سردار سعید قاسمی:
«مرصاد» نشان داد که مقاومت پیروز است/ هاشمی و موسوی جام زهر را به امام تحمیل کردند/ در شناساندن «مرصاد» به نسل جدید کوتاهی شده است
سعید قاسمی از معدود فرماندهان حاضر است که در همه سال های جنگ تحمیلی در جبهه ها حضور و مسئولیت های گوناگونی را برعهده داشته است. قاسمی در عملیات «مرصاد» فرمانده محور عملیاتی بوده و حرف های شنیدنی بسیاری دارد؛ حرف هایی که شهید آوینی در «مستند مرصاد» می گفت ناتمام مانده است.
سالروز پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات مرصاد (۵ مرداد ۶۷) فرصتی را فراهم ساخت تا او برایمان از فضای آن روزها و چگونگی شکست منافقین روایت کند و بگوید که درس روزهای پایانی جنگ، به خصوص عملیات مرصاد برای امروز چیست. سردار قاسمی در این مصاحبه ضمن تحلیل وضعیت ماه های قبل و بعد مرصاد، از دوگانه «انفعال- مقاومت» می گوید و سعی می کند در خلال این گفت وگو با خواندن جملاتی از امام خمینی(ره) که بر کاغذی نوشته است حرف هایش را مستند و منضم به رهنمودهای حضرت روح الله (س) کند.
*پنجم مرداد ۹۸، سالروز عملیات غرورآفرین «مرصاد» است. شاید خالی از لطف نباشد قبل از ورود به بحث و واکاوی ابعاد این عملیات، مرور کوتاهی به قطعنامه ۵۹۸ داشته باشیم چراکه یک سر تحرکات نظامی منافقین، حمایت رژیم بعث عراق از آنان بود. جنابعالی به عنوان کسی که در هشت سال دفاع مقدس در جایگاه های مختلف و مسئولیت های گوناگون نظامی و عملیاتی حضور داشته اید، برایمان از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و شرایط قبل و بعدش بگویید و بفرمایید ارزیابی شما از آن شرایط چیست؟
قاسمی: بالاخره بعد از یک سال از صدور قطعنامه ۵۹۸ در شورای امنیت، این قطعنامه در ۲۷ تیر ۶۷ از سوی ایران پذیرفته شد؛ در آن زمان، خیلی ها با اینکه دل در گرو مصلحت اندیشی امام (ره) نهاده بودند اما از اینکه توفیق حضور در جبهه ها از آنان سلب شده بود ناراحت بودند.
به نظرم درخصوص قطعنامه ۵۹۸ یکی از نکاتی که باید در آن دقت شود پیام حضرت روح الله (س) به حسینعلی منتظری است که دو هفته قبل از قطعنامه ۵۹۸ (۱۳ تیر ۶۷) مطرح می شود. امام (ره) در آن پیام می گویند: «جنگ امروز ما، جنگ با عراق و اسرائیل نیست؛ جنگ ما، جنگ با عربستان و شیوخ خلیج فارس نیست؛ جنگ ما، جنگ با مصر و اردن و مراکش نیست؛ جنگ ما، جنگ با ابرقدرت های شرق و غرب نیست؛ جنگ ما، جنگ مکتب ماست علیه تمامی ظلم و جور… این جنگ، جنگ اعتقاد است… مسئولین نظام باید تمامی همّ خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله- صلی الله علیه و آله و سلم- است. اینجانب جان ناقابل خود را به رزمندگان صحنه های نبرد، تقدیم می نمایم.» صحیفه نور[جلد ۲۱ ص ۶۸ و ۶۹]
ولی بااین حال، دو هفته بعد در پیامی که امام (ره) بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ صادر کردند و در ۲۹ تیر گوینده خبر آن را قرائت کرد، فرمودند: «من باز می گویم که قبول این مسئله برای من از زهر کشنده تر است؛ ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه [زهر] را نوشیدم» یا در قسمتی دیگر می فرمایند: «از هر آنچه گفتم گذشتم؛ و اگر آبرویی داشته ام با خدا معامله کردم…» صحیفه نور [جلد ۲۱ ص ۹۵]
خب در این فضا عده ای که به نوعی جام زهر را به امام (ره) تحمیل کرده بودند خوشحال بودند ولی رزمندگان اسلام و کسانی که راه چاره را ادامه مقاومت می دانستند- ضمن اینکه تصمیم امام را بر روی چشم گذاشته بودند- اما از این مسئله و پایان جنگ ناراحت بودند؛ ضمن اینکه از خود می پرسیدند چطور می شود امامی که فرمودند «تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است» دو هفته بعد می گویند «این جرعه [زهر] را نوشیدم» و «از هر آنچه گفتم گذشتم»؟ این سؤال را بروید ببینید که چه شرایطی و اتفاقی می افتد و چه کسانی آن شرایط را ایجاد کردند و قطعنامه را به ایشان تحمیل کردند؟
ین نکته را هم عرض کنم که حضرت امام (ره) در ۲۵ تیر ۶۷ در بخشی از نامه ای محرمانه (که البته الان محرمانه نیست) به مسئولین درخصوص قطعنامه ۵۹۸ می فرمایند: «خداوندا در همیشه تاریخ وقتی انبیاء و اولیا و علماء تصمیم گرفته اند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را در هم آمیزند و جامعه ای دور از فساد و تباهی تشکیل دهند با مخالفت های ابوجهل ها و ابوسفیان های زمان خود مواجه شده اند.» و همین طور می فرمایند: «خداوندا تو خود شاهدی که ما لحظه ای با آمریکا و شوروی و تمام قدرت های جهان سرسازش نداریم و سازش با ابرقدرت ها و قدرت ها را پشت کردن به اصول اسلامی خود می دانیم.»
