تلاش برای تحریف واقعیت بین الملل
علی خضریان: یکی از مسائلی که در حوزه روابط بین الملل جهت شناخت کشورها می بایست مورد توجه قرار گیرد، اصول سیاست خارجی این کشورهاست که عموما تغییرناپذیرند و با تغییر دولت ها دچار خدشه نمی شوند.
در این میان آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نیست و در چارچوب آنچه تامین منافع ملی خود می داند در حوزه سیاست خارجی، کشورها را به گروه های مختلف تقسیم کرده است.
گروه اول کشورهایی هستند که آمریکا خیلی با این کشورها کاری ندارد و در عین حال که دوست دارد یک حکومت همراه در آن کشورها باشد و تلاش هم می کند، ولی دغدغه اصلی و مشکل اصلی و ناراحتی شان آن کشورها نیست. اینها کشورهایی هستند که نفت، گاز و موقعیت خوبی در دنیا ندارند. کشورهای کوچک، ضعیف، کم تاثیر که بدون منابع جدی هستند.
گروه دوم کشورهایی هستند که هم بزرگند و هم منابع گسترده ای دارند. منتها به دلیل تثبیت قدرت خود در نظام جهانی تعرض به اینها کار ساده ای نیست. روسیه، هند و چین جزو این دسته هستند. آمریکا با این دسته از کشورها به دنبال تفاهم سیاسی می رود.
گروه سوم کشورهایی هستند که آمریکایی ها به صورت سنتی در کشورشان سلطه و نفوذ دارند و خیالشان از آن کشورها کم و بیش راحت است. این کشورها همراه و همسو با آمریکا هستند. مثل رژیم حاکم در عربستان، ریاض منابع نفتی خوبی دارد، ولی دست آمریکاست. حتی بعضی کشورهای اروپایی نیز در این گروهند و علت اصلی بی عملی آنها در دوران خروج ترامپ از برجام این است که آمریکا در اروپا قدرتمند است. لذا اروپا در معادلات بین المللی در گروه همسو با آمریکاست. ایران دوران پهلوی در همین گروه همراه و همسو بود.
گروه چهارم دیگر کشورهایی هستند که در هیچ کدام از این سه گروه نیستند. امروز ایران در این گروه قرار دارد. به دلیل منابع نمی تواند در گروه اول باشد، هنوز پارامترهای قدرتش در نظام جهانی کامل نشده و در دسته گروه دوم نیست، به دلیل کنار زدن یک رژیم وابسته و همسو در سال ۵۷ نیز امکان حضور در گروه سوم را ندارد.
انقلاب اسلامی یک آدم آمریکایی را برداشت و تمام سرمایه گذاری آمریکایی ها را به هم زد.
در این میان جریانی در داخل کشور یا به دلیل این که مباحث بین المللی را خوب متوجه نمی شوند یا غلبه تفکر غرب زدگی مانع از درک صحیح واقعیات در عرصه بین الملل می گردد و فکر می کنند یک مصافحه، لبخند و قدم زدن می تواند ایران را از لیست گروه ۴ به گروه ۳ ببرد. این را نمی فهمند که گروه عوض کردن در سیستم آمریکا، به این راحتی نیست. شما نه تنها باید سیاست خارجی را عوض کنید و موشک، هسته ای و منطقه را واگذار کنید، بلکه باید حکومت را چه در عمل و چه ریشه ای تغییر دهید.
یعنی آن ساختار حکومتی که منجر به سیاست خارجی اینچنین شد، از منظر آمریکا باید عوض شود. چرا که اگر کشوری را از گروه ۴ به ۳ ببرد، به واسطه برداشته شدن تحریم ها، نفسی می کشد و اگر آن ساختار حکومتی را داشته باشد، دوباره شاخ می شود. زمانی کشوری را به گروه ۳ ببرد که مطمئن شوند ساختار حکومتی درست شده و هیچ احتمالی وجود ندارد که به آن وضعیت سابق بازگردد. نمونه بارز آن را می توان در نحوه مواجهه آمریکا با لیبی دوران معمر قذافی مشاهده کرد که در ۱۰ سال آخر حکومتش تمام سیاست خود را تغییر داد، ولی ساختار را عوض نکرد و خودش هم سر جای خودش بود؛ لذا طبق سیاست خارجی آمریکا او باید می رفت یا در مجموعه ای همچون اخوان المسلمین می توان این اصل سیاست خارجی آمریکا را مشاهده کرد که اصل حضور آنها در حکومت از نظر آمریکایی غیرممکن بود و این مساله ای بود که مرسی باور نداشت. اما گذر زمان نشان داد که مصر دوران مرسی با تمام همکاری هایی که با آمریکایی ها داشت، اما به دلیل این که یک رنگ و لعاب نصفه و نیمه اخوانی هم داشت، آمریکا در اولین فرصت آن را سر به نیست می کند. بنابراین این گروه بندی چهارگانه اجماع سیاست خارجی آمریکاست که با تغییر دولت ها در کلان تفاوتی نمی کند.
لذا تنها مسیر خروج از گروه ۴ پیوستن به کشورهای گروه ۲ است که از مسیر قوی شدن می گذرد؛ موضوعی که جریانی با تحریف واقعیات صحنه بین الملل در تلاش هستند تا مانع انسجام داخلی برای حرکت در این جهت شوند.