در کنار مسأله سقوط دولت موقت و بی اعتباری جریانهای لیبرال، باید به سقوط ارزش گروههای چپ نزد مردم و بی اعتباری آنها نیز اشاره کرد. گروههای چپ و مارکسیست که به دنبال سرکوب گسترده در دوران پهلوی ، توانسته بودند پس از پیروزیانقلاب در فضای سیاسی کشور عرض اندام کنند، بیش از هر چیز به ضدامپریالیست و ضد آمریکایی بودن فخر می فروختند و خود را سردمدار حرکتهای ضدامپریالیستی قلمداد می کردند. آنان نیروهای مذهبی را به دلیل موانع شرعی! ناتوان و فاقد پتانسیللازم برای مبارزه با امپریالیسم می دانستند و انقلاب اسلامی را هم یک انقلاب سطحی داخلی و ناشی از اختلافات شاه و روحانیت تحلیل کردند و طبق گفتههای مارکس،معتقد به انجام دادن حرکتهای کارگری ضدامپریالیستی برای دستیابی به جامعهی آرمانی سوسیالیستی بودند.
تسخیر لانه جاسوسی و گروگانگیری ۴۴۴ روزهی بیش از ۵۰ نفر از کارکنانسفارت آمریکا از سوی دانشجویان پیرو خط امام، اقدامی بزرگ و بی نظیر، نه فقط درسطح کشور یا منطقه، بلکه حرکتی شگرف و غیرقابل پیشبینی در سطح جهان بود. اینحرکت، آثار و پیامدهای مثبتی ـ چه در داخل و چه در خارج کشور ـ به دنبال داشت که نگاهی به آنها نشان می دهد که در مجموع، این تحولات به سود انقلاب اسلامی تمامشد و موجب حفظ، تداوم و تعمیق آن شد. حرکت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام (ره) و تسخیر لانهی جاسوسی از سوی آنان، یکی از بزرگترین حرکتهای ضداستکباری ـ در تاریخ انقلابهای مردمی ـ بودکه روح خودباوری و استکبارستیزی را بار دیگر در ملت ایران و دیگر ملتهای محروم،متبلور ساخت و اسطورهی ابرقدرتی آمریکا را برای همیشه در هم شکست و فصلجدیدی از تاریخ پرشکوه انقلاب اسلامی را رقم زد.
مردم انقلابی ایران، که عمری زیر چکمههای دژخیمان آمریکایی ، خود را لگدمالشده می دیدند و در هر لحظهی زندگی خود، خاطرهی تلخی از جنایات آمریکا در ذهنداشتند، مردمی که شاهد پرپر شدن گلهای نوشکفته و فرزندان عزیز خود ـ به دستنیروهای نظامی مسلح به تجهیزات و سلاحهای آمریکایی ـ بودند، با شنیدن خبر فتحلانهی جاسوسی ، گروه گروه به سوی آن شتافتند و با راهپیماییهایی که تا ماهها جلوی سفارت ادامه یافت، این کار را تأیید کردند و به جشن و شادمانی پرداختند. اما در کنار این تأیید مردمی ، شاهد اتخاذ مواضع دیگری نیز بودیم. حضرت امام ونیروهای ارزشی و اصولگرا که همراه واقعی انقلاب محسوب می شدند، عملدانشجویان را به شدت مورد تأیید و تمجید قرار دادند و از آن حمایت کردند. گروههای لیبرال، چپ و سران دولت موقت از این عمل انقلابی انتقاد کردند و آن را نامناسب باشرایط بینالمللی دانستند و کار به آنجا رسید که دولت موقت استعفا کرد.
دستاوردهای اشغال لانه جاسوسی آمریکا
دستاورد اشغال سفارت آمریکا از حیث داخلی دو بعد داشت که یکی سقوط دولتموقت و دیگری شفاف شدن مواضع کلیهی گروهها و نیروها و جریانهای سیاسی بودکه به ظاهر یا در واقع با انقلاب همراه شده بودند. اشغال سفارت از بعد داخلی، به حاکمیت لیبرالها و میانهروها پایان داد. لیبرالها کهبه طور عمده طیف جبههی ملی و نهضت آزادی را در بر می گرفتند، معتقد بودند کهروحانیت و نیروهای مذهبی قادر به ادارهی کشور نیستند و فقط طبقهی بوروکرات وجناح لیبرال است که توانایی این کار را دارد.
مشی سازشکارانه و مماشات گونهی دولتموقت و اعتقاد نداشتن به خط امام و اقدامات انقلابی، موجب کندی حرکت انقلابشدهبود و مردمی را که با شور و شوق در انقلاب شرکت کرده بودند، از صحنه خارجنموده بود.چیزی نمانده بود که انقلاب اسلامی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ه.ش، مانند نهضتمشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت، از مسیر اصلی و اعلام شدهی خود منحرفشود. در این زمان، ناگهان اقدام انقلابی دانشجویی، چرخ انقلاب را بر روی ریل اصلیخود قرار داد و سرعت اولیه را بدان باز گرداند. در واقع، اشغال لانهی جاسوسی و حمایت امام از این اقدام، موجب سقوطسازشکاران شد و انقلاب از همان آغاز از یک روش و اندیشهی غلط در امان ماند.
حجهالاسلام هاشمی رفسنجانی در این مورد، تعبیرهای جالبی دارد و می گوید: «من این را می پذیرم که بازرگان و دوستانش از مدتها قبل، به این نتیجه رسیدهبودند که نمی توانند کار کنند. مهندس بازرگان که به جلسات می آمد، هروقت به مشکلی برخورد می کرد و یا چیزی را که می خواست تصویبنمی کردیم، می گفت: «خودتان بیایید اداره کنید.» یا فرض کنید اگر کسی از ماسخنرانی می کرد ـ بخصوص آیتالله خامنهای و شهید بهشتی که گاهی انتقادمی کردند ـ ایشان سخت عصبانی می شد و می گفت: «من کار نمی کنم ونمی توانم کار کنم.» از این چیزها همیشه داشتیم. استعفای قبلی را به خاطرتصویب مسألهی ولایت فقیه در خبرگان داده بودند. بعد از ولایت فقیه هم اینهادیگر دلگرم نشدند که کار کنند. تکلیف شده بود و ماندند. اینکه ایشان گفتهانددو هفته قبل از این حادثه ]تسخیر لانهی جاسوسی [ استعفای خود را به شورایانقلاب دادند، من اطلاع ندارم. بعید است که ایشان استعفا داده باشند و من ندانم.شاید در زمان سفر ما به مکه بود، اخیراً هم مذاکرات شورای انقلاب را خواندهام.استعفایی ندیدم.» آقای هاشمی رفسنجانی معتقد است که اشغال لانهی جاسوسی ، بازرگان و دولتموقت را وادار به استعفا کرد: «بله. یعنی به جایی رسیدند که دیدند دیگر نمی توانند. بهانهی بهتری هم برای استعفا پیدا کرده بودند و شرایطی هم بود که نمی توانستند کار بکنند.»
کناره گیری و مواضع سران دولت موقت
در نتیجه دولت موقت و شاکلهی اصلی آنکه قادر به هماهنگ ساختن خود با شرایط انقلاب نبود، کنار رفت و جنگ و مبارزهی قدرت میان صاحبان اصلی انقلاب ولیبرالهایی که انقلاب را فقط یک اصلاح سیاسی می دیدند، در این مقطع زمانی به نتیجهنهایی رسید. در همین زمینه، مشاهدهی مواضع سران و اعضای دولت موقت که در فصل دوم بهتفصیل بیان شد، عبرتآموزتر می شود.
به عنوان مثال به مواضع اولیهی ابراهیمیزدی ـ وزیر خارجهی دولت موقت ـ اشاره می کنیم که در اولین واکنش به اشغال سفارتآمریکا، چون با حمایت گرم مردمی و مواضع قاطعانهی امام مواجه شده بود، این کار راحمایت از دولت خواند و افزود: «چون آمریکایی ها به پاسخ دولت دربارهی استرداد شاه پاسخ مثبت ندادهاند،دانشجویان اقدام به اشغال سفارت کردهاند.» درواقع، یزدی با کتمان دلایل اصلیتر اشغال سفارت آمریکا، یعنی واکنش به۲۵ سال سلطهی آمریکا بر ایران و منابع کشور و همچنین اعتراض به عملکردغیرانقلابی دولت موقت، تلاش می کند علت اینکار را فقط استرداد شاه نشان دهد.
وی برای بزرگنمایی هدف خود، حتی از ملت ایران گله می کند که چرا وقتی شاه به آمریکارفت، مردم اعتراض نکردند. با وجود این فرافکنی ها، همگان ـ به دنبال استعفای دولت موقت ـ دریافتند که سببواقعی اشغال سفارت چه بوده است، بخصوص وقتی امام خمینی(ره) اقدام دانشجویانمسلمان پیرو خط امام را انقلاب دوم و آن را بزرگتر از انقلاب اول نامید، مردم وجریانهای سیاسی دریافتند که موضوع بازگرداندن یک عنصر فراری نیست و اشغاللانهی جاسوسی اهدافی فراتر از این هدف کوچک را دنبال می کند.