لذا می شود این سؤال را پرسید که این ابوجهل ها و ابوسفیان های زمان که امام (ره) می فرمایند چه کسانی بودند؟ این را هم اضافه کنم که امام در همان نامه ای که در تاریخ ۲۵ تیر ۶۷ به مسئولان وقت نوشتند می گویند: «آقای نخست وزیر [میر حسین موسوی] از قول وزرای اقتصاد و بودجه وضع مالی نظام را زیر صفر اعلام کرده اند، مسئولین جنگ می گویند تنها سلاح هایی را که در شکست های اخیر از دست داده ایم، به اندازه تمام بودجه است که برای سپاه و ارتش در سال جاری در نظر گرفته شده بود.»
و این در حالی است که در دهه شصت همان دولت موسوی که می گفت برای ادامه جنگ بودجه نداریم، برای مسافرانی که می خواستند برای تفریح به کشورهای خارجی بروند دولت، دلار عرضه می کرد. یا حضرت روح الله با اشاره به گزارش های مسئولین سیاسی می فرمایند: «مسئولین سیاسی می گویند ازآنجاکه مردم فهمیده اند پیروزی سریع به دست نمی آید، شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است»!
*موضع امام (ره) بعد از پذیرش قطعنامه چه بود؟
قاسمی: در تاریخ ۳۱ تیر ۶۷ حضرت امام (ره) در نامه ای به محسن رضایی (فرمانده سپاه وقت) می نویسند: «ما در چهارچوب قطعنامه ۵۹۸ به صلحی پایدار فکر می کنیم و این به هیچ وجه تاکتیک نیست… فرزندان انقلابی ام، توجه کنید که امروز روز حضور گسترده در جبهه هاست. فکر نکنید که دیگر جنگ تمام شده است.
خود را مسلح به سلاح ایمان و جهاد کنید. بر دشمن غدار رحم جایز نیست و این ها تمام حرف هایشان یک فریب است. ما خواستیم به دنیا ثابت کنیم که صدام معتقد به مجامع بین المللی نیست و ما تا قبول قطعنامه از سوی عراق جواب دشمنان اسلام را در جبهه ها خواهیم داد.» یعنی همچنان بااینکه قطعنامه را پذیرفتند بازهم مواضع انقلابی اتخاذ می کردند و می فرمودند فکر نکنید که دیگر جنگ تمام شده است.
درمجموع می شود گفت عده ای که در رأس آنها هاشمی و میرحسین موسوی بودند (و بعدها هم به نوعی خودشان اعتراف و حتی افتخار کردند)، به امام (ره) جام زهر را تحمیل کردند- آن هم امامی که تا چند روز قبل از آن مواضعش انقلابی و ضد سازش بوده است- و این تحمیل جام زهر براساس آنچه از مواضع و پیام های امام برمی آید، ازیک طرف باعث ناراحتی ایشان و از طرفی باعث گستاخ تر شدن دشمن شد. همین تجربه عیناً در برجام هم تکرار شد؛ یعنی همان ها که شرایطی را به وجود آوردند و باعث آن شدند که حضرت روح الله علی رغم میل باطنی اش به نوشیدن جام زهر راضی شود، همان ها نشستند و برجام را به نظام و رهبری تحمیل کردند.
