسلامی ایران را از یک کشور وابسته که صرفاً در صنعتی مونتاژ آن هم فعالیتی محدود داشت، به یک کشور قدرتمند در تولید و صادرات بسیاری از کالاهای مهم تجاری و خدمات فنی و مهندسی تبدیل کند که این موضوع تمامی معادلات پیشین را برهم زده است. نشریه «هافتینگتون پست» چندی پیش طی تحلیلی در این خصوص نوشت: «پیش از اینکه واشنگتن بخواهد دست به چنین مخاطره ای بزند، بهتر است هدف نهایی را از اعمال تحریم ها مشخص کرد. تحریم بانک مرکزی ایران کار ساده ای نیست و ممکن است قیمت نفت را بالاتر ببرد. از آنجا که ایران بیش از ۳۰ سال انواع و اقسام تحریم ها را تجربه کرده، دیگر نمی توان انتظار داشت که هرگونه تحریمی بتواند فی الفور نظام حاکم بر این کشور را واژگون سازد.» این روزنامه آمریکایی در ادامه نوشت: «سؤال مهم این است که بعد از اینکه تمام تلاش ها به نتیجه ای نرسید، آن وقت احتمالاً وضعیتی مانند عراق پیش خواهد آمد و آمریکا دچار جنگی می شود که پایه و اساسی ندارد. واشنگتن باید تمام فرضیات و احتمالات را در قبال تحریم ها بررسی کند و بعد از مطالعه دقیق مسائل ببینند آیا می توان با اعمال تحریم ها به دستاوردهای مطلوب و دلخواه برسد یا نه؟» آمریکا می کوشید تا با منع معاملات نفت و گاز ایران و تحریم بانک مرکزی ایران به تصور خود ستون فقرات جمهوری اسلامی را فلج کند. اما مخالفت چین، روسیه و متحدان استراتژیک آمریکا با تحریم بانک مرکزی ایران از یکسو و تجربه ایران برای وصول درآمدهای نفتی خود از طرق مختلف از سوی دیگر، سبب شد تا پیشنهاد تحریم بانک مرکزی ایران به طور رسمی از دستور کار مباحثات دیپلماتیک واشنگتن کنار گذاشته شود. سپتامبر سال گذشته میلادی، روزنامه اقتصادی «لزاکو» چاپ پاریس، یادداشتی تحت عنوان «صف آرایی غرب علیه ایران» به قلم «ژاک هوبرت» (Jack Hobart) به چاپ رساند. این ستون نویس و تحلیل گر فرانسوی یادداشت خود را با طرح پرسشی آغاز کرد که این پرسش خود گویای واقعیت تجربه شکست خورده ۳۳ ساله آمریکا در استفاده از اهرم های فشار و به تعبیری شمشیر داموکلس، برای وادار کردن جمهوری اسلامی ایران به تغییر رفتار مورد انتظار خود است. هوبرت یادداشت خود را با این پرسش آغاز می کند: «در مقابل ایران چه باید کرد؟ این پرسشی است که ایالات متحده آمریکا از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ میلادی و سرنگونی رژیم شاه، از یافتن پاسخی برای آن عاجز مانده است.» حسن فانی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.