تکنوکرات‌های شبه‌انقلابی _۱

0 ۴۰۸

مهدی جمشیدی: [یکم]. بعضی نتوانسته‌اند عمقِ «عالَم تجدّد» را فهم کنند و ازاین‌رو، نیروهای فکری و سیاسی‌ای را که به جانب تجدّد مایل شده‌اند، به‌درستی نمی‌شناسند. اینان دچار خوش‌بینی و سطحی‌نگری می‌شوند و از لایه‌های پنهان و دلالت‌های ناگفته، غفلت می‌ورزند. در عالَم پساانقلابی ما – به معنی عالَمی که انقلاب اسلامی بر آن سایه افکنده و همه‌چیز، متأثّر از اقتضاهای آن است – نیروهایی حضور داشته و دارند که هر چند ذهنیّت‌شان، بیش‌وکم، آغشته به تجدّد شده، اما از صراحت‌ورزی دربارۀ دگردیسی‌ها و تجدیدنظرهای‌شان پروا دارند و با زیستن در فضای «ابهام» و «اجمال» و «دوپهلوگویی»، به حیات سیاسی خویش ادامه می‌دهند. همین سبکِ زیستن نیز بسیاری را دچار تردید و خطا می‌کند و از شناختن ماهیّت این نیروها، ناتوان می‌سازد. این نیروها به گونه‌ای هستند که برای هر دو جهت و سویه، شواهدی در وجودِ سیاسی‌شان حضور دارد و به‌این‌ترتیب، برداشت‌ها و تفسیرها را غبارآلود می‌کنند. چنانند که گویی هم این هستند و هم آن. تعبیر «نیروهای بینابینی» – که آن را از شهید بهشتی به یادگار دارم – می‌تواند پرده از واقعیّتِ وجودی اینان بردارد و تذبذب و تلاطم و دوگانگی‌شان را آشکار سازد. اینان یک چشم با «عالَم سنّتِ انقلابی» دارند و چشمی به «عالَم تجدّد غربی»؛ چنان‌که پاره‌ای از اشارات‌شان به آن سو است و پاره‌ای از اشارات‌شان به این سو. درعین‌حال، باید آنها را مایل به «اصالت تجدّد» قلمداد کرد و فریب برخی ظهوراتِ انقلابی‌شان را نخورد. هنگامی که «معنی»، هویّت تجدّدی یافته است، از «صورت» کاری ساخته نخواهد بود و این‌چنین پوسته‌ها و قالب‌هایی، خاصیّتی نخواهند داشت.

[دوّم]. در برابر این پاره از نیروهای سیاسی، باید دست به «واسازیِ هویّتی» زد؛ یعنی عناصر و اجزای درونی‌شان را یک‌به‌یک بیرون کشید و در کنار هم نشانید و تحلیل کرد. اینان، شب‌نشین هستند و با تاریکی، انس دارند؛ چون در این حال است که هویّت‌شان پنهان می‌ماند و حقیقت، به حاشیه رانده می‌شود. پس علاج، چیزی جز «روشنگری» نیست. باید به معرکۀ تجزیه پا نهاد و وضعِ وجودیِ اینان را عیان کرد. آنها می‌خواهند واقعیّت، درهم و بریده‌بریده و منقطع باشد تا مخاطب نتواند حقّ و باطل و صواب و ناصواب و صدق و کذب را از یکدیگر بازشناسد. اینان از «مفاهیم لغزنده» استفاده می‌کنند؛ چراکه وضوح مفهومی، خصمِ حیات سیاسی‌شان است و کلان‌دغدغۀ تداوم قدرت‌شان را با چالش مواجه می‌سازد. هرچه که مرزها و حریم‌ها و هویّت‌ها و خط‌کشی‌ها و اندیشه‌ها آشکار شوند، بیشتروبیشتر، استحاله‌‌شدگی و التقاط‌اندیشی این نیروها برای جامعه مشخص می‌شود و تشخیص‌ها، بلوغ و کمال می‌یابند. پس باید دست به کار شد و طرح واسازیِ هویّتی را آغاز کرد. نباید مجال داد که «اصالت‌های انقلابی»، دستخوش بازی‌گری و بازی‌سازی نیروهایی شود که گرفتار بیرون‌زدگی و زاویه و فاصله شده‌اند، اما حاضر نیستند هزینۀ سیاسیِ بازاندیشی‌شان را بدهند.

[سوّم]. البته در مقابل، اینان ندای مظلومیّت سر خواهند داد و از «تخریب» سخن خواهند گفت، اما پیداست که میان «نقادی» و «تخریب‌گری»، تفاوت بسیار وجود دارد و نباید به هیچ بهانه‌ای، تیغ نقد از وادی سیاست کنار نهاده شود. یکی از لوازم نظریۀ مردم‌سالاری دینی، گشودگی عرصۀ سیاسی است و این به معنی امکان «نقادی»، بلکه فضیلت آن است. همچنان که نباید نقادی را چماق تخریب، ممنوع و مطرود کرد، نباید آن را به بهانۀ «وحدت»، ملامت نمود. در عالَم انقلابی، هر نوع پیوستگی و اتّحادی، ریشه در حبلِ متینِ «دین» دارد و نه منافع و مطامع سیاسی. در این عالَم، «قدرت» در ذیل «حقیقت» است و نه بر فراز آن. ازاین‌رو، عمل‌گرایی سیاسی و اتئلاف‌های معطوف به تفوّق سیاسی، مشروع و روا نیستند. قدرت، هیچ اصالتی ندارد و جز مقدّمه و زمینه‌ای برای تحقّق و تجلّیِ حقیقت، شأنی ندارد. قدرت، برای قدرت نیست، بلکه معطوف به امری بیرون از خویش است. دراین‌حال، بدیهی است که هم‌داستانی و هم‌راستایی با نیروهایی که از لحاظ فکری، به تجدّد مایل شده‌اند و دچار مسخ هویّتی گردیده‌اند، خطایی مهلک است. ازآنجاکه ولایتِ میان مؤمنان، به معنی «همبستگیِ هویّتیِ» آنان است، نمی‌توان با کسانی که هویّت اسلامی و انقلابی‌شان، مخدوش و مجروح شده و به سوی تجدّد میل کرده است، طرح وحدت درافکند و هم‌دل و هم‌راه شد. گسستگیِ هویّتی، یک حقیقت است و نمی‌توان با فقدان «هم‌فکری» و «هم‌هویّتی»، زیر یک «چتر مشترکِ سیاسی» قرار گرفت. اگر نگاه ما به عرصۀ سیاسی، برآمده از اقتضائات و غایات انقلاب اسلامی است، نباید منطق عمل‌گرایانه را در پیش گرفت و تنها به قدرت اندیشید.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.