*چهار روز بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران یعنی در ۳۱ تیر ۶۷، رژیم بعثی عراق توافقات این قطعنامه را زیر پا گذاشت و چندین روستای ایران در اطراف کرمانشاءه را با بمب های گاز خردل و گاز اعصاب بمباران کرد. از طرفی ۶ روز بعد از قطعنامه ۵۹۸، آنها دوباره به جنوب و حوالی خرمشهر حمله کردند. همزمان با بمباران شیمیایی اطراف کرمانشاه و تحرکات رژیم بعث در خرمشهر، نیروهای نظامی وابسته به سازمان مجاهدین خلق عملیاتی موسوم به «فروغ جاویدان» را کلید زده و با پیشروی به منطقه غرب کشور، بخش هایی از شهرهای غربی کشور را اشغال و تخریب کرده و تا کرمانشا ه پیشروی کردند. عملیات مرصاد که ۳۱ سال از آن گذشته و امروز در سالروز آن به سر می بریم، پاتک رزمنده های ما در پاسخ به عملیات فروغ جاویدان بود. بدون شک جنابعالی به عنوان فرمانده محور عملیاتی در این عملیات، حرف های شنیدنی بسیاری دارید؛ حرف هایی که حتی شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی در «مستند مرصاد» می گفت ناتمام مانده است. از آن روزها بگویید و برایمان روایت کنید که چرا و چگونه عملیات مرصاد آغاز شد و منافقین را در تنگه مرصاد زمین گیر کرد؟
قاسمی: گفتیم که بعد از قطعنامه ۵۹۸، عده ای از جام زهری که به امام (ره) داده بودند خوشحال بودند و برخی از همان آقایان، به اصطلاح امروزی منتظر گلابی بودند! اما کدام سیب و گلابی ؟! یکی از پیامدهای فعال شدن خط سازش این بود که دشمن بخش هایی از خاک ما را تصرف کرد که تا ۸ سال قبل از آن نتوانسته بود آن شهرها را بگیرد. همین اتفاقی که در برجام هم افتاد همین بود. عقب نشینی و انفعال برخی آقایان باعث شد موج تهدیدها، تحقیرها و تحریم های دشمن علیه جمهوری اسلامی نسبت به سال های گذشته چندین برابر شود.
۴ روز بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، رژیم بعثی عراق، این قطعنامه را زیر پا گذاشت و چندین روستا در اطراف «کرمانشاه» را با گاز خردل و گاز اعصاب بمباران کرد که درنتیجه آن صدها نفر از هموطنان غیرنظامی ما به شهادت رسیدند و چندین هزار نفر از هموطنان غیرنظامی از کودک و جوان و زن و پیر هم مجروح شدند. این موارد را بروید تحقیق کنید و ببینید که چگونه زمین های کشاورزی و دام هایی که تنها منبع درآمد و معیشت روستاییان آنجا بود، همه را نابود کردند یا اینکه تعداد قابل توجهی از مجروحان این روستاها به دلیل عوارض بمب های شیمیایی صدام به بیماری های صعب العلاج مبتلا شده و کودکان ناقص الخلقه در این روستاها به دنیا آمدند.
البته از سال ۶۵ تا ۶۷ منافقین وارد فاز نظامی در جبهه ها شده بودند و صدام هم از آنها پشتیبانی و تجهیز و حمایت می کرد. آنها در یک فاز، به دنبال عملیات ایذایی و محدودی از غرب تا جنوب بودند، اما یک فاز دیگر آنها ارسال اطلاعات از کلیه خطوط جبهه ها، شنود و ارسال فیلم و عکس و لو دادن عملیات ها بود. این فاز دوم آنها خیلی برایشان مهم بود.
جالب است بدانید که ما از عملیات بیت المقدس به بعد پیروزی چشمگیری نداشتیم. چرا؟ چون ما براساس تاکتیک غافلگیری شبانه عملیات می کردیم و همین که آنها نفوذ کرده و خبر داشتند و اطلاعات را به دشمن می دادند کافی بود تا بسیاری از عملیات ها با شکست رو به رو شود.