در کنار مسألهی سقوط دولت موقت و بی اعتباری جریانهای لیبرال، باید به سقوطارزش گروههای چپ نزد مردم و بی اعتباری آنها نیز اشاره کرد. گروههای چپ ومارکسیست که به دنبال سرکوب گسترده در دوران پهلوی ، توانسته بودند پس از پیروزیانقلاب در فضای سیاسی کشور عرض اندام کنند، بیش از هر چیز به ضدامپریالیست وضد آمریکایی بودن فخر می فروختند و خود را سردمدار حرکتهای ضدامپریالیستیقلمداد می کردند. آنان نیروهای مذهبی را به دلیل موانع شرعی! ناتوان و فاقد پتانسیللازم برای مبارزه با امپریالیسم می دانستند و انقلاب اسلامی را هم یک انقلاب سطحی داخلی و ناشی از اختلافات شاه و روحانیت تحلیل کردند و طبق گفتههای مارکس،معتقد به انجام دادن حرکتهای کارگری ضدامپریالیستی برای دستیابی به جامعهیآرمانی سوسیالیستی بودند.
تسخیر لانه جاسوسی اتهام آمریکایی بودن انقلاب را پاک کرد
این گروهها که به واسطهی شعارهای تند خود، هوادارانی نیز به دست آورده بودند، در برابر حرکت توفنده و انقلابی تسخیر لانهی جاسوسی ، سرگردان و حیرت زده شدندو برای جا نماندن از قافله، مدتی از دانشجویان حمایت کردند و با صدور اعلامیههایی در محل لانهی جاسوسی نیز حضور یافتند تا به عنوان پیشتازان مبارزه با امپریالیسممورد استقبال قرار گیرند؛ اما از آنجا که نتوانستند از این جریان بهرهبرداری کنند و بهدنبال آغاز افشاگری هایی که برای این جریانها مضر بود، پس از مدتی سکوت، تحلیلهای خود را تغییر دادند و حرکت دانشجویان پیرو خط امام را یک حرکت چپ از موضع راست قلمداد کردند.
اما این کار دانشجویان با وجود تمامی جنجالهایی که از سوی گروههای چپگرا برپاشد، اتهام آمریکایی بودن انقلاب اسلامی را پاک کرد؛ چرا که برخی بر این باور بودند که آمریکا به علت جلوگیری از وقوع یک انقلاب سوسیالیستی در ایران، توسط گروههای چپ، انقلاب اسلامی ایران را هدایت کرده است؛ اما با این رخداد سیاسیتوسط دانشجویان پیروی خط امام، آن دسته از گروههای چپ که خود را همراه انقلابنشان می دادند، مانند چریکهای فدایی، حزب توده و گروههای التقاطی مانند منافقین،منفعل شدند و به اصطلاح، وجههی ضدآمریکایی خود را از دست دادند.
می توان موضع گیری همهی گروههای سیاسی غیراصیل چپ و راست ـ که دلبستگی به امام و نظام و مردم نداشتند و فقط به دنبال دستیابی به خواستههای سیاسی خویشبودند ـ را به سه مرحله تقسیم کرد: الف) در مرحلهی اول، همهی گروهها به دنبال حمایت شدید و جدی امام و مردم ازحرکت دانشجویان مجبور شدند با تأخیر حداکثر چند روزه، حمایت خود را از حرکتدانشجویان اعلام کنند و پشتیبانی خود را از این اقدام و به اطلاع همگان برسانند؛
ب) مرحلهی دوم، با آغاز افشاگری ها آغاز می شود. گروههای سیاسی که شاهد آغازافشاگری های دانشجویان پیرو خط امام بودند، واکنشهای متفاوتی نشان می دادند، برخی از آنها با دانشجویان تماس گرفته و از آنها می خواستند اسنادی را علیه رقبایشانافشا کنند؛ اما دانشجویان این درخواستها را رد می کردند. زیرا قصد داشتند بی طرف وبه دور از منازعات سیاسی حرکت کنند. همچنین گروههایی که افشاگری ها علیه آنانبود، خیلی زود علیه دانشجویان موضع گیری کرده و آنان را به طرفداری از گروههای خاص متهم می کردند. برخی گروهها نیز با حفظ خونسردی، تلاش می کردند تا باسکوت این مرحله را از سر بگذرانند.
ج) با پایان افشاگری ها و آغاز مذاکرات مجلس برای آزادسازی گروگانها، گروههایی که در ابتدا از ترس امام و مردم به تأیید حرکت تسخیر لانهی جاسوسی پرداخته بودند، نظرات و هدفهای واقعی خود را آشکار ساختند و با انتقاد شدید از دانشجویان، آنان رامحکوم نمودند. در این میان، ما فقط به ذکر مواضع ابوالحسن بنی صدر ـ اولین رئیسجمهور اسلامی ایران ـ که در نهایت، پس از همدستی با منافقین از کشور متواری شد، اشاره می کنیم.
ترس بنی صدر از افشاگری های دانشجویان
بنی صدر که در آغاز مجبور به پشتیبانی ظاهری از این اقدام دانشجویان شده بود و گروگانگیری را ناشی از اقدامات آمریکایی ها دانسته بود، نزدیک به یک ماه بعد و به دنبال تداومافشاگری هایی ـ که وی می ترسید خود او را نیز شامل شود ـ با مخالفت با گروگانگیری بهشعور ملت انقلابی ایران نیز توهین کرد و گفت: «با گروگانگیری و استفاده از زور مخالفم و نتیجه نخواهد داد. مردم ایران عجولهستند و دنبال هدفهای دور نمی روند و تحمل آن را نیز ندارند و هدفهایی راکه جنبهی موضع ی و حال دارد دنبال می کنند و چون این هدفها اساسینیست، کمتر موفق می شوند.»
وی می خواهد با متهم کردن ملت ایران و دانشجویان به سطحی نگری و عجول بودن، کل حرکت آنان را زیر سؤال ببرد و از گسترش آن جلوگیری کند، اما علت اصلی مخالفتبنی صدر با این اقدام انقلابی را از زبان خانم ابتکار ـ که خود در تسخیر لانهی جاسوسی حضور داشت ـ می شنویم: «یکی از اسناد (لانهی جاسوسی ) دربارهی فردی بود که سازمان سیا از او باعنوان SD LURE نام می برد. در دیماه ۱۳۵۸، در گاو صندوق اتاق رئیس پایگاه سیا در تهران، هفت سند دربارهی این فرد پیدا کردیم، در یک سندشمارهی تلفن او و این نکته که برای اولینبار با وی در پاریس تماس گرفته شده، ذکر شده بود. با کنترل این شماره تلفن، متوجه شدیم متعلق به منزل جناببنی صدر است که به زودی به ریاست جمهوری ایران برگزیده می شد.
سند دیگراز او به عنوان یک منبع اطلاعاتی و تماس بالقوه نام می برد. یکی از مأمورانسازمان سیا با اسم واقعی ورنون کاسین، در پاریس و تحت پوشش یک تاجر بهاو نزدیک شده بود. SD LURE موافقت کرد که دوباره در تهران با او ملاقاتکند. به موجب دومین سند، نخستین دیدار یک ماه قبل از انقلاب در دی ماه۱۳۵۷، انجام گرفته بود و نشان می داد که بنی صدر می دانست با شخصیتذینفوذی ملاقات می کند. با توجه به تجربهی سیاسی وی ممکن نبود از اهدافاین ملاقات بی اطلاع باشد. سند پنجم خلاصهای از نقاط ضعف و قوتبنی صدر بود، او که توطئهگری کهنهکار است، می تواند در آینده علیه انقلابتوطئه کند.»
لیست کسانی که در اسناد لانه جاسوسی ذکر شد
اما در ادامهی این بخش، نگاهی داریم به اسناد سفارت آمریکا دربارهی اشخاص وگروههای مختلف که شفاف ساختن نظریات، مواضع و عملکرد آنها به شناسایی یارانواقعی انقلاب و حذف نیروهای سازشکار و ضد انقلاب از صحنهی سیاسی کشور منجر شد. این لیست به ترتیب حروف الفبا تهیه شده است و در مقابل نام هر فرد، توضیحمختصری در مورد وی ذکر شده است.
*امیر انتظام، عباس؛ وی که از یاران نزدیک بازرگان و سخنگوی دولت موقت بود، شاخصترین فردیاست که به دنبال افشای اسناد لانهی جاسوسی متهم، محاکمه و به حبس ابد محکومشد. وی پس از دوم خرداد سال ۱۳۷۶، به دلایل انسان دوستانه از زندان آزاد شد، اماهم خود، هم طرفدارانش تحرکاتی را برای بی گناه جلوه دادن خود آغاز کردند.
