مراسم هفتگی درس اخلاق آیت الله جاودان در حسینیه شیخ مرتضی زاهد برگزار شد. در این مراسم آیت الله محمد علی جاودان به سخنان اخیر رئیس جمهور درباره امکان نقد معصومین پاسخ داد. نمونۀ اول: جنگ بدر وی در مورد نمونه هایی از مشورت های پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با اصحابشان و برخی اعتراض هایی که به ایشان شد، گفت: در جنگ بدر مسلمین قرار بود بروند و کاروان تجاری قریش را تصاحب کنند؛ اولاً می خواستند راه قریش را ناامن کنند و ثانیاً می خواستند تقاص پس بگیرند؛ زیرا مهاجرین تمام اموال خود را مکه گذاشتند و آمدند و این اموال توسط مشرکین مصادره شد. پس آن ها به قصد جنگ نیامده بودند و با خود ابزار جنگی نیاورده بودند. تعدادشان کمی بیش از سیصد نفر بود. اما مشرکین هزار سرباز فرستاده بودند و با تجهیزات جنگی آمده بودند. قبل از رو به رو شدن دو سپاه، پیامبر از اصحاب مشورت خواستند که چه کنند. در میان جمع،۷۰ نفر از مهاجرین بودند و باقی از انصار. این روایت از صحیح مسلم است و راوی آن انس. سعد بن عباده گفت یا رسول الله آیا منظور شما با ماست (انصار)؟ اگر به ما امر کنی که در دریا فرو برویم، می رویم. وی ادامه داد: پیامبر در حقیقت نظر انصار را می خواستند؛ زیرا انصار با پیامبر بیعت کرده بودند که در مدینه همانطور که از خانوادۀ خود حمایت می کنند، از پیامبر هم حمایت کنند. اما الان آن ها در شهر نبودند و پیامبر می خواست بداند که آیا آنان در اینجا هم بر سر پیمان خود هستند؟ وی افزود: پیامبر حرکت کرد و مقابل مشرکین قرار گرفت. جایی که پیامبر قرار گرفت، جایی است خشک و بی آب و چاه های آب که به بدر معروف است، در آنجا نیست. چاه ها در اختیار مشرکان است و در اردوگاه مشرکان قرار دارد. در اینجا اهل سنت روایتی دارند که شخصی به نام حباب پیش پیامبر آمد و گفت اگر اینجایی که ایستادید، نظر خداست، حرفی ندارم، ولی اگر فکر خودتان است، اینجا جای مناسبی نیست و آبی ندارد و پیامبر هم پذیرفتند. این روایت، ساختگی است. اصلاً پیامبر نمی توانست در مکان چاه ها قرار گیرد؛ زیرا آنجا مشرکان بودند. اما به لطف خدا باران بارید و مشکل آب برای سپاه اسلام حل شد. نمونۀ دوم: جنگ خندق آیت الله جاودان گفت: تعداد مشرکان در این جنگ، ۱۰ هزار نفر بود. یکی از قبایل مشرک حاضر در این جنگ، تعدادشان چهار هزار نفر بود. طرح پیامبر این بود که یک سوم خرمای مدینه را به این قبیله بدهد و آن ها را از جنگ منصرف کند. پیامبر با صدای بلند به آنان این پیشنهاد را داد و آن ها وسوسه شدند و در میان سپاه دشمن تزلزل ایجاد شد. بعد در میان لشکر اسلام، بزرگ انصار یعنی سعد بن معاذ آمد و گفت ما تا به حال یا خرما فروختیم یا دیگران را با خرما مهمان کردیم؛ سابقه نداشته که به زور به کسی خرما بدهیم. از پیامبر پرسید که این طرح از خودتان است یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود چیزی که گفتم وحی نیست. لذا سعد گفت ما می جنگیم و به زور به کسی خرما نمی دهیم. وی ادامه داد: علت اینکه پیامبر می خواست با اعطای خرما دشمن را منصرف کند، این بود که جمعیت مشرکین خیلی زیاد بود و پیامبر نمی خواست بعدها مردم مدینه بگویند که وجود پیامبر باعث کشتار ما و سختی و فشار بر روی ما شد. حالا که خود انصار راضی به جنگ می شوند، دیگر این مشکل حل می شود. ضمن اینکه تمام کارهای پیامبر حکیمانه بود؛ با پیشنهادی که علناً به کفار دادند، در میان آن ها تفرقه و تزلزل ایجاد کردند و آنچه هم بین اصحابشان مطرح شد، مخفیانه بود. نمونۀ سوم: بعد از غدیر وی افزود: بعد از غدیر کسی پیش پیامبر آمد و گفت این ها که در مورد علی گفتی از خودت بود یا از خدا؟ پیامبر فرمود آنچه گفتم از طرف خدا بود. او هم گفت خدایا اگر این مطلب حق است، بر من عذاب نازل کن و عذاب هم آمد و او مُرد. معنی نصیحت در حدیث شریف نبوی آیت الله جاودان گفت: پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در حدیثی فرمودند که دل مؤمن از سه چیز خالی نیست و یکی از آن ها عبارت است از: «النصیحه لائمه المسلمین». مقصود از ائمۀ مسلمین در این حدیث امامان معصوم هستند و معنی نصیحت، انتقاد نیست! معنی نصیحت، خیرخواهی به همراه فرمانبرداری است. وی ادامه داد: درکتاب های تاریخی آمده که مقداد برخاست و گفت ای رسول خدا ما سخن یاران موسی را به شما نمی زنیم (یاران موسی به ایشان گفتند که تو خود با خدایت به جنگ بروید و ما همین جا می نشینیم) ما می گوییم به میدان برو و ما پشت سرت هستیم. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هم برای مقداد دعا کرد. مقداد ایمان داشت که این حرف را زد. وی افزود: در جنگ خندق امیرالمؤمنین علیه السلام سه بار داوطلب مبارزه با عمرو شدند و پیامبر بار اول و دوم اجازه ندادند و بار سوم اجازه دادند. چرا پیامبر همان ابتدا اجازه ندادند؟ برای اینکه بعداً نگویند که ما هم می خواستیم برویم و بجنگیم اما علی خودش را جلو انداخت. این استاد حوزه علمیه گفت: قدیم فکر می کردم که امیرالمؤمنین در تمام جنگ ها حریف را با یک ضربت از پای در می آوردند بجز جنگ خندق و در مصاف با عمرو. اما در تحقیقات جدید فهمیدم که در این جنگ هم حضرت با یک ضربت عمرو را از پای در آوردند. آیت الله جاودان در پایان اظهار داشت: اگر کسی در جنگ کسی را می کشت می توانست هماورد جنگی او را برای خودش بردارد؛ بر خلاف سایر غنائم جنگی که باید توسط پیامبر تقسیم می شد، ولی امیرالمؤمنین تن عمرو را لخت نکرد و زرۀ او را از تنش بیرون نیاورد. وقتی خواهر عمرو بر بالین وی حاضر شد و این صحنه را دید، گفت بر تو نمی گریم؛ چون یک مرد تو را کشته است.