*چه اتفاقاتی و شکست هایی رخ داد؟
قاسمی: از اسفند ۶۶ تا قبل از پذیرش قطعنامه یکسری اتفاقاتی را داریم که من اینجا نوشته ام. اول بمباران شیمیایی «حلبچه» توسط حکومت بعث عراق در ۲۵ اسفند ۶۶؛ بعد عملیات آفتاب در اول فروردین ۶۷ [نام نخستین عملیات از عملیات های سه گانه منافقین در جنگ هشت ساله که با پشتیبانی ارتش عراق علیه نیروهای ایرانی صورت گرفت] که منافقین در «فکه» از ما اسیر گرفتند و شهید دادیم.
بعد در ۲۷ فروردین ۶۷ که عراق با حمله شیمیایی «فاو» را گرفت. در خرداد همان سال، «شلمچه» را پس گرفت؛ منافقین در ۲۹ خرداد ۶۷ با عملیات چلچراغ، «مهران» را تا سه روز اشغال کردند. در ۴ تیر همان سال، «جزایر مجنون» را گرفتند و در همه این ها نقش اصلی را جاسوسان منافقین برعهده داشتند. آنها با نفوذ گسترده در یگان ها و شبکه سازی اطلاع رسانی، نقش اصلی را در برنامه ریزی های دشمن داشتند. ۱۲ تیرماه ۶۷ هم هواپیمای مسافربری ما را با ناو آمریکایی وینسنس می زنند و ۲۹۰ نفر از هموطنانمان را به شهادت می رسانند تا ۲۴ تیرماه همان سال که عراق به جنوب «دهلران» حمله می کند و ۲۵ تیر به بعد که ناوهای آمریکایی وارد خلیج فارس شدند و تا ماجرای قطعنامه ۵۹۸ که اشاره کردیم.
از طرفی غربی ها در همه این حوزه ها از نیروهای بعثی عراق حمایت مالی و نظامی می کردند. مثلاً همزمان با این تحولات ۵۳ نماینده کنگره آمریکا از ریگان می خواهند که از مسعود رجوی منافق و سازمانش حمایت کنند. به عبارت دیگر این فشارها و عملیات های ایذایی و حمایت های غربی که امروز هم شما شاهد آن هستید، در آن موقع بر برخی از مسئولین و نهادهای مدیریت جنگ کارگر افتاد و خط سازش در داخل فعال شد.
*واکنش امام (ره) به این اتفاقات چگونه بود؟
قاسمی: همان طور که در بخش قبلی عرض کردم، حضرت روح الله (س) در جریان سقوط هواپیمای مسافربری توسط آمریکا در پیام به منتظری می فرمایند: «مسئولین نظام باید تمامی همّ خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه آمریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است.»
یا مثلاً وقتی ناوهای آمریکایی به داخل آب های خلیج فارس آمده بودند و عده ای از مقامات و مسئولین لشکری و کشوری به امام (ره) خبر داده و گفته بودند که چه کنیم؟ امام خمینی(ره) فرموده بودند: «اگر من جای شما بودم وقتی سر و کله اولین ناو جنگی آمریکایی در آب های خلیج فارس ظاهر شد همان وقت آن را با موشک می زدم تا ناو دومی جرئت نکند وارد خلیج فارس بشود. » شما همین دکترین مقاومت امام خمینی(ره) را در رهنمودهای حضرت آقا می بینید. اینکه پهپاد جاسوسی را زدیم یا کشتی انگلیسی های خبیث را در برابر راهزنی دریایی آنها گرفتیم در همین راستا و براساس رویکرد رهبری در مواجهه با دشمن بوده است.
*پاسخ شما به سؤال قبلی نیمه کاره ماند. بعد از قطعنامه رژیم بعثی عراق و منافقین تحرکاتی کردند. از نقش منافقین در جبهه ها فرمودید. اساساً چه فضایی در آن موقع حاکم شد؟
قاسمی: چند روز بعد از پذیرش قطعنامه، متأسفانه خط سازش دوباره فعال شد و اقدامات و به نوعی بی خیالی همین آقایان منفعل که برخلاف رهنمودهای حضرت روح الله (س) مبنی بر اینکه باید آماده باشید، عمل می کردند و به اصطلاح منتظر گلابی! بودند باعث شد که رژیم بعثی عراق یک هجوم سراسری گسترده ای را در مناطق جنوب و غرب کشورمان صورت بدهد که از ۳۱ تیر و اول مرداد آغاز شد.