به عنوان مثال، خود امیرانتظام مدعی شد که اسناد لانهی جاسوسی همه جعلی هستند و برای مخدوش کردن چهرهی ملیون، از سوی دانشجویان و آمریکاییان جعلشدهاند. وی تأکید کرد که همهی ارتباطهایش با سفارت آمریکا، از طرف نهضت آزادیو دولت موقت بوده و ماهیت جاسوسی نداشته است. اما در مقابل، اسناد لانهی جاسوسی نشان می دهد که عباس امیرانتظام از اوایلدههی ۱۹۶۰ میلادی (۱۳۴۰ هجری شمسی)، یعنی هفده سال پیش از پیروزی انقلاباسلامی ، با مأمور سیا به نام «جرج کیو» با اسم مستعار «آدلسیک» همکاری داشتهاست. در آن زمان، سیا برای امیرانتظام از کد مستعار «اس. دی پلاد» ـ استفاده می کردهاست و به منظور حفاظت از او، از ذکر نام اصلی وی خودداری می شده است. در اسنادبه دست آمده، به جزئیات تماسهای دههی ۱۹۶۰ میلادی امیرانتظام با سیا اشارهاینمی شود، لیکن گویا این ارتباط مدتها قطع بود تا آنکه در سال ۱۳۵۷ ه. ش، امیرانتظامدوباره تماسهای خود را با آمریکاییان از سر می گیرد. وی در ۱۹ دیماه ۱۳۵۷، در ملاقات با کارشناس سیاسی سفارت آمریکا ـ از قولنهضت آزادی ـ می گوید که با دولت بختیار مقابله و رقابت نخواهد شد.
از امیرانتظام دراین سند، به عنوان منبع جدید نهضت آزادی ـ که باید قویاً محفوظ بماندـ یاد می شود.تماس و اطلاعرسانیهای امیرانتظام با آمریکاییان ادامه پیدا می کند و وی بعد از پیروزیانقلاب در مذاکرات خود، نظرات جالبی را ابراز کرده است که به هیچوجه از نمایندهیسیاسی یک دولت نزد نمایندهی دولتی دیگر سر نمی زند و هر فرد آشنا به آدابدیپلماسی و کنسولی، چنین اظهار نظرهایی را خلاف عرف می داند. نمونههایی از ایناظهارات به شرح زیر است: «امیرانتظام تمایلات دولت را برای عادی کردن روابط اعلام داشت، ولی ظاهراًاز موانعی که تشکیلات موازی دولت در دولت ]نیروهای ارزشی و اصولگرا[ دراین راه پیش آورده بودند، خیلی ناراضی بود. او اضافه کرد که خودش و بقیهیهمکارانش در دولت، امید پیشرفت روابط بین دو کشور را دارند. من ]مأمورسفارت[ جواب دادم که ما حداکثر سعی خویش را خواهیم نمود که با توجه بهاینکه اختلاف عمدهای در خط مشی نداریم، جریان را عادی کنیم.» امیرانتظام در همین سند، هنگامی که با این سؤال مواجه می شود که چرا برای خدمت در پست سفارت به سوئد می رود، چنین پاسخ می دهد: «این برای ما سادهتراست تا با یکدیگر در استکهلم صحبت کنیم!»
جالب آنکه وی در ادامه، از حضورمردم انقلابی ایران در صحنه، ابراز نارضایتی کرد و گفت: «فکر می کردیم که بیشتر از چند ماه به طول نخواهد انجامید تا مسائلمان را حلکنیم؛ ولی این مردم دخالتهای شان را ادامه می دهند.» وی همچنین در سند دیگری مهندس بازرگان را چنین توصیف می کند: «او تنها کسی است که غیر عملی بودن برنامهای که به وسیلهی عوامل مذهبی ارتجاعی پیشنهاد شده است را تشخیص می دهد، چرا که آنها می خواهند زمان راهزار سال به عقب برگردانند.»
امیرانتظام چنان مورد علاقهی آمریکایی ها بوده است که هنگامی که به عنوان سفیربه سوئد فرستاده می شود، بروس لینگن ـ کاردار آمریکا در تهران ـ نامهای اداری ـ ولیغیررسمی ـ برای سفیر آمریکا در سوئد می نویسد و امیرانتظام را چنین توصیف می کند: «در اینجا خیلی زیاد محصور انقلاب است، اما به سختی در روش و ظاهر،انقلابی به نظر می آید. او مدت قابل توجهی را در کشور ما گذرانده و ایالاتمتحده را بسیار خوب می شناسد و آنجا را دوست دارد. مطمئناً شما از اوخوشتان خواهد آمد.» در ادامه، سفیر آمریکا در سوئد به برقراری ارتباط با امیرانتظام و کسب اطلاع از وی تشویق می شود. بد نیست که در اینجا به یکی از اسنادی که امیرانتظام در آنها با اسم رمز خود(س.د.آهستهرو.۱) مورد خطاب قرار گرفتهاست نیز اشاره کنیم.
واکنش امیرانتظام درقبال شنیدن خبر حضور احتمالی شاه در آمریکا چنین گزارش شده است: «عکسالعمل س.د.آهستهرو.۱ این بود که این جریان، زحمات آن کسانی را کهخواهان گسترش روابط با آمریکا هستند، مشکلتر می کند.» همچنین در ادامهی سند از رئیس ایستگاه سیا در پاریس چنین سؤال شدهاست: «لطفاً به ما اطلاع دهید که آیا ستاد مرکزی هنوز از ایستگاه می خواهد که بهس.د.آهستهرو.۱ بگوید که آقای کیو می خواهد هرچه زودتر او را در اروپاملاقات کند یا نه؟» نکتهی دیگر آنکه به نظر می رسد با وجود ادعاهای اخیر امیرانتظام مبنی بر اینکهمذاکرههای وی با هماهنگی نخستوزیر دولت موقت، یا به نمایندگی از نهضت آزادیانجام داده می شده، حداقل در برخی موارد، اطلاعات مربوط در اختیار دولت موقتقرار نمی گرفته است. به عنوان مثال، در یکی از اسناد سفارت سابق آمریکا و از قولجاسوس آمریکایی چنین می خوانیم: «شما نباید موضوع ملاقات ]با امیرانتظام[ را با یزدی و نخستوزیر در میانبگذارید. اگر این سؤال به میان آمد، شما باید از تمام مقامات رسمی که در اینجلسه شرکت خواهند کرد، آگاه شوید و بگویید که بعد از تماسهای بیشتر باواشنگتن، به آنها جواب خواهید داد.»
در یکی دیگر از اسناد، امیرانتظام با کمال عجز از یک جاسوس سیا می خواهد که بهوی راهحلی برای مسألهی کردستان ارائه کند. امری که باعث شگفتی جاسوس مذکورهم می شود: «س.د.آهستهرو.۱ گفت که آنها آرزو داشتند که ادلسیک (نام مستعار جاسوسسیا) پیشنهادهای سازندهای برای اینکه دولت ایران چگونه می تواند خود را ازمسألهی کردها خلاص نماید داشته باشد. اگرچه باور نکردنی به نظر می رسد، اماآنچه واقعاً از ما می خواهند این است که راه حلی برای ]این[ مسأله پیدا کنیم.» آنگونه که به نظر می رسد، پیدا کردن راه حل مشکلات داخلی یک کشور با استفادهاز نظرهای کارشناسی جاسوس سیا ـ از دید امیرانتظام ـ عملی مقبول و پسندیده درعرف دیپلماتیک محسوب می شده است! این اسناد گویای عملکرد امیرانتظام، در دوران تصدی پستهای مختلف در دولتموقت است. عباس امیرانتظام در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۵۸، به اتهام جاسوسی برای سیا،(سازمان جاسوسی آمریکا) دستگیر و پس از محاکمه و ارائهی اسناد و مدارک به حبسابد محکوم شد.
*بازرگان، مهدی (نخستوزیر دولت موقت): روش محافظه کارانه، سازشکار و غیرانقلابی مهندس بازرگان در جای جای اسنادلانهی جاسوسی مورد اشاره قرار گرفته و در برخی موارد از آن پشتیبانی شده است. دریکی از این اسناد در مقایسهی امام و بازرگان چنین آمده است: «خمینی دارای عکسالعملی قاطع، سازشناپذیر و سخت است، ولی روشبازرگان که میانهرو است، قدری توأم با سازش ضعیف است.» در همین زمینه، آمریکا سیاست تماس، پشتیبانی و حفظ دولت موقت را مورد تأکیدقرار می دهد: «ما می خواهیم برای ایرانی کار کنیم که میانهرو باشد و ناسیونالیستهای مخالف مذهب، تسلط بیشتری در ادارهی مملکت داشته باشند.» یا «ما بایدمسؤولانه عمل کرده و بازرگان را قدرت بدهیم.» در بخش دیگری از اسناد، به نگرانی بازرگان از اعدام وابستگان رژیم پهلوی اشارهشده و تأکید کرده که او اعدام این خائنین به ملت را با حقوق بشر و آزادی در تضادمی داند و از شیوهی اجرایی عدالت انقلاب شرمگین است.
