یکی از عرصه های مهم و قابل بحث در دوره ی چهل ساله ی انقلاب اسلامی، فرهنگ است. مبحث بسیار گسترده ای که در کنار گام های مستحکمی که از سال ۵۷ تاکنون در راستای تحکیم فرهنگ ناب اسلامی در قالب جمهوریت مردمی، امروز حرف های زیادی برای گفتن دارد. در این راستا برای واکاوی هرچه بیشتر چالش ها و فرصت های عرصه ی پهناور فرهنگ که در مسیر جمهوری اسلامی ایران وجود دارد، خبرنامه دانشجویان ایران به سراغ نایب رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی رفت. حرف های شنیدنی حجت الاسلام نصرالله پژمانفر از دست اندازها، موفقیت ها، فرصت ها، تهدیدها و همچنین دستاوردهای حوزه ی فرهنگ پرده برداشته و ناگفتنی های زیادی را بیان کرده است. مشروح این گفتگوی جذاب را که به مناسبت فرا رسیدن سال جدید در دفتر این نماینده ی مجلس و عضو شورای مرکزی جبهه پایداری در ساختمان بهارستان صورت گرفته را در ادامه می خوانید: دستاورد جمهوری اسلامی بعد از چهار دهه که از فضای انقلاب اسلامی سپری شده چه بوده است؟ البته منظور از این سوال حرف های کلی مثل فرهنگ تراز تمدن نوین اسلامی نیست و آیا الان از لحاظ فرهنگی وضعیت خوبی داریم یا خیر؟ برای پاسخ به این سوال ابتدا باید فضای انقلاب اسلامی را شناخت تا بتوان مقابله های با او را حس کرد و طبیعتا به یک جمع بندی در این حوزه رسید. انقلاب اسلامی از جنس فرهنگی – اجتماعی بود. یعنی آدم ها یک سری اعتقادات و باورها داشتند می خواستند بر اساس این باورها زندگی کنند. این اصل و اساس انقلاب بود البته شاید توجهی هم به قشر حداکثری محروم مردم که امام ان ها را پابرهنه ها می نامیدند بود. ولی این باورها به مردم احساس مسئولیت داد تا آن جا که باعث منتهی شدن به جریانی شد که در دنیا نمونه نداشت. در دنیا تغییر حکومت ها بر اساس یا کودتا یا شعارهایی که در فضای بسته که منتهی به انتخاباتی با نتیجه خاص می شود. بر همین اساس در انقلاب ما اول مردم آمدند، بعد شعارها و برنامه ها مطرح شد. بعد دشمن حس کرد باید درمقابل این موضوع قرار بگیرد و با شگردهای سخت این حرکت شروع شد؛ اما بعد پا به پای انقلاب آمدند روی اندوخته های فرهنگی انقلاب کار کردند و سعی کردند این بنیان ها را آرام آرام از ما بگیرند. حالا ایجا بخشی از بیرون بود ازجمله تبلیغات، سینما، فیلم، فرهنگ، مدلینگ و بحث ترجمه و حالا رمان هایی که ترجمه شد؛ ولی بخشی از داخل بود یعنی یک سری از آدم ها به این نتیجه رسیدند که ما یک سری حرف ها و حرکت های آنارشیستی که باید این ها را اصلاح کنیم. این ها که جلودارهم بودند آمدند ترمز را کشیدند یک جریان های دیگری را راه انداختند. در بحث جریان های سیاسی تقسیم بندی های سیاسی اولین اتفاقات در نماز جمعه ما افتاد به صورت مصداقی آقای هاشمی آمدند تعریفی کردند از عدالت اجتماعی با این بیان که چه ایرادی دارد مثلاً یک بچه مسلمانی مثلاً بهترین ماشین را داشته باشد، بهترین امکانات را داشته باشد. اینها انقلاب کردند اینها بالاخره زحمت کشیدند نباید محروم باشند و یک ویژه خواری را برای نیروهای انقلاب نهادینه کردند. این حرکت یک قبح زدایی بود. من یادم است بعد از پیروزی انقلاب بعضی از کسانی که مسئولیت داشتند می آمدند مثلاً تا ظهر سر کار بودند، بعدازظهر می رفتند یکی دو جعبه شیرینی می گرفتند، مثلاً یکی دو تا جعبه میوه می گرفتند و می آوردند عروسی