تا جایی که جاده «خرمشهر – اهواز» با تانک و توپ دشمن اشغال شد؛ درحالی که در ۷ سال گذشته قبل از آن، این اتفاق نیفتاده بود. دشمن خودش را به «اندیمشک» و «دزفول» رساند و «فکه» سقوط کرد؛ «دهلران» سقوط کرد؛ منطقه «مهران» که در کربلای ۳ آزاد شده بود سقوط کرد؛ دشمن تا «سه راهی حزب الله» و روی جاده «ایلام» آمد؛ «سومار» سقوط کرد؛ «گیلانغرب» سقوط کرد و همچنین خطوط پدافندی یکی پس از دیگری سقوط کرد؛ «قصر شیرین» که سال ۶۱ آزاد شده بود و پس از فتح «خرمشهر» به دست ما افتاده بود دو مرتبه سقوط کرد؛ «سر پل ذهاب» که در برابر شیرمردانی مثل شهیدان محمد بروجردی، محسن وزوایی، حسین همدانی، غلامعلی پیچک، محسن حاجی بابا، موحد دانش، اصغر وصالی و کاظم رستگار سقوط نکرده بود در ۳۱ تیر همه این ها پشت سر هم در یک حرکت دومینویی سقوط کردند؛ یا گردنه فوق استراتژیک «پاتاق» که در ۲ جنگ جهانی اول و دوم سقوط نکرده بود و جزو اهداف بعث عراق بود آن هم در شرایطی که توپخانه برد بلند ۱۷۵ میلی متری ارتش در آنجا حضور داشت به یک باره سقوط کرد.
در جنوب و غرب کشور با نقش ویژه عناصر منافقین خط های عملیاتی شکسته می شود؛ «پادگان ابوذر» که روزگاری مرکز جولان شهیدان کشوری و شیرودی بود سقوط می کند. خب چطور می شود که اینها چند روز بعد از سقوط قطعنامه، همگی سقوط می کنند؟ در این شرایط بود که امام خمینی(ره) دیگر پیام رسمی صادر نفرمودند. هنوز هم گاهی که به آن دوران فکر می کنم برای خود بنده مطرح است که چرا امام در آن شرایط چیزی نگفتند؟
*تحلیل و ارزیابی خود شما چیست؟
قاسمی: این نکته را یادآوری کنم که همان اوایل جنگ، وقتی که بعثی ها تهاجم به مرزهای ما را آغاز کرده بودند برخی از آقایان نزد امام (ره) رفته بودند و با استیصال از خطر دشمن بیم داده بودند که حضرت روح الله (س) هم در راستای حفظ وحدت، تزریق همدلی و مهار هراس ها در [بخشی از] پیامی رادیویی خطاب به مردم فرمودند: «یک دزدی آمده است یک سنگی انداخته و فرار کرده است.»
این امام و با این سکینه قلبی که در طول تمام روزهای جنگ با مردم سخن گفته، حالا دیگر در این دو سه روز که این تهاجم ها وسعت و سرعت پیدا کرده، در فضای رسانه حضور پیدا نمی کنند و خطاب به مردم مبنی بر آماده باش و این ها سخنی نمی گویند. به نظرم حضرت روح الله (س) همه گفتنی ها و هر آنچه شرط بلاغ بود را گفته بودند. فکر می کنم ایشان این اتفاقات را گذاشتند تا تاریخ قضاوت کند. البته بعد از درخواست ها و استشاره هایی که برخی از آقایان از امام (ره) داشتند ایشان پیامی کوتاه و چهارخطی را خطاب به فرماندهان و رزمندگان صادر کرده و فرمودند: «این نقطه حیاتی کفر و اسلام است. یعنی نقطه شکست یا پیروزی اسلام یا کفر است و باید متر به متر جنگید و هیچی از هیچکس پذیرفته نیست. اینجا نقطه ای است که یا موجب می شود سپاه حیات پیدا کند دوباره در کشور و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده ای بشود.»
*آیا این سقوط دومینویی خط ها که فرمودید قابل پیش بینی نبود؟
قاسمی: اتفاقاً به نکته خوبی اشاره کردید. قابل پیش بینی بود ولی عده ای با انفعال و دل خوش کردن به قطعنامه و شورای امنیت و حرف های به ظاهر بشردوستانه غربی ها اعتماد کردند و آنها را جدی نگرفتند و یا شایدم عمداً نشنیدند. اینکه بعدها گفتند که از قبل برای عملیات مرصاد آماده بودیم، دروغی بیش نبوده است. من چند کد خدمت شما عرض می کنم و شما در این مسئله جست وجو کنید. ببینید و خودتان قضاوت کنید. یک کد این است که در ۳۰ خرداد ۶۷ یعنی یک ماه قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و عملیات نظامی عراق و منافقین، ۱۳۸ نماینده کنگره و ۱۴ سناتور آمریکایی در نامه ای به وزیر خارجه وقت آمریکا، از او می خواهند از منافقینی که در عراق مستقر شده اند حمایت کند.