همچنین علاقهمندی بازرگان به عادیسازی روابط با آمریکا با وجود دخالتهای اینکشور در ایران در رژیم پهلوی ، امری است که آمریکایی ها خود به آن اعتراف می کنند: «روابط نزدیک ما با شاه و پشتیبانی زیاد ما از رژیم شاه، فراموش نشده است وبه زودی هم فراموش نخواهد شد؛ اما سیاست خارجی دولت رسمی آقایبازرگان به سمت عادی کردن روابط با آمریکا و دیگر کشورهای غربی حرکتمی کند.» در جای جای اسناد لانهی جاسوسی ، به نگاه بازرگان به حکومت و تفاوت آن با نگاهامام اشارههایی وجود دارد که ما به یکی از آنها اشاره می کنیم: «اختلاف فزایندهای میان ]آیتالله[ خمینی ـ که بر خواستهایش برای تصفیهینفوذ خارجی از جامعهی ایرانی و اسلامی کردن کامل جامعه، هرچه بیشترپافشاری می کند ـ و بازرگان که سعی دارد همه را راضی کند، ]ولی موثر نیست[وجود دارد.»
*بنی صدر، ابوالحسن (اسم رمز: اس. دی. لور ۱): اولین رئیسجمهورجمهوری اسلامی ایران که به دنبال افشای خیانتهایش به انقلاب مجبور بهفرار شد. علاوه بر اشارههایی که چند صفحه قبل به بنی صدر کردیم، یادآوری برخی موارددیگر دربارهی وی با استفاده از اسناد لانهی جاسوسی جالب به نظر می رسد، بنی صدرنیز یکی از افرادی است که به علت عملکرد موذیانه و ضدانقلابی خود، از همان آغاز،مورد توجه سفارت آمریکا قرار داشت. بهعنوان مثال در مورد انتقاد بنی صدر از اصلولایت فقیه در قانون اساسی چنین آمده است: «اگر قرار است اختیارات ویژهای بهروحانیون داده شود، پس وجود احزاب مستقل بی معناست.» یکی دیگر از اسناد از اختلاف دو ضد انقلاب ـ نفوذ کرده در صفهای انقلابیون ـیعنی امیرانتظام و بنی صدر حکایت دارد، که مطالعهی آن جالب و خواندنی است: «میانهی انتظام با بنی صدر بد است. امیرانتظام گفت، بنی صدر مزاحمی است کهدائم حرف می زند و شکایت می کند، اما از مسؤولیت گریزان است.» در جای دیگر، جاسوسان سفارت آمریکا شخصیت بنی صدر را چنین می دانند: «او مردی است که می خواهد هدایت (رهبری) کند؛ ولی در واقع فقط حرفمی زند. او خشک و طفرهرو است و نفوذ مهمی در رژیم جدید دارد. به نظرمی رسد که وی مجموعهای از اضداد است.»
در اسناد لانهی جاسوسی بنی صدر با اسم رمز SD LURE خطاب شدهاست. سازمان سیا برای نزدیک شدن به بنی صدر، از پوشش مسایل اقتصادی استفاده کرد ومأموری با اسم رمز راتر فورد ـ با اسم حقیقی ورنون کاسین ـ را که در مسایل اقتصادیتبحر داشت به عنوان یک تاجر مهم آمریکایی به وی معرفی نمود و بنی صدر درملاقاتهای اولیه، خواستار تداوم این دیدارها می شود. این اقدامات یک ماه قبل ازپیروزی انقلاب اسلامی و در پاریس صورت می گیرد. بنابر اعترافات یکی از گروگانها به نام تام آهرن ـ رئیس قرارگاه سیا در تهران ـ یکی ازجاسوسان سیا که خود را نمایندهی یک کمپانی تجاری معرفی کرده بود، در حوالی ۲۹مرداد ۱۳۵۸، به تهران آمد و بین ۳ تا ۵ بار با بنی صدر ملاقات می کند. در آخرین جلسه،بنی صدر با پیشنهاد دریافت حقوق ماهیانه هزار دلار، به عنوان مشاور اقتصادی شرکتتجاری تحت پوشش سیا موافقت می کند.
آهرن در پاسخ به این سؤال دانشجویان که آیا بنی صدر می دانست طرف مقابل وی یک مأمور سیا است می گوید: «قرار نبوده که به بنی صدر در این مرحله گفته شود، که طرف مقابل سیا می باشد، لذا به وی گفته نشده بود؛ اما یک مسأله بود که می تواند به وی این برداشت را داده باشد که عبارت است از: نحوهی پیشنهاد ماهیانه (دریافت) هزار دلار کهبدون انجام ترتیبات معمولی تجاری مورد پیشنهاد و توافق قرار گرفت ومی توانست بیانگر آن باشد که مسأله به این سادگیها نیست.» اما اسناد نیز دربردارندهی نکتههای جالبی است. بنی صدر در اولین ملاقات خود بااین جاسوس چنین می گوید: «دربارهی توانایی و قدرت خمینی مبالغه شده، خمینی قادر نیست کشور را بهتنهایی اداره کند و باید به دیگران تکیه کند.» مأمور سیا برداشت خود را دربارهی این گفتهی بنی صدر چنین عنوان کرده است: «این نظر تا حدی مطابق آن چیزی است که در پاریس گفت: «من به خمینیاحتیاج دارم، اما خمینی هم به من احتیاج دارد.»
لحن این نظریه به نحوی بود کهانسان استنباط می کند که ل ـ ۱ (بنی صدر) فکر می کند نسبت به آنچه از خمینیمی توان انتظار داشت، محدودیتهایی وجود دارد.» در سند دیگری که به بررسی نقاط مثبت و منفی شخصیت بنی صدر ـ از دیدجاسوس سیا ـ پرداخته می شود، چنین آمده است: «نکات مثبت: ۱ـ چون او یک توطئهگر (طراح) کهنه کار است، اگر احساس کندکه رژیم از اهداف انقلابی خود دور می شود، یا اینکه به نفع خودش خواهد بود،ممکن است در آینده برای توطئه علیه رژیم مانعی سر راه خود نبیند. ۲ـ گرچه اواحتمالاً در حال حاضر هیچ مشکل مالی ندارد، اما باید در نظر داشته باشد کهممکن است با یک تذکر کوتاه به خارج تبعید شود و در آن زمان می تواند ازکمک مالی ما استفاده نماید. ۳ـ اگرچه او به خمینی احترام می گذارد، اما او رامصون از خطا نمی داند… ۶ـ او جاهطلبی سیاسی دارد. نکات منفی:… ۲ـ افشاشدن روابط مخفیانهاش با ما احتمالاً به زندگی حرفهای سیاسی فرد مزبورخاتمه خواهد داد. یقین است که او این نکته را از نظر دور نخواهد داشت…. ماهمچنان به استخدام ل ـ ا علاقهمند هستیم…»
*حاجسیدجوادی، علی اصغر (نویسنده و روزنامهنگار ملیگرا و لیبرال)؛ در اسناد سفارت آمریکا، حاجسیدجوادی نیز فردی روشنفکر، میانهرو و لیبرالمعرفی شده است که تماس با او ـ از سوی سفارت ـ می تواند مفید باشد. وی که در زمانپیروزی انقلاب به نویسندگی در نشریات مشغول بود، همیشه خواستار اقدامات آرام وغیرانقلابی بود و سرعت حرکت انقلاب را تند می دانست. روش میانهرو سیدجوادی وتوانایی در نگارش مقالهها موجب شده بود تا: «بسیاری از گروههای میانهرو، خط مشیاصلی افکار حاجسیدجوادی را بپذیرند.»
اسناد سفارت آمریکا نشان می دهد که حاجسیدجوادی، یکی از اشخاصی بود که درپیروزی انقلاب به عنوان یک نویسندهی تأثیرگذار ـ ولی میانهرو ـ مورد توجه و مشورتمأموران سفارت قرار گرفت. از جمله در تاریخ ۲۸ دیماه ۱۳۵۷، یعنی کمتر از یک ماه بهپیروزی انقلاب، همراه عدهای از همفکرانش به ملاقات یکی از جاسوسان سفارتمی رود. در این ملاقات چنین ابراز عقیده می شود: «با رفتن شاه آنها ]سیدجوادی و همفکرانش[ انتظار ندارند که حتماً یکی ازآیتاللهها نقش بزرگی داشته باشد. مأمور سفارت پرسید که اگر انتخابات آزادیک گروه از نمایندگان تأیید شدهی خمینی را روی کار آورد چه می شود؟ آنهاگفتند که اینطور فکر نمی کنند، مگر در بعضی از روستاها… چهار پنجم مردمشهرها تحصیلکرده هستند و به جای آنکه کورکورانه به دنبال خمینی بروند،خود انتخاب خودشان را می کنند.»
