چگونه حمایت از فلسطین قدرت ایران را افزایش داد؟
امیرحسین ثابتی: وقتی شما به عنوان یک مخاطب این جملات را میخوانید، تصور میکنید چه کسی آنها را بیان کرده است؟
«آنچه امروز ایران را به یک قدرت مطرح و تأثیرگذار در خاورمیانه تبدیل کرده این است که برای حزبالله و حماس هزینه کردیم. این هزینهها امروز اهرمهای قدرت ما در منطقه است… یک رسالت جهانی را هم در قانون اساسی و هم در اهداف انقلاب اسلامی تعریف کردهایم. این چنین رسالتی در ذات انقلاب ما وجود دارد که به نظر من نه تنها الزاماً خطرناک نیست بلکه منبع قدرت ماست، کمااینکه یکی از مهمترین منابع قدرت امریکا قدرت گفتمانی آن بوده است… تبدیل به بازیگری قدرتمند در منطقه شدیم زیرا پس از انقلاب برای خودمان در منطقه سرمایهای ایجاد کردیم. این سرمایه در فلسطین، لبنان، عراق و در افغانستان بوده است. در همان زمان برخی میگفتند که اینها عامل فشار بر ایران است، یعنی این را تضاد بین اصول و منافع و یا تضاد بین سیاست انقلابی و سیاست خارجی ملی میدانستند. در صورتی که همان سیاست خارجی انقلابی توانست امکاناتی را برای ایران ایجاد کند که بعد از سالها ایران را به یک قدرت تأثیرگذار در منطقه تبدیل کرده.»
احتمالاً شما نیز تصور میکنید گوینده چنین جملاتی یکی از چهرههای شاخص انقلابی است اما این جملاتی است که در کتاب خاطرات محمدجواد ظریف (آقای سفیر) منتشر شده است.
در واقع برخلاف کلیشه غلط و نادرستی که در بخشی از افکار عمومی شکل گرفته، سیاست جمهوری اسلامی ایران در رابطه با حمایت از فلسطین و آزادی قدس شریف یکی از مهمترین مؤلفههای «تولید قدرت» برای کشور بوده است. به عبارت دیگر اگرچه جمهوری اسلامی ایران در ۴۴ سال گذشته برای آرمان آزادی قدس و مبارزه با رژیم صهیونیستی هزینههای مادی و معنوی مختلفی انجام داده اما به واسطه همین رویکرد انقلابی، در عرصه بینالملل آوردههای بسیار زیادی نیز کسب کرده که به طور خلاصه میتوان گفت این آرمانخواهی در نهایت به تولید قدرت تبدیل شده است.
برای درک بهتر این مسأله تصور کنید جمهوری اسلامی ایران در بدو پیروزی انقلاب، مانند بسیاری دیگر از کشورهای منطقه به مسأله فلسطین و رژیم اشغالگر قدس توجهی نمیکرد یا حتی در جبهه سازش با صهیونیستها قرار میگرفت. بعد از آن چه اتفاقی میافتاد؟ پاسخ ساده است زیرا آینه تمام نمای چنین رویکردی امروز در برابر ما قرار دارد.
مصر دقیقاً در همان سال ۱۳۵۷ که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مسیری متفاوت با ایران را انتخاب کرد و با امضای پیمان کمپ دیوید، پیمان صلح با اسرائیل را پذیرفت. در تمام سالهای بعد از این پیمان نیز یکی از متحدان مهم امریکا و رژیم صهونیستی به حساب میآمد اما نه تنها امروز هیچ جایگاه ویژه و اثرگذاری در جهان ندارد بلکه یکی از کشورهای فقیر آفریقایی است که امروز «گورخوابهای قاهره» به نمادی از مصر در جهان تبدیل شدهاند. این کشور علیرغم ظرفیت کم نظیر توریسم به خاطر اماکن تاریخی و تمدنی خاصی که دارد و علیرغم اینکه هیچ گاه تحریمهایی که علیه ایران اعمال شده را نیز تجربه نکرده، تقریباً در تمام شاخصهای اقتصادی از جمهوری اسلامی ایران عقبتر است و در معادلات منطقهای و جهانی نیز وزن خاصی ندارد.