یک کد دیگر که اینجا نوشته ام این است؛ حتی شخصی به نام «مروین دایملی» که نماینده کنگره آمریکا بوده در ۶ تیر ۶۷ در تظاهرات منافقین در واشنگتن شرکت کرده و در سخنرانی که در یکی از شبکه های تلویزیونی آمریکا هم پخش شد، می گوید: «نباید دست از تلاش کشید، مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیش تر به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.»
کد سوم اینکه در ۸ تیرماه ۶۷ یعنی ۱۹ روز قبل از پذیرش قطعنامه، صدام در یک سخنرانی تلویزیونی اعلام می کند «… بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین طور پیوستن مردم ایران به صفوف آنها را خواهید دید.» خب حالا من از شما سؤال می کنم چرا هیچ پیش بینی و یا اقدامی نشده بود؟ چگونه می شود که دشمن، خودش صراحتاً و علناً- یعنی در تلویزیون- می گوید تا چند وقت دیگر مجاهدین (منافقین) از مهران تا تهران رژه خواهند رفت یا اینکه به زودی مجاهدین خلق در ایران خواهند بود و بعد از آن جبهه های ما یکی بعد از دیگری دست دشمن می افتد؟ این سؤال مهمی است که جواب آن را شما باید از جست وجوی در تاریخ دریافت کنید.
*حالا چگونه عملیات مرصاد توانست اهداف منافقین را مهار کند؟
قاسمی: قبل از پاسخ به این سؤال اشاره کنم که منافقین از جنس خاصی بودند. این ها با سیاست های به اصطلاح ماکیاولیستی هرگونه اقدامات ضد حقوق بشری را کلید می زدند. شما ببینید ۳ شب قبل از عملیات فروغ جاویدان یا بهتر است بگوییم ضلال جاویدان، مسعود رجوی نیروهای نظامی اش را برده بود کربلا و نجف! در حرم حضرت ابوالفضل عباس(ع) که مثلاً به او توسل کنند! حالا این ها چه کسانی اند؟ کسانی که یک پای اصلی ۱۷ هزار شهید ترور در ایران هستند؛ زمانی که داعش نبود این ها داعش و بلکه بدتر از آنها بودند. داعشی ها هم داعیه دین دارند؛ رجوی هم همین طور بود. منافقین فکر می کردند با یک سازمان ۲۵ تیپی و یک ارتش نزدیک به ۵ هزارنفری می توانند اسلام آباد را بگیرند بعد به «کرمانشاه» بیایند و بعد هم پس از گرفتن «همدان» و «قزوین» درنهایت «تهران» را بگیرند.
آن زمان ما تهران در پادگان امام حسین(ع) بودیم که خبر آوردند منافقین تا «اسلام آباد» و «قصر شیرین» نفوذ کرده اند. اولش برای ما باورپذیر نبود و خیلی تعجب کردیم اما بعد از اینکه دیدیم در اسلام آباد بیمارستانی را به آتش کشیدند و شلوغی و تخریب به بار آورده اند باورمان شد که آنها در حال شکل دادن برنامه گسترده در خاک ما هستند.
وقتی منافقین به «سرپل ذهاب» رسیدند، نیروهای نظامی رژیم صدام با پوشش هوایی و آتش توپخانه، نیروهای منافقین را به طرف «کرند» و«اسلام آباد» هدایت کردند. در همین زمان بود که در جبهه ما مقرر شد تنگه و گردنه «چهارزبر» [در ۴۴ کیلومتری کرمانشاه] به عنوان خط اصلی پدافند انتخاب و تقویت شود. گردنه چهارزبر که بعدها به تنگه «مرصاد» معروف و دشمن در آنجا زمین گیر شد، به خاطر شیارها و ارتفاعات مناسبی که داشت، بهترین محل برای رو به رو شدن با دشمن و شکست خط منافقین بود.