در بخش دیگری از سند لانهی جاسوسی دربارهی مشی اعتقادی وی چنینمی خوانیم: «در مقالهای که او به خاطر آن ]در زمان شاه[ دستگیر شده است، حتی یک بار همکلمهی اسلام را به هیچگونه ]و[ شکلی به کار نبرده است، ولی او همواره به«نهضت مردم ایران» و «انقلاب بزرگ ملی» اشاره می کند.» دستآخر آنکه در سند دیگری که مربوط به پس از انقلاب است، این نویسنده فردیبا استعداد و نویدبخشترین رهبر غیرمذهبی محسوب می شود، که در انتقاد ازنهضتهای سختگیر اسلامی صریح بوده است.
*رجوی ، مسعود (سرکردهی منافقین): هرچند گروههای چپ و التقاطی و سران آنها به علت ادعاهای ضدامپریالیستی ووابستگی برخی از آنها به ابرقدرت شرق، مورد توجه و حمایت جاسوسخانهی آمریکادر تهران نبودند، اما این دلیل نمی شود که جاسوسان آمریکایی ، از کسب اطلاع دربارهیاین افراد صرفنظر کنند یا به آنها بهعنوان یک نیروی بالقوهی تخریبی که می تواندنیروهای ارزشی و اصولگرای درون انقلاب را با مشکل مواجه سازد، اهمیت ندهند.چنانچه اسناد سفارت نشان می دهد، آمریکا تصور می کرد که رجوی و گروهش بتوانندضدنظام جمهوری اسلامی مبارزهای را سازمان دهند: «زودترین موقعی که این نوع مقابلهی چپیها می تواند سازمان داده شود، پاییز[سال ۵۸] خواهد بود.» سنجابی، کریم (از رهبران جبههی ملی و وزیر خارجهی دولت موقتتا فروردین ۱۳۵۸) کریم سنجابی نیز فردی است که به عنوان یک فرد میانهرو و لیبرال از سالهای قبل ازانقلاب، مورد توجه مأموران سفارت آمریکا بوده است.
او در دیداری با مأمورانسفارت آمریکا می گوید: «امیدوار است که [آیتالله] خمینی متقاعد شود که کوتاه بیاید. چون جمهوریکه او می گوید، سرانجام ختم به خونریزی خواهد شد. سنجابی می گوید: «همینقانون اساسی که هست برای ایران کافی است، سلطنت در چارچوب قانوناساسی.» سنجابی معتقد است که ]امام[ خمینی در حمله به سلطنت خیلی تندمی رود. سنجابی گفت که در انتخاب هر روشی، موافقت خمینی شرط است.» این سند نشان می دهد که تمایل سنجابی به غرب، میانهروی او، احترام به قانوناساسی مشروطهی سلطنتی، احترام به آمریکا و اعتقاد نداشتن به روشهای انقلابی امامملاکهایی است که مأموران سفارت را به دیدار با سنجابی ترغیب کرده است. این مواضع سنجابی در حالی اتخاذ می شود که وی در ۱۴ آبان ۵۷[۱۳]، هنگامی کهبا سیل توفندهی انقلاب مواجه می شود، مجبور به پذیرفتن رهبری امام می شود تا بتواندحیات سیاسی خود و جبههی ملی را ادامه دهد.
وی همچنین به انتشار اعلامیهیمشترکی با امام بر ضد سلطنت اقدام می کند، تا نقش خود را در انقلاب هرچه بیشترتثبیت کند. سنجابی در حالی این اعلامیه را منتشر می کند که فقط ۱۸ روز قبل گفتهبود: «هیچگونه مخالفتی با رژیم سلطنتی که مطابق با قانون اساسی باشد ندارد.» وهمین نشان می دهد که وی فقط به علت موج قیام مردمی و بالا رفتن سقف مطالباتآزادیخواهانه که حیات رژیم سلطنتی را تحمل نمی کردند، تغییر موضع داده است. در تأیید نکتهی بالا در بخشی از اسناد سفارت چنین آمدهاست که سنجابی ـ رهبرجبههی ملی ـ فردی است که اگر می خواست «می توانست با شاه به توافق برسد و تماممخالفین (در صورت لزوم [آیتالله] خمینی) را اشخاصی قلمداد کند که به جای توجه بهرفاه عموم، خواستار آشوب و اغتشاش هستند.» و این نشاندهندهی شدت توجهآمریکاییان به افراد لیبرال و میانهرو همچون سنجابی است. سنجابی همچنین در اولین تماس رسمی خود با سفارت آمریکا، در ۲۴ دی ۱۳۵۷می گوید: «[آیتالله]خمینی ممکن است به موقع یک رژیم سلطنتی مطابق قانون اساسیرا قبول نماید، ولی بایستی موافقت او را جلب نمود!!»
این اظهار نظر عجیب و غیرمنطقی کمتر از یک ماه به پیروزی انقلاب اسلامی بیانمی شود و امام بارها بر لزوم سرنگونی رژیم سلطنتی، اصرار ورزیده بود. با کنارهگیری زودهنگام سنجابی از قدرت و ترک ایران، توجه سفارت به او نیز کاهشیافت و فقط به خروج او از ایران به این شکل اشاره شد: «از زمان انقلاب، شخصیتهایی مثل سنجابی به وسیلهی [امام] خمینی ومتحدانش تحتالشعاع قرار گرفتهاند… و سنجابی با تنفر، شغلش را رها کرد وکشور را ترک کرد.» صباغیان، هاشم (وزیر کشور دولت موقت) هاشم صباغیان ـ وزیر کشور دولت موقت ـ نیز یکی دیگر از افراد میانهرو مشاور ومورد توجه سفارت آمریکا بوده است. در مورد وی نیز اسناد گوناگونی وجود دارد که بهاختصار به برخی از آنها اشاره می شود. در یکی از اسناد سفارت که در اصل به امیرانتظام مربوط می شود، کاردار وقت لانهیجاسوسی آمریکا به صحبتهایش با صباغیان اشاره کردهاست و آنها را سودمند وجالب توصیف می کند. ولی امیرانتظام هشدار می دهد که انقلابیون ممکن است «آنچه رادر این ملاقاتها می گذرد، بیش از حد خود جلوه دهند [!] و مردم را از آن مطلع کنند.مثل مسألهی صباغیان.» که همین امر نشان می دهد مسائلی که در این ملاقاتها مطرحمی شد، چندان در زمینهی منافع ملی و حفظ دستاوردهای انقلاب نبوده که افشای آنخشم مردم را بر می انگیخته است.
علاوه بر این، در مهرماه ۱۳۵۸ ه.ش، کاردار آمریکا ـ در دیدار با صباغیان ـ به وی درمورد اعدام سران رژیم شاه اعتراض می کند. این مذاکرات، اعتراض نیروهای اصولگرارا به وی و نیز به سفارت آمریکا در پی دارد که این موضوع در اسناد سفارت آمریکا دراین زمان منعکس شده است. این اقدام لینگن ـ کاردار سفارت آمریکا ـ به حدی زننده و نامطلوب بود که حتیمیانهروهایی چون ابراهیم یزدی، که در آن زمان پست وزارت خارجه را بر عهده داشت،در ملاقات با کاردار آمریکا به وی اعتراض می کند: «یزدی به گفتوگوی لینگن با وزیر کشور ایران ـ صباغیان ـ به عنوان مداخلهیبیجا در امور داخلی ایران اشاره کرد و سؤال کرد چرا ایالات متحده دست بهچنین کارهایی می زند؟ کاردار پاسخ داد که ما مایل بودیم نگرانیهای خودمان راابراز نماییم. ما امیدوار بودیم که بتوانیم چیزی را که حس می کردیم، به طورخصوصی بگوییم.» لینگن در ادامه با زیرکی خاص یک جاسوس آمریکایی می گوید: «ما از همین طریق، از نزدیک شدن به ایرانیهایی که نگرانیهایی راجع به ایالاتمتحده دارند، استقبال می کنیم… بحثهای آزاد و خصوصی، جزئی از دوستیواقعی می باشند.»
*صدر حاجسیدجوادی، احمد (وزیر دادگستری دولت موقت)؛ حاجسیدجوادی که از اعضای نهضت آزادی بود و فردی میانهرو به شمار می رود،یکی از کسانی است که مورد توجه سفارت آمریکا بوده است. آنچه که در پی می آید،نظرات صدر حاجسیدجوادی در ملاقات با کاردار سفارت آمریکا در ۹ مرداد۱۳۵۸ ه.ش است: «روابط ایران و آمریکا در گذشته خوب بوده است و دلیلی وجود ندارد که دوکشور قادر نباشند به داشتن رابطهی نزدیک و سودمند دو جانبه ادامه دهند…انقلاب با خودش مشکلاتی همراه دارد، منجمله مشکلاتی که به وسیلهیدادگاههای انقلاب به وجود آمده است… سیاست دولت موقت این است کهقدرت دادگاههای انقلاب را هرچه سریعتر، تا آنجایی که شرایط اجازه می دهد،تقلیل دهد.»
