*حجت الاسلام حامد کاشانی
یکی بود، یکی نبود…
روزی مداحی دعوت شده بود تا پیش از اقامه ی نماز عید شعری بخواند.
پشت تریبون رفت و حق گفت و با نقد اشرافیت و نگاه غربزده ی برخی مسئولان، فضای رخوت زده ی معمول در نمازهای جمعه و عید را شکست.
آن صفِ اولی هایی که مورد نقدش قرار گرفته بودند به تکاپو افتادند که یا زبانش را ببُرند یا پایش را از آن تریبون.
جز توده ی مردم و برخی ارگان ها، مراکز مدعی انقلابی گری مثل ستاد ائمه جمعه، صدا و سیما و حتی برخی افراد و مراکز مرتبط با بیت رهبری به جای حمایت، پشتش را خالی کردند، غافل از آنکه او دقیقاً خواسته ی رهبر را اجرا کرده بود.
حضرت آقا اما رأساً و شخصاً پای کار آمد و به گرمی دست او را فشرد و به شهادت شاهدان عینی، به شدت حمایتش کرد و در واقع فهم و فعل مخالفان را به نقد کشید.
ورق برگشت؛ حالا همه طرفدار آن مداح شده بودند. در مصلای نماز جمعه ابیاتی از اشعار او بود که روی بنرها چاپ می شد، شعرش مدام بازنشر می گردید و بارها شعرخوانی آن روز پخش شد و رسانه ملی گزارش ها ساخت و خلاصه کسی نبود که آن شعر را نشنیده باشد.
تاکید رهبری بود، عید فطر بعدی را مجبور بودند تحملش کنند ولی دیگر طاقت ها طاق شد و همان عده، از ترس تیغ زبانش مصلحت اندیشیدند که صلاح نیست برای عید فطر بعدی دعوتش کنیم و بعید است رهبری در این امر جزئی برای بار دوم ورود کند و بدون آنکه توجهی به هزینه ی سنگینی که برای پخش صدای محرومان از این تریبون پرداخت شده داشته باشند، عزیز دیگری انتخاب شد و شعر خواند و چه بسا این گونه برداشت شد که این تغییر واکنش به نقد صف اولی ها بوده است، غافل از آن که آن چه مورد اهتمام رهبری بود، بازخوانی اولویت های نظام و فریاد بر اشرافی گری و انحراف برخی مسئولان از ذات انقلاب بود که باید صراحتاً بیان می شد.
القصه؛ تریبونی که شخص رهبر انقلاب برای آن هزینه کرده بود، به راحتی از دست رفت و دیگرانی که این نقد و نقدهای بعدی را توهین تلقی می کردند، حرفشان به کرسی نشست و صف اولشان امن شد!
زمان امیرالمومنین علیه السلام نیست…
ابوذری هم در کار نیست…
ولی از پیش چشمم نمی رود که ابوذر را با چه تعابیر شنیع و چه تمسخرهایی و اینکه او اقتضائات روز و حکومت را درک نمی کند چگونه کوبیدند.
تا بوده همین بوده و تا هست چنین است…
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ…
اگر با اخلاص حرفی گفته شود خدا به اثر و نفوذش برکت می دهد و عرصه برای بیان حق زیاد و هنوز تا چاک خوردن گلوها و بریده شدن زبان ها خیلی فاصله است…
میثم ها می دانند که تا دار خیلی فاصله دارند…
و از دار هم باکی نیست.
الحمدلله که آبرو و عزت، همه از آن خداست.
پس خذها بقوه…