از طرفی طوری ترافیک مردمی ایجاد شده بود و مردم برای مبارزه با منافقین خودشان را می رساندند که مدیریت کردن آنها کار طاقت فرسایی شده بود. در ضلع دیگر مقابله با نیروهای نظامی منافقین، نیروهای هوافضا بود که با مدیریت شهید علی صیادشیرازی، نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع نقش حائز اهمیتی را ایفا کردند تا جایی که در ۵ مرداد ۶۷، چند فروند هواپیمای نیروی هوایی ارتش به دستور شهید صیاد شیرازی موفق شدند از خطوط خودی ها عبور کرده و با بمباران ستون منافقین، آنان را متوقف کنند. در این عملیات بیش از ۲۵۰۰ نفر از نیروهای منافقین به هلاکت رسیدند و بیش از ۴۰۰ دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنان منهدم شد.
*مطمئناً هنوز هم به روزهای نبرد در کرمانشاه فکر می کنید؛ شاید به همین خاطر بود که در زلزله کرمانشاه هم حضور داشتید. در آنجا جبهه جهادی را چگونه دیدید؟ فرهنگ جهادی و گفتمان انقلابی که هر جا مشکل و معضلی بروز و ظهور می کند به جبران مافات پرداخته و از خود هزینه می کند، چیست؟
قاسمی: گرچه بیست ماهی است که به قول معروف «زن طلاق، بچه گداخونه» شده ایم اما هر کاری هم کنیم ذره ای از مجاهدت های شیرمردان و دلاوران رزمنده ای نمی شود که در برابر منافقین در تنگه «چهارزبر» از جان و مال خود و خانواده شان مایه گذاشتند. بنده وقتی خبر زلزله کرمانشاه را شنیدم مستقیماً از مراسم اربعین به آنجا رفتم تا در سرزمین نور؛ سرزمینی که روزی در آنجا جنگیدیم در مناطق بازی دراز، سراب گرم، ازگله، … به امر رهبر حضور پیدا کنیم. امروز برای من همچون بازی مار و پله بعد از ۳۸ سال از شروع جنگ تحمیلی هرروز از کنار این اماکن مقدس که یادآور روزهای پر فراز و نشیب و سخت زیر آتش دشمن است، عبور می کنم و این خاطره ها برایم تداعی می شود و خوشحالم که با حضورمان لبخند را روی لبان مردم می بینیم. امروز در اینجا خط جهادی ادامه همان خط رزمندگان اسلام است.
بنده به شدت معتقدم که این فرهنگ بسیجی است که می تواند در همه عرصه ها معجزه بکند. شما می بینید که فرهنگ جهادی همان طور که در جبهه ها جواب داد امروز هم در حل بحران هایی مثل زلزله و سیل و مسائل دیگر جواب می دهد. همه دیدند که چطور بچه های بسیج و دانشجویان و طلاب انقلابی به تأسی از رزمنده ها و شیر مردان جبهه ها به میدان آمدند و با اقدامات و فعالیت های جهادی لبخند رضایت را بر لبان هم وطنان خود نشاندند.
*آن روز بعدازاینکه ما آتش بس را پذیرفتیم عراق بعثی دوباره به مناطق جنوب و غرب ما حمله کرد و با پشتیبانی سازمان منافقین علیه ایران اقدام کرد؛ همزمان هم کشورهای آمریکایی و اروپایی در قبال اقدامات ضد حقوق بشری آن ها، سکوت و یا طرفداری کردند. اما جالب است که بااین همه، وقتی عراق به کویت حمله کرد عده ای در سخنانی عجیب، با تشبیه صدام به «خالد بن ولید» خواستار اتحاد با صدام علیه آمریکا شدند. تحلیل شما از این خط و اینکه تاکنون هم خط انفعال و سازش ادامه داشته، چیست؟ اساساً درس مرصاد برای امروز چیست؟
قاسمی: من فکر می کنم اولین درس مرصاد، «دشمن شناسی» است. یکی از افتخارات بزرگ نظام در دشمن شناسی و مدل شناسایی آنها است. شما ببینید در مصر، الجزایر، تونس و… دشمن شناسی وجود نداشت که آمریکا و اروپا توانست در آنجا اپوزیسیون سازی کند. این بحث نفوذ که حضرت آقا مطرح می کنند خیلی جدی است. اپوزیسیون سازی یکی از برنامه های همیشگی دشمن بوده. امام خمینی(ره) درجایی [جلد ۱۲ ص ۴۶۴] می فرمایند «باید ما با اسم گول نخوریم، ببینیم چه می کند، ببینیم سابقه این چیست، ببینیم کتاب هایی که این ها می نویسند محتوایش چیست، ببینیم تبلیغاتی که این ها می کنند چه تبلیغ می کنند.