بنابراین مشاهده می شود در شرایطی که عموم مردم ایران خواستار کاهش هرچهبیشتر نقش آمریکا در ایران و مبارزه با استکبار بودند، وزیر کشور دولت موقت، حامی این رابطه است. وی همچنین نسبت به عملکرد دادگاههای انقلاب نظری منفی دارد وحال آنکه این دادگاهها، در مقابله با ضد انقلاب و کوتاه کردن دست آنها از شریانهای اساسی مملکت، نقش مؤثری ایفا کردند.
*قطبزاده، صادق (اولین رئیس صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایرانو وزیر خارجهی دولت موقت)؛ صادق قطبزاده که در ابتدای انقلاب با آن همراهی می کرد و پستهای گوناگونی رانیز به خود اختصاص داد، پس از آنکه توانست با جاهطلبی های فراوان به آنچه کهمی خواست دست یابد، به تلاشی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی اقدام کرد کهحاصل آن اعدام وی بود.
در یکی از اسناد سفارت آمریکا، آمریکایی بودن قطبزاده یک تاکتیک لازم برای مهار کردن قدرت در ایران انقلابی دانسته شده است. در یکی دیگر از اسناد سفارت آمریکا در مورد عملکرد صادق قطبزاده در صدا وسیما می خوانیم: «سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران، همچنان در وضع هرج و مرج و]وضعیت[ نیمه حرفهای بهسر می برد. بزرگترین دستاورد این سازمان ـ پس ازدوماه حرارت انقلابی ـ این است که صادق قطبزاده، مدیر کنونی آن را بهصورت یکی از منفورترین چهرههای ایران درآورده است.» همین سند، نشانگر ضعف صادق قطبزاده در مدیریت سازمان صدا و سیما و ایجادجهتگیری انقلابی در آن و جلب رضایت کارکنان سازمان با وجود ادعاهای فراوان وی است. در دیگر اسناد سفارت آمریکا هم به نارضایتی از نحوهی ادارهی صدا و سیما ازسوی مردم و نیروهای انقلابی بارها اشاره شده است.
یکی از اسناد جالب سفارت آمریکا دربارهی قطبزاده به دیدار او با یکی ازکارمندان وزارت خارجهی آمریکا در نوامبر ۱۹۷۷ در این کشور بر می گردد. وی در اینملاقات با تأکید فراوان بر ادعای طرفداری کارتر از حقوق بشر، اظهار امیدواری می کندکه «کارتر اشتباهات حکومتهای سابق را تکرار نکند.» وی اعلام می کند که «او وسازمانش از تحسین کنندگان آمریکا و ایدهآلهایی که آمریکا از آن دفاع می کند،هستند.» مأمور آمریکایی در پایان این ملاقاتها، چنین اظهار می کند که قطبزاده «از لحاظایدئولوژیک، ضدآمریکایی به نظر نمی رسید.» همچنین در سند دیگری قطبزاده با وجود ضدیت با شاه، دوست آمریکا دانستهشده است. جالب آنکه در سند دیگری پروفسور ریچارد کاتم ـ از استادان آمریکایی ـ باقطبزاده ملاقات کرده وی را مانند قذافی «کمی خل» دانسته است! این نظریه وقتیباورپذیر می شود که آن را در کنار تلاشهای قطبزاده برای تحویل گرفتن گروگانها ازدانشجویان در اسفند ۱۳۵۸ و همچنین دیدار مخفیانه با هامیلتون جردن ـ رئیس ستادکاخ سفید ـ در زمان ریاستجمهوری کارتر قرار دهیم. جردن خود در کتاب «بحران» بهاین مسأله و دو دیدار خود با قطبزاده اشاره کرده است.
لقب «بدذات» یکی دیگر از القابی است که ـ در یکی از اسناد سفارت آمریکا ـ بهقطبزاده داده شده، البته این لقب را نه مأموران آمریکایی ، بلکه برخی ایرانیان عادی کهطرف صحبت مأموران سفارت قرار گرفتهاند، به وی و یزدی و بنی صدر دادهاند؛ زیرااین افراد ۱۰ تا ۱۵ سال گذشته را خارج از ایران گذرانیدهاند و با واقعیتهای جاریکشور در تماس نیستند. این افراد انقلابیون فعالی نیز نیستند.
*متین دفتری، هدایتالله؛ وی که رهبر جبههی دموکراتیک ملی از گروههای لیبرال و راستگرای طرفدار غرببود، در اسناد لانهی جاسوسی بارها به او اشاره شده و ادعا شده که حزب وی می تواندحزب سیاسی نیرومندی در دولت ایران باشد. در یکی از اسناد، گروه متین دفتری و چند گروه دیگر، گروههای سیاسی میانهروییدانسته شدهاند که «توسط اشخاص و گروههایی که در مورد اسلام، کوتاهبین و متعصبهستند ]![ تحت فشار قرار گرفتهاند.» جالب است که نیروهای ارزشی و اصولگرا کهعامل حفظ و تداوم انقلاب اسلامی بودند و هستند ـ در این اسناد به عنوان افرادیکوتاهبین و متعصب معرفی شدهاند که البته دلیل آن مشخص است.
در سندی که به ارزیابی تهدیدات موجود علیه نیروهای ارزشی و اصولگرااختصاص یافته نیز آمده است: «سازمان متین دفتری از جهت دیدگاههای لیبرال دموکراتیک، تهدید بالقوهایمی تواند باشد و محتملاً دنبالهروهایی قوی در بین انقلابیون غیرمذهبی وبخصوص غیرسیاسی با بینش تجددطلبی دارد، متأسفانه جبهه از نظر قدرتنظامی کمبود جدی دارد و حتی در سازماندهی وسیع ملی نیز از احزابمارکسیست ضعیفتر بوده است.» در جای دیگر، اشارهی صریحی به تفکرات متین دفتری وجود دارد که خواندنی وعبرتآموز است.
این سند مربوط به ۱۵ اسفند ۱۳۵۷، کمتر از یک ماه پس از پیروزیانقلاب است که در آن متین دفتری بهطور ضمنی با ایدهی تشکیل جمهوری اسلامی مخالفت کرده است: «متین دفتری ـ نوهی مصدق ـ خواهان مراجعه به آرای عمومی برای پایان دادنبه نظام سلطنتی شد، ولی گفت، تصمیم، راجع به نوع رژیم بایستی تا زمانی کهمردم به اندازهی کافی موضوع را مورد بحث قرار دادهاند به تعویق افتد. متیندفتری، جبههی ملی را به خاطر انحراف از آرمانهای دموکراتیک و وابستگی آنبه عقاید مرتبط با حکومت روحانیون، به جای عقاید دموکراتیک، مورد حملهقرار داد.» حرکتهای ضدانقلابی متین دفتری در دیگر اسناد لانهی جاسوسی نیز منعکسشده است، از جمله مخالفت وی با قانون اساسی جمهوری. متین دفتری در ادامهی کارهای ضدانقلابی خود تا آنجا پیش می رود که گردانندگانروزنامهی «نامهیروز» که توسط بختیار ـ آخرین نخستوزیر رژیم شاه ـ در خارج ازکشور منتشر می شد، صراحتاً، «مدعی حمایت از طرف چند گروه غیر روحانی در ایرانمنجمله جبههی دموکراتیک ملی به رهبری متین دفتری می شوند.» این مسأله در یکی ازاسناد جاسوسخانهی آمریکا به تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ ذکر شده است. سند زیر نیز نشاندهندهی برخی مواضع مترقیانه و معقول! متین دفتری است: «متین دفتری، بهطوریکه گزارش شده، به ایرانیان در لندن گفت که مطمئن استملاهای تندرو، سرانجام از موضع خود عقب خواهند نشست و بر سر مواضع بارهبران غیرروحانی مصالحه خواهند نمود.» به دنبال این موضع گیری های خصمانهی ضدانقلاب، متین دفتری در وضعیت بدیقرار گرفت؛ اما جالب آنکه حتی دوستان وی مانند عبدالکریم لاهیجی در تماس بامأموران سفارت، خود وی را مقصر می دانند: «در مورد مشکلات فعلی، او مقصر است ]متین دفتری[ اعتبارش را در نزدرهبران میانهروی دولت موقت ایران، مانند بازرگان، به خاطر ارتباط نزدیکش باگروههای چپ، از دست داده است.
متین دفتری رهبران گروههای چپ را بهجبههی دموکراتیک ملی خود راه داده و اجازه داده تا آنها بهوسیلهی توصیههای خود او را به مواضع افراطی سوق دهند. در طی چهار ماه گذشته، او از سازمانخود در جهت حمایت از فداییان استفاده کرده و همچنین سعی کرده از شرکتآنها در جنبشهای خودمختاریطلبانه ]و در واقع تجزیهطلبانه[ کردستان،خوزستان، و ترکمن صحرا حمایت کند. این مسأله، حامیان قبلی او مانندبازرگان را منزوی کرده بود. پس از تظاهرات آزادی مطبوعات که در تاریخ ۱۱اوت انجام شد، زمانی که دولت انقلابی علیه او اقدام کرد، او هیچ حامی نداشت.»