برگزار می شد؛ به همین سادگی دختران و پسران می رفتند تشکیل زندگی می دادند و بعد کار و تلاش می کردند. ولی این نگاه کم کم ایجاد شد که حالا که ما زحمت کشیدیم، باید بهترین ماشین، بهترین امکانات در اختیار ما باشد و نتیجه آن شد که اصلا حق ماست اصلا ما ذخایر انقلابیم. واقعا هم ذخیره اند یعنی روزی برای انقلاب کار کردند. اما امروز به یک فاصله طبقاتی رسیدیم که دقیقاً این همان انحراف درونی جریان انقلاب است که با اینها رقم می خورد. امروز من به یکی از وزرا گفتم خوب وضعیت جنابعالی از قبل انقلاب که اینها را ما خودمان یادمان است و شاهدیم که بالاخره شما چه جوری بودید اگر فرض کنیم از همان روز اول انقلاب شما ماهیانه یک میلیارد تومان درآمدتان بود، یعنی از روز ۲۲ اسفند سال ۵۷ که یک ماه از پیروزی انقلاب گذشته، اولین حقوق شما را یک میلیارد دادند، الان ۴۷۸ ماه از انقلاب گذشته است حالا فرض کنیم الان ۴۸۰ ماه گذشته باشد، ۵۰۰ ماه گذشته باشد میانگین ماهیانه یک میلیارد تومان می شود ۵۰۰ میلیارد تومان. شما که آمدید اولش می گویید من ۱۲۰۰ میلیارد تومان پول دارم و امروز وقتی هم به او این موضوع را گفتم. گفت: چه حرفی تو داری به من می زنی؟ من خمس دارم می دهم، من وجوهات دارم می دهم، من سالم زندگی کردم. من نمی دانم این کار را نکردم. اما به جایی می رسد که این نوع رفتار و مال اندوزی را در جریان انقلاب ببینیم. این اتفاق، اتفاق خیلی خطرناک تری بود از اتفاقاتی که بیرون می افتاد. ببینید ما مثلاً یک زمانی مثلاً فیلم های ویدئویی می آمد، اینترنت و ماهواره، بحثهای فضای مجازی و بالاخره الان طرف حس می کند که باز هم یک صف بندی آن طرفی، این طرفی هست اما یک موقع نه، درون خودمان نگاه ها متفاوت می شود. امروز که آقازاده بعضی از همان بزرگان می آید در مجلس ما، مجلس دهم ما صحبت می کند که پدر من حق خودش را برده است. بنابراین انقلاب ارزش های خودش را از دست می دهد و آدمها می آیند در ارتباط با از دست دادن ارزش های خودشان موضع گیری و جبهه گیری می کنند. انقلاب اینگونه از دست می رود از روز اول که بحث پیشرفت را خیلی ها در این کشور مطرح کردند، رهبری فرمودند ما پیشرفت مطلق را نمی خواهیم؛ ما پیشرفتی که در دلش عدالت داشته باشد را می خواهیم. این همان جریان هایی بود که چرخ انقلاب را در مسیر عدالت کند کرد و مسیر انقلاب را عوض کرد؛ مسیر انقلاب گاهی عوض شده است. و اینکه رهبر انقلاب مثل یک پدر مهربان و یک دیدبان دقیق دارد این موضوع ها را رصد می کند و دارد پیام می دهد که این اصلاحات در آن صورت بگیرد. البته خوب ایشان که دستگاه اجرایی نیست که این کار را انجام دهد ایشان دیدبان است. این دو جریان داخلی و خارجی علیه فرهنگ و گفتمان انقلاب هستند. به نظر من امروز پاشنه آشیل کشور ما، حوزه مسائل فرهنگی هست و مشکلاتی که در حوزه مباحث فرهنگی بوجود می آید و پیچیدگی های مسائل فرهنگی هم خیلی بالاست یعنی به راحتی و با عدد و رقم قابل بیان نیست. مثلاً در حوزه راه، هر کیلومتر ایجاد یک بزرگراه اینقدر هزینه دارد. ما هم اینقدر در کشور احتیاج به بزرگراه داریم این عدد و این رقم و این مسافت نتیجه اش این می شود که خوب ما می توانیم با یک برنامه ریزی بگوییم در یک برنامه مثلاً هفت ساله به جایی می رسیم که تمامی زیرساختها را تامین کنیم. اما در حوزه فرهنگ علاوه بر این که