علاوه بر مصر میتوان به دهها کشور دیگر نیز در منطقه غرب آسیا و آفریقا اشاره کرد که علیرغم انتخاب سیاستهای بی طرفانه یا حتی سازشکارانه در ماجرای فلسطین، امروز در حسرت قدرت نرم و جایگاه مؤثر جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه هستند. برای روشنتر شدن این ادعا کافی است به وضعیت همسایگان ایران نگاهی بیندازیم؛ عراق، پاکستان، افغانستان، ترکمنستان، قزاقستان، ارمنستان، جمهوری آذربایجان، قطر، امارات، عمان، بحرین و… کشورهایی هستند که در دهههای گذشته هیچ کدام پیشگام مبارزه با رژیم اشغالگر قدس نبودهاند و به همین میزان نیز از ظرفیت «الگو شدن» در میان جهان اسلام و ملل مستضعف عقبماندهاند. علاوه بر این هیچ کدام از این کشورها و دهها کشور مشابه دیگر اساساً قدرت تعیین کنندگی امروز جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه را ندارند و به همین خاطر عملاً فاقد بسیاری از مؤلفههای حکمرانی هستند. برخی از آنها از نبود امنیت رنج میبرند و برخی دیگر نیز همچنان در حسرت استقلال سیاسی و تصمیمگیری برای خویش هستند و همچنان در قرن ۲۱ تحت استعمار قدرتهای بزرگ به حساب میآیند. برخی دیگر نیز که به ظاهر و عمدتاً با اتکا به منابع نفتی عظیم توانستهاند توسعهای نسبتاً مطلوب را تجربه کنند، فاقد جایگاه و وزن سیاسی لازم و نقش تعیین کننده در معادلات منطقهای و حتی جهانی هستند. اما چرا جمهوری اسلامی ایران علیرغم همه تحریمها و فشارهای بی سابقه و مشکلات اقتصادی که همچنان درگیر آن است، در ۴ دهه گذشته توانسته فراتر از یک کشور معمولی در منطقه، در بسیاری از معادلات کلان نقشآفرینی کند؟
برای پاسخ به این سؤال باید از ریشه قدرت جمهوری اسلامی ایران یعنی «ایدئولوژی» آن سخن گفت. جمهوری اسلامی ایران با احیای «اسلام سیاسی» توانست در جهان محصور در دوقطبی لیبرالیسم و مارکسیسم که نقطه اشتراک هر دوی آنها «معنویتزدایی» و تلاش برای حذف دین بود، گفتمان سومی را بر جهان عرضه کند که امروز با گذشت ۴۴ سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان پیش میرود. فارغ از انبوه ملتهای مسلمان که همچنان جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک الگو در برابر نظام سلطه میشناسند، در میان بسیاری از ملتهای غیر مسلمان نیز جمهوری اسلامی ایران به عنوان الگویی شناخته شده که منجر به تولید قدرت نرم برای ایران گشته است. همین مسأله در کنار سایر مؤلفههای قدرت جمهوری اسلامی منجر شده تا علیرغم همه مشکلات ریز و درشت، نوع نگاه ابرقدرتها به ایران نیز متفاوت باشد و اگر بسیاری از کشورهای دنیا از طریق حمله نظامی یا تحریمهای اقتصادی در برابر نظام سلطه از پا در آمدند، جمهوری اسلامی ایران نه تنها متوقف نشده بلکه روز به روز با تکثیر گروههای مقاومت از حماس اهل سنت در فلسطین تا حزبالله شیعه در لبنان توانسته هژمونی خود را در سطح منطقه تثبیت کند و دقیقاً به همین خاطر بود که هنری کیسینجر استراتژیست و وزیر خارجه اسبق امریکا در مرداد ۹۶ صراحتاً هشدار داد که «ایران نباید به یک امپراطوری در خاورمیانه تبدیل شود.»
نتیجه آنکه اساساً هیچ ابرقدرتی در طول تاریخ، بدون «ایدئولوژی» به قدرت برتر تبدیل نشده است. حتی امریکا و بسیاری دیگر از قدرتهای غربی نیز مبتنی بر ارزشها و آرمانهای خود رفتار میکنند، کما اینکه مطالعه اسناد بالادستی ایالات متحده نیز نشان میدهد که درهم تنیدگی اندیشه، ارزش و آرمانهای این کشور با سیاستهای اعمالی آن چقدر واضح است. از جمله سند امنیت ملی امریکا در سال ۲۰۱۵ که در آن تصریح شده است منبع قدرت امریکا ارزشهای امریکایی است: «امریکا برای رهبری مؤثر در جهان باید بر اساس ارزشهای خود زندگی کند در حالی که به ترویج ارزشهای جهانی در خارج از کشور نیز میپردازد… ارزشهای ما منبع قدرت و امنیت ما هستند.»