*مقدم مراغهای، رحمتالله (اسم رمز: اس. دی پروب / ۱ پ ۱،استاندار آذربایجان شرقی در دولت موقت و رئیس حزب منحلهی خلقمسلمان)؛ شاید مقدم مراغهای را بتوان اولین فردی دانست که به دنبال افشای اسناد لانهیجاسوسی که در مورد وی بود، مجبور به کنارهگیری و فرار شد. در افشاگری شمارهی۲۰ دانشجویان در تاریخ ۱۷/۹/۱۳۵۸ در مورد وی آمده است: «آقای مراغهای آنچنان دلسوزانه به جاسوسان آمریکا توصیه می کند تا برای آنکهبتوانند در ایران فعالیت کنند، با امام خمینی ملاقات کنند که هر فرد منصفی بهخوبی در می یابد که ایشان به جای اینکه در راه منافع ملت خود گام بردارد، درجهت منافع دولت آمریکا خدمت می نماید.» در سندی که در دنبالهی این افشاگری وجود دارد آمده است: «مقدم خیلی تأکید کرد که کاردار با خمینی تماس بگیرد که او ایرانیها را متقاعدکند که دولت آمریکا، انقلاب ایران را پذیرفته است… خمینی اکنون پیر است وکاملاً غیر قابل انعطاف… اگر خمینی ناگهان قبل از ملاقات ]مقامات[ آمریکایی با او فوت کند، حتی میانهروها که با خمینی کاملاً موافق نیستند، آمریکا را موردانتقاد قرار خواهند داد و خواهند گفت که عدم ملاقات ]مقامات[ آمریکایی باایشان، عدم پذیرش انقلاب بوده است.» همچنین، در یکی دیگر از اسناد لانهی جاسوسی به سخنرانی مقدم مراغهای ضدولایت فقیه در یکی از جلسات عمومی حزب خلق مسلمان اشاره شده است.
وی باحملهی مستقیم به امام در این جلسه می گوید: «رهبر مذهبی هماکنون تشخیص نداده که قادر نیست ولایت فقیه را در شکلکنونیش به ایرانیان قالب کند. مجلس خبرگان قرار است جلسهای ]برای [ شور درمورد آن بگذارد. امیدوارم یک چیزهایی در آن اصلاح شود.» در جای دیگری از همین سند، مأمور سفارت که در جلسهی سخنرانی حزب مذکورشرکت داشت می گوید: «سخنران، حسابی آخوندبازی و مجلس خبرگان را کوباند که این مجلسمی خواهد قانون ولایت فقیه را تصویب کند که دیکتاتوری عبا و عمامهاست.» مقدم مراغهای همچنین از سالهای بسیار دور ـ یعنی از سال ۱۳۴۲ ـ با سفارتآمریکا در ارتباط بوده است و حجم مکالمههای او با مأموران سفارت، از آن زمان تاپس از پیروزی انقلاب بسیار بالا و قابل توجه است. در یکی از همین اسناد، مقدم اینگونه توصیف شده است: «فردی متعادل، طرفدار آمریکا و روشنفکر که صمیمی است… مقدم در اواسطسال ۱۹۷۸ (۱۳۵۶) به خاطر مواضع میانهروانهاش در ملاقاتهایش با سایررهبران گروههای مخالف، که در حال تلاش برای تنظیم یک برنامهی مخالفمتشکل بودند، مشکلاتی داشت.
مقدم همواره با مقامات رسمی آمریکایی روابط دوستانه داشته است و مایل به ادامهی مباحثات اصولی است.» در یکی از اسناد سفارت که به ۲۲ مهر ۱۳۵۷ ـ یعنی روزهای اوجگیری انقلاب ـبرمی گردد، جاسوس سفارت که از مواضع میانهرو و لیبرال مقدم اطلاع دارد، زیرکانهمی کوشد تا وی را به ایجاد یک حزب سیاسی منسجم برای رقابت در انتخابات آزادی!که شاه وعدهی برگزاری آن را در تابستان سال ۱۳۵۸ داده بود، ترغیب کند. مقدم نیز دراین دیدار، فعالیت خود را در چارچوب قانون اساسی مشروطهی سلطنتی دانست وگفت: «وجود شاه لازم است، هم برای کنترل ارتش و هم آشوبهایی که منجر بهسقوط ناگهانی قدرت می شود.» مقدم مراغهای در انقلاب برای نقش فعالانهتر خود، به سیدکاظم شریعتمداری کهبعدها در برابر انقلاب قرار گرفت، ملحق شد و تلاش کرد تا وی را در رویارویی با امامیاری دهد. سندی که در پی می آید، شاهد مدعای ماست: «مقدم گفت که خیلیها ازشریعتمداری به خاطر عدم رهبری انتقاد می کنند، در صورتی که این انتقاد نابجاست وخمینی قدرتمندتر از آن است که شریعتمداری فعلاً بتواند با او مقابله کند، ولی البتهوقتش خواهد رسید، او افزود که آذربایجان مترصد اشارهی اوست.» خوشبختانه تسخیر لانهی جاسوسی و افشای اسناد موجود در آن، ماهیت واقعیافرادی مانند مقدم مراغهای را افشا کرد و به آنان اجازه نداد که بیش از این در برابرانقلاب سنگاندازی کنند.
*میناچی، ناصر (وزیر ارشاد ملی در دولت موقت و از نزدیکانسیدکاظم شریعتمداری)؛ ناصر میناچی ـ از وزیران دولت موقت ـ نیز برخی از اسناد سفارت سابق آمریکا را بهخود اختصاص داد و حجم فراوان تماسهای او و آمریکاییان نشان می دهد که وی نیزیک منبع اطلاعاتی مناسب برای آمریکایی ها محسوب می شده است.
میناچی نیز مانند دیگر اعضای لیبرال دولت موقت، از همکاری و گسترش روابط باآمریکا و نیز ملاقات کاردار سفارت آمریکا با امام دفاع می کرد: «میناچی با حالت خیلی دوستانه و گرم جواب داد که کابینهی بازرگان (دولتآیتالله) مایل به ادامهی همکاری و روابط با آمریکا می باشند. او از کاردار اجازهخواست که ترتیب یک ملاقات با بازرگان و در آینده با خمینی را بدهد.» وی در همین سند، با انتقاد از عملکرد دادگاههای انقلاب که به مفاسد مسؤولانرژیم شاه رسیدگی می کردهاند، به آمریکایی ها وعده می دهد که دادگاههای انقلاب بستهخواهند شد. در جای دیگر، میناچی از تمایل خود و دولت موقت برای کنار زدن امام از عرصهیسیاست خارجی سخن می گوید: «میناچی گفت: نخستوزیر اخیراً موافقت ]آیتالله[ خمینی را جلب کرده تاانتقادات خود را در مورد امور خارجی عموماً و روابط با ایالات متحدهخصوصاً کم کند… میناچی امیدش را بر روی کوششهای نخستوزیر برای بیرون بردن ]امام[ خمینی از عرصهی بینالمللی گذاشته است.» جاسوسان سفارت آمریکا، با توجه به نزدیکی میناچی به سیدکاظم شریعتمداری،همیشه دنبال آگاهی از نظرهای او در این زمینه بودهاند.
مأموران سفارت دربارهی وی چنین می گویند: «میناچی همیشه به شریعتمداری خیلی نزدیک بوده است… میناچی گفت:«رهبران مذهبی اکنون برای وحدت کوشش می کنند.» او بههرحال، شکی باقینگذاشت که تفاوتهای جدی بین خمینی و شریعتمداری وجود دارد.» ارادت آمریکایی ها به میناچی به اندازهای است که از وی برای آزادی برخی اعضایحزب کارگران سوسیالیست ـ که با اتباع آمریکا ازدواج کردهاند ـ کمک می خواهند ووقتی جواب مثبت او را می شنوند، می نویسند: «این یک حقیقت ناخوشایند است که کنترل ادارهی دادگستری ایران در قسمتانقلابی در اختیار اشخاصی مانند او نیست.» تماسهای میناچی با سفارت آمریکا در زمان پیروزی انقلاب نیز قابل توجه است.آنگونه که به نظر می رسد، او از طرف شریعتمداری برای به سازش کشاندن انقلابتلاشهایی را آغاز کرده بود: «میناچی گفت: «او مخصوصاً از جانب آیتالله شریعتمداری مأمور شده است تانظر آمریکا را در قبال دولت شریفامامی در یابد.»