پبچیدگی کار بالاست. آدم هایی که نگاهشان به فرهنگ جدی است و حساسیت این حوزه را درک کنند کم داریم. در حوزه قانون هم ضعف داریم به تمام این دلایل ما در عرصه فرهنگ مسیر بدی را طی کردیم و امروز در یک وضعیتی هستیم که دیدبان انقلاب یک زمانی گفتند تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی است، ناتوی فرهنگی است و امروز می گویند دیگر ولنگاری فرهنگی است. که این ولنگاری فرهنگی نشان دهنده آنست که دیگر نگاه به طرف مقابل و دشمن نیست و مشکل در درون است. به نظرشما جمهوری اسلامی توانایی اقناع نسل های بعدی انقلاب را دارد در حالی که وقتی بحث بودجه فرهنگی به میان می آید قسمت عمده آن صرف گروهی می شود که مصداق ولنگاری فرهنگی هستند و داخل کشور به موازات تهاجم خارج از کشور عمل می کنند؟ اگر منظورتان دولت و جریان های اجرایی که کار در دست آنهاست بله، یک چنین شرایط نامناسبی هست. به نظر من باید در ارتباط با این موضوع یک مقداری ما دست دولت ها را از تصدی گری در حوزه فرهنگ کوتاه کنیم و میدان را برای حضور جریان های مردمی به معنای جریان های گفتمانی فراهم کنیم که اینها پا به عرصه بگذارند. یک سری وظایف را ما به عنوان قانون گذار باید انجام دهیم. یک سری بسته های حمایتی از انواع مختلف باید تهیه ببینیم و یک سری خلاءهای قانونی هم داریم مثل این که تمام ماموریت های فرهنگی ما صاحب ندارد. مثل سبک زندگی هیچ نهاد و وزارت و سازمانی در قبال سبک زنگی خود را مسئول نمی داند که تعریفی از آن داشته باشد و طبق تعریف برنامه ریزی کند و بخواهد ما را از یک نقطه به یک نقطه ای دیگر به پیش ببرد. از طرفی در برخی موضوعات فرهنگی انباشتی از آدم ها و سازمان ها را می بینیم مثل حوزه سینما و فیلم که از حوزه هنری و ارشاد تا فاربی، شهرداری، بنیاد شهید و حتی نیروی انتظامی در آن حضور دارند که همه شان هم دنبال این هستند که بگویند ما متولی امر هستیم. یعنی بود و مبالغ هنگفت را به ما بدهید. این هم یک بخش از مشکلات. یعنی به نظر من این مهندسی فرهنگی روی زمین مانده که این وظیفه شواری عالی انقلاب فرهنگی است. مسئله دیگر نبود مدل و مدل تراشی است. یک مشکل دیگر از دست دادن نهادهای موثر و کارآمدی مثل مسجد که مشکلات اقتصادی، قضایی، خانودگی و دیگر مسائل مردم را پاسخ می داده، کنار زده شده و به یک نمازخانه تبدیل شده است. البته امروز ما این ماموریت ها را از فرهنگسراها می خواهیم که به نظر من نیاز به یک بازبینی دارد و این ماموریت شورای عالی انقلاب فرهنگی است نه مجلس. می دانید در حوزه فرهنگ آن چیزی که می شود با قانون پیش برد خیلی خیلی هنر کند قانون ۲۰-۱۰ درصد بیشتر نمی تواند نهایتا ۳۰ درصد بتواند کار را جلو ببرد. بیشتر زیرساخت های دیگری را احتیاج دارد که این کار، کار مجلس نیست. از شورای عالی انقلاب فرهنگی نام بردیم با توجه به این که شما به عنوان رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس عضو این شورا هستید تا چه حد این شورا را کارآمد می دانید؟ و دلایل آن را تا جایی که ممکن است بیان کنید؟ امروزه ماموریت ها در دل این شورا گم شده است. الان شده یک شورایی که بیشتر جنبه ی آموزشی دارد. یک شورای بالادستی در حوزه مسائل آموزش است. عزل و نصب روسای دانشگاه ها در این فضاها انجام می شود، یک سری کارهایی هم انجام می شود؛ من نمی گویم کار نمی شود. خدای ناکرده نمی خواهم بی انصافی در این عرصه کنم. اما اینکه بگوییم مهمترین قرارگاه برای مدیریت حوزه فرهنگی در کشور ما که در واقع یک نگاه عالی در این حوزه داشته باشد که سران سه قوه در آنجا جمع می شوند و یک جریان فراقوه ای، عملیاتی وجود داشته باشد، نیست. امروز بالاخره شورای عالی انقلاب فرهنگی در خیلی از مجموعه ها که مساله ها باید ورود پیدا کند، ورود پیدا نکرده است در بعضی از مسائل به خیلی ریزه کاری ورود پیدا کرده است یعنی حتی قانون در ارتباط با آن موضوع هم نوشته، در بعضی از جاها هم قانون نوشته و هم عرصه اجرا را هم به دست گرفته که خوب اینها مشکلاتی است که در شورا وجود دارد. به نظر من مشکل شورای عالی انقلاب فرهنگی در تخصص آکادمیک افراد نیست؛ مشکل عمده مربوط به ساختار ضعیف مجموعه است. رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی، رئیس جمهور است. خود روسای جمهور با نگاه های متفاوتی که به این شوراها دارند، شورا را از حیّز انتفاع گاهی ساقط می کنند. وقتی یک رئیس جمهوری نگاهش به شورا، شورای مشورتی است اینها در واقع یک نظرات مشورتی به من می دهند، من بالاخره خودم تصمیم می گیرم و این شوراها هیچکدام نمی توانند تصمیم گیر باشند؛ خوب با این نگاهی که وجود دارد بسیاری از مصوبات شورا می رود در کشوی میز رئیس جمهور قرار می گیرد تا رئیس جمهور بالاخره دوران هشت ساله اش تمام می شود، دو تا چهار سالش تمام می شود. می رود کنار. یک انباشتی از مسائل در کشوی آن می ماند که امضاء نشده و طبیعتاً ابلاغ نشده است. ما خیلی نمی توانیم از این شورا دغدغه های مسائل فرهنگی را انتظار داشته باشیم. او دنبال این است که بالاخره یک نگاهی به انتخابات اگر دوره اول ریاست جمهوری باشد نگاهی به انتخابات مرحله دوم داشته باشد. ظرفیت دانشگاه ها را برای خودش بتواند نگه دارد؛ پس بنابراین یک روسای دانشگاهی که همسوی فکری او هستند بدون اینکه ملاحظات دیگر را در اولویت قرار بدهد انتخاب می کند و همین داستان هایی که پیش آمده است. اخیرا بحثی را یکی از اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کردند به این عنوان که اگر دانشگاه با همین بی توجهی به ایدئولوژی انقلاب اسلامی در بحث آموزش علوم و بی توجهی به اخلاق چه در عمل و چه بحث نظری اخلاق جلو برود دانشگاه سقوط خواهد کرد. من هم نگران دانشگاه هستم، دانشگاهی که بالاخره جایگاه تولید اندیشه، فکر و آدم هایی که اینها پرچمدار جریان ها بودند، اما باید پرسید سیستم ما چه تحولی در این دانشجو ایجاد می کند که همپای جریان رشد علمی که او دارد آن نیازمندی هایی که یک آدم تصمیم گیری که در نقطه های کلان بعدا به آن احتیاج پید می کند را تامین کند. آیا آن دانشجویی که دارد فارغ التحصیل می شود بر اساس سیستم ما، نه بر اساس تعلقات خاطر شخصی آن فرد؛ بر اساس سیستم ما چه اتفاقی در او دارد می افتد؟ امروز در آموزش عالی ما چه کسی می تواند بگوید که آقا ما در یک حد عالی داریم پرورش انسان می دهیم. به غیر از یک تلمبار دانشی که درآن مسیر هم باز إن قلت هایی داریم می گوییم: ما داریم انسان را پرورش می دهیم. کدام سیستمی در این موضوع است؟ یک استادی هم اگر کاری دارد می کند، خودش دارد این کار را می کند. امروز ما برنامه برای این موضوع نداریم. چون اصلاً برای ما این موضوع مهم نیست. ما یک سیستم هستیم. ببینید یک دانش آموز روز اول آموزش نه چیزی از حروف می داند نه از اعداد. اما بعد از مدتی آموزش فهم و رشدی برای او ایجاد می شود این رشد تصادفی در این دانش آموز ایجاد نشده است. برنامه ریزی ما از نقطه الف به نقطه ب این دانش آموز را رسانده است. الان من می خواهم بگویم آقا ما بالاخره می خواهیم جامعه را به کدام ساحت برسانیم؟ تازه اول بحث است. چه برنامه ای داریم که ما این آدمها را از اینجا به انجا برسانیم؟ در نظام آموزش عالی مان یک نفر بیاید بگوید آقا ما دنبال این هستیم که به ساحت های مختلف تربیتی بپردازیم. این دانشجو است فردا می خواهد برود در یک پست مدیریتی دست بگیرد. این باید ساحت اخلاقیش، اجتماعیش، زیست محیطی اش، که اجتماعی اش، فرهنگی اش، خانوادگی اش باید رشد پیدا کند و خیلی اتفاقات باید در این دانشجو بیفتد. به نظام آموزش عالی برگردیم، آیا اسلامی سازی علوم در دانشگاه ها انجام می شود یا خیر و با چه سرعتی و چه پیشرفتی؟ این مسائل تکلیفی و امری نیست و نمی شود صرفا با قانون گذاری حل کرد. ببینید در این قضیه آن چیزی که باید اتفاق بیافتد در جمهوری اسلامی من نمی گویم اتفاق نیفتاده است اما باید شتابش بیشتر شود و دامنه اش وسیع تر شود. یک اتفاقی افتاده اما صحبت بر سر شتاب و دقیق بودن این مسیر حرکتی است. من فکر می کنم ما هیچ برنامه ای را در این موضوع نداریم! الان اسلامی سازی دانشگاه ها همین طور روی زمین مانده است؛ یعنی یک تعدادی دارند یک متونی را تهیه می کنند، یک سری کارهایی را دارند انجام می دهند، اما این که ما بتوانیم بگوییم که مثلا مدیریت در جامعه اسلامی را بخواهیم به آن بپردازیم، جامعه ما اسلامی است، مدیرانی که داریم تربیت می کنیم، مدیرانی باید باشند که به اصول و مبانی اسلام مدیریت بکنند. جامعه شناس ما، روانشناس ما، بانکداری ما و بسیاری ماموریت هایی که در یک نظام وجود دارد باید با رویکرد دینی و اسلامی اینها طراحی و بعد اجرا شود. امروز ما در این موضوع چالش جدی داریم. راهکار؟ راهکار به نظر من باید فضای مطالبه ای در این موضوع بصورت فراگیر ایجاد شود. امروز باید یک تعدادی همنوا شوند. این تک خوانی ها تبدیل به یک سمفونی شود. این اگر تبدیل به یک سمفونی شود می تواند جامعه را حرکت بدهد. اما امروز ما سمفونی به نام توجه به فرهنگ در کشور نداریم. تکنوازی است. مشکل دیگری وجود دارد و آن اینکه اندیشمندانی هستند که اسمشان در دانشگاه و در حوزه های فرهنگ، سیاست و مدیریت زیاد تکرار می شود ولی در اتاق خودشان هستند و بیرون نمی آیند؟ زیرساخت ها برای اینها باید فراهم باشد. باید بستری وجود داشته باشد که آدم ها وارد شوند و جریان درست کنند. ما اپوزسیون نیستیم که برویم یک گوشه ای در یک لوجینه محدودی. ما می خواهیم نظام را جلو ببریم. ما اقلا هشتاد میلیون آدم هستیم در خارج از این مرزها هم میلیون ها چشم به ما نگاه می کند. بنابراین تاکید می کنم این باید تبدیل به یک مطالبه عمومی شود. ببینید مردم در مورد معیشتشان مطالبه جدی دارند؛ امروز هر کسی می آید تا هر حرفی می زند می گوید آقا برو ما زندگیمان مانده، ما معیشتمان مانده است. امروز مردم به این مسئله جدی توجه دارند؛ اما در حوزه فرهنگ اینجوری نیست و چون چنین توجهی نیست به نظر من ولو ما یک چنین آدم هایی را بیاوریم، پول هم خرج کنیم، به نظر من آن چیزی که ما دنبالش می گردیم فراهم نمی شود.