مجرّد اینکه بگوید من مسلمم که فایده ندارد با ادعا. الان همه می گویند ما مسلمیم، همه می گویند ما انقلابی ایم، کسی نیست که بگوید من انقلابی نیستم، هر که می گوید من انقلاب را درست کرده ام این ملت بیچاره، این ملت بزرگ ما، این ملتی که با دست خالی رفت توی میدان ها و توی خیابان ها و مشتش را پر کرد و مخالفت کرد با رژیم سابق و با همه ابرقدرت ها و مطلب را به اینجا رساند، حالا من آمده ام، می نشینم می گویم من رهبر شما [هستم]. تو غلط می کنی که هستی. یا آن می گوید که نه، ما این کار را کردیم. آخر کجا این کار را کردید؟ اگر یک دزدی را یک جایی کشتند، از طایفه شما بود، آن وقت شما می شوید انقلابی؟!»
و دومین درس بزرگ مرصاد، «نتیجه دادن راهبرد مقاومت» است. به قول حضرت آقا، «هرجا انقلابی عمل کردیم پیش رفتیم؛ هر جا از انقلابی گری و حرکت جهادی غفلت کردیم عقب ماندیم». در عملیات مرصاد با اینکه قطعنامه را پذیرفته بودیم اما با مسیر مقاومتی که حضرت روح الله ترسیم کرده بود در برابر دشمن ایستادیم و منافقین را به سزای اعمالشان رساندیم تا آنجا که به اعتراف خود آنها منافقین شکست مفتضحانه ای خوردند و درس عبرتی برای دنیا شد.
امروز هم در مسائلی مثل برجام که از ابتدا هم معلوم بود نتیجه اش چه می شود؛ همین راهبرد است که جواب می دهد و حضرت آقا هم همان خط و راهبردی را دنبال می کنند که حضرت روح الله (س) دنبال می کردند. این نکته را فراموش نکنیم که امام خمینی(ره)، هم قبل و هم بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و اصلاً در طول کل نهضت انقلاب اسلامی تا آخرین لحظات عمر پر برکتشان دست از انقلابی گری و مقاومت برنداشتند و امروز هم به لطف حضرت آقا همین مسیر دنبال می شود و ما به این حد از اقتدار می رسیم و به دنیا نشان می دهیم که کشتی در برابر کشتی و انهدام پهپاد جاسوسی آمریکا در راستای همان استراتژی مقاومت و به فرموده آقا، دکترین مقاومت امام خمینی(ره) است.
*حرف آخر؟
قاسمی: بنده قبلاً هم گفته ام که یکی از انتظاراتی که بایستی دنبال کنیم این است که تاریخ به ویژه تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، دقیق و به طور صحیح روایت و تحلیل شود. شما الان ببینید در کتاب های درسی هم چیزی درخصوص قطعنامه ۵۹۸، جام زهر و عملیات مرصاد و یا سایر عملیات های دفاع مقدس و پیروزی ها و مقاومت ها و رمز و راز دینی و معنوی جبهه ها نوشته نشده است. نه تنها نوشته نشده بلکه درس حسین فهمیده را هم حذف کرده اند. چون می خواهند کسی از مقاومت و انقلابیگری درس نگیرد و برجام های بعدی را تحمیل کنند.
از طرفی یک نکته را هم اشاره کنم. بنده به خاطر همان ساخت وسازهای بعد از زلزله کرمانشاه که توسط قرارگاه حاج احمد متوسلیان دنبال می شود، توفیق این را دارم که هر هفته یکی دو بار از تنگه مرصاد عبور کنم. ما در مرداد ۶۷، برای آزادی خود تنگه ۱۵۰ شهید تقدیم کردیم اما امروزه ۳ نسل بعد از من هیچ آشنایی با این مسئله ندارد. آخر چرا دستگاه های متولی از این نکته غافل هستند؟ مثلاً آیا با کمترین هزینه نمی شود یک تابلویی در این منطقه نصب شود که نوشته شود «امنیت این منطقه مرهون خون ۱۵۰ شهید و صدها جانباز است» یا هر جمله دیگر که نوعی اطلاع رسانی و فرهنگ سازی باشد.
به هرحال ضعف های فرهنگی بسیاری وجود دارد که مجال آن نیست و فقط می توانیم آرزو کنیم که انشاءالله فرهنگ مقاومت و جهاد به لطف الهی و عنایات اهل بیت(ع) همین مسیر پویایی و شکوفایی اش تقویت شود.