شریعتمداری و سایر رهبرانمذهبی در قم، آماده بودند تا با دولت ایران، اگر این دولت قرار است باقی بماند،همکاری کنند. میناچی این فکر را به میان آورد که رهبری مذهبی (شریعتمداری) معتقد است که شاه، کلید حفاظت در قبال هرج و مرج وکمونیسم است. رهبری میانهروی مذهبی می خواهد با دولت فعلی ایرانهمکاری کند.» این سند، آشکارا تلاش آمریکا را برای پشتیبانی عناصر سازشکار در برابر طرفدارانواقعی انقلاب و در واقع، انحراف نهضت اسلامی نشان می دهد.
*نزیه، حسن (اسم رمز: اس. دی. پوتی، مدیر عامل شرکت نفت دردولت موقت)؛ ضدیت نزیه با انقلاب اسلامی و مواضع ضدانقلابی او به اندازهای بود که وی ، قبل ازافشای اسناد لانهی جاسوسی ، از کشور فرار کرد؛ زیرا دادستانی انقلاب اسلامی وی رابه خاطر عملکردش به دادگاه احضار کرده بود؛ اما مطالعهی اسناد لانهی جاسوسی دربارهی او خالی از لطف نیست.
در یکی از اسناد لانهی جاسوسی، نزیه فردی انقلابی دانسته شده که تحت الشعاع]آیتالله[ خمینی و همفکران او قرار گرفته است. امیر انتظام، در یکی از مذاکرات خود با آمریکایی ها می گوید: «نزیه در جای امنی پنهان است. وی وکیل و مدیری عالی است، ولی در انتقاداتخود بصیرت ندارد. انتظام گفت او و دیگر دوستان نزیه اعتقاد دارند او می تواندنجات داده شود.» جالب آنکه امیرانتظام بعدها به دلیل جاسوسی برای آمریکایی ها به زندان افتاد. یزدی از دیگر همکاران نزیه در دولت موقت، که در آن زمان پست وزارت خارجه رادر اختیار داشت، می گوید: «نزیه خطر مهمی کرده که با ایدئولوژی اسلامی انقلابی درافتاده است. آنطور کهیزدی بیان کرد، این یک اشتباه نابخشودنی از طرف نزیه بوده است.» در جای دیگری از اسناد لانهی جاسوسی، سخنرانیهای حسن نزیه علیه نیروهای ارزشی انقلاب، تهدیدی برای امام و انقلاب دانسته شده است. یا این سند که در آنآمده است: «با اخراج حسن نزیه ـ رئیس شرکت نفت ـ مردی برکنار می شود که درمخالفت با روحانیون صریحتر از همه بود.»
*یزدی، ابراهیم (وزیر خارجهی دولت موقت)؛ هرچند که مأموران سفارت آمریکا بر این عقیده بودند که ابراهیم یزدی، فردیمذهبی تر بود و به خط میانه وابستگی کمتری داشت، اما در جاهای مختلف اسناد، برجاهطلبی های شخصی و قدرتطلبی او و نیز امکان جایگزینی او به جای امام تأکید شدهو به تماس و مذاکره و کسب اطلاعات از وی تمایل نشان داده شده است. در یکی از اسناد لانهی جاسوسی به عنوان مقایسهی میان یزدی و امام چنینمی خوانیم: «[آیتالله] خمینی به اینکه ایران در آمریکا وجههای دارد اهمیت نمی دهد، ولیافرادی دیگر مثل یزدی هستند که به این موضوع اهمیت می دهند [!]» همچنین یزدی یکی از افرادی است که جایگاه او در سلسله مراتب قدرت، اهمیتفراوانی برای آمریکایی ها داشته است.
پس از رسیدن وی به پست وزارت خارجه، یکیاز مسائلی که مورد توجه قرار می گیرد این است: «یزدی در چه سلسله مراتبی قرار گرفتهاست. بعد از تغییر مکانش (به وزارت امور خارجه) آیا او قدرت به دست آورده است؟یا اینکه از قدرت او کم شده است؟ عکسالعمل کارکنان وزارت امور خارجه در برابر اوچه بوده است؟ و آیا هیچ اثر قابل پیشبینی در سیاست بهوجود آمدهاست؟» جالباست که آمریکاییان فقط دربارهی وضعیت افرادی تحقیق می کردند که از نظر آنان به خطمیانه نزدیک بوده باشند. مطالعهی نقطه نظرهای وزیر خارجهی ترکیه دربارهی یزدی نیز که در اسناد سفارتبازتاب داده شده، جالب توجه است: «خودش را خوب نشان داده و با دید مدرن، ولی زیربنای ایدئولوژی اسلامی قوی است. او رابط بین[آیتالله] خمینی و دولت بازرگان است و روابطش بانخستوزیر دوستانه است. به نظر او یزدی ضد غربی نیست و توجه بهبهترکردن روابط با آمریکا دارد.»
در یکی دیگر از اسناد سفارت دربارهی یزدی چنین می خوانیم: «هم یزدی و هم انتظام که در گذشته دائماً، در موضع یاری به ما بودهاند، درنتیجهی بی مبالاتی «جیم بیل» در مجلهی «تایم»، شروع به حمله [به آمریکا]نمودهاند، خصوصاً [حملات] یزدی که به نظر می رسد، برای اثبات اینکهطرفدار آمریکا نیست، تکرار می شود.» شاید همین سند نشاندهندهی علل واقعی شعارهای ضدآمریکایی دکتر ابراهیمیزدی و برخی همفکران وی در آن زمان باشد، یعنی اعلام برائت از اتهام همکاری باآمریکا که همین اسناد نشان می دهد اتهام مذکور، اتهام درستی بوده است: «بزرگترین نقطهی ضعف او [یزدی] ارتباط آمریکایی است که رقبای بالقوهاشقبلاً اشاره کردهاند که از آن بهرهبرداری خواهند کرد.» این دیدگاه از سوی دو استاد آمریکایی در اسناد سفارت آمریکا بازتاب یافته است: «یزدی واقعاً یک منبع خطر بالقوه است. او با مذهبگراییق متعصبانه و دههزارمرد مسلح می تواند دنبالهروی رضاخان در دههی ۱۹۲۰ باشد. اگر ]آیتالله[خمینی به زودی بمیرد، یزدی ممکن است رهبری را برعهده بگیرد.» همچنین، یزدی مانند دیگر اعضای دولت موقت، فعالیت کمیتههای انقلاب رااختلال در کار خود می دانست و خواستار پایان آن بوده است: «دکتر یزدی، به چارلز ناس گفته که کمیتههای انقلاب، روزی که دولت جدیدمنصوب شود، از دور خارج خواهند شد. این گفته درنظر ما خوشبینی بیهودهایاست.»
در سند دیگری جبههگیری های موجود علیه امام در درون نیروهای دولت موقت ودیگر نیروها چنین توصیف شده است: «آیتالله خمینی با وجود طبقهی متوسط، جناح چپ و عصیانهای بومی ، ازپشتیبانی قوی اکثریت تودههای مردم برخوردار است. او و سایر ملاهای سازشناپذیر، نفوذشان را بر روی قانون اساسی جدید و انتخابات مجلس ورئیسجمهور اعمال می کنند. با وجود این، مقاومتی در دولت (بازرگان و یزدی)و روحانیون (شریعتمداری) وجود دارد.» در جای دیگری از اسناد لانهی جاسوسی ، بازرگان ـ نخستوزیر دولت موقت ـ یکیاز دلایل انتصاب یزدی به سمت وزیر خارجه را تمایل وی به مناسبات دوستانه با آمریکاعنوان می کند. این در حالی بود که فضای انقلابی آن روز و دخالتهای دامنهدار آمریکادر ایران در دوران شاه، موجب نفرت همگان از آمریکا شده بود. «مناسبات حسنه باایالات متحده از اعتقادات شخصی نخستوزیر است و هنگامی که دادن پست وزارتامور خارجه به یزدی مورد بحث بود، نخستوزیر از یزدی دربارهی این نکته پرسیدهبود تا اینکه اطمینان حاصل کرده بود که یزدی از مناسبات دوستانه با ایالات متحدهپشتیبانی می کند.»
در پایان، یادآوری می شود که تسخیر لانهی جاسوسی آمریکا موجب شفاف شدنمواضع گروهها و نیروها در جامعهی انقلابی آن روز ایران شد. این گروهها از یک سووقتی با تأیید همه جانبهی این حرکت از سوی امام و امت مواجه شدند، مجبور به تأییدظاهری آن شدند، ولی به تدریج و وقتی شرایط را مناسب دیدند یا منافعشان در خطرقرار گرفت، مواضع واقعی خود را آشکار کردند و از سوی دیگر، به دنبال افشای اسنادلانهی جاسوسی ـ از سوی دانشجویان پیرو خط امام ـ مخالفت برخی اشخاصضدانقلاب که در صفوف نهضت نفوذ کرده بودند، آشکار شد. به این وسیله، گام دیگریبرای شفاف شدن مواضع گروههای گوناگون برداشته شد. همچنین تسخیر لانهیجاسوسی ، سقوط دولت موقت را نیز موجب شد که این مسأله نیز به تفصیل بررسی گردید.