شش سال از عروج ملکوتی «عزیز خدا» گذشت
متن پیش رو نوشته علیرضا معاف به مناسبت ششمین سالگرد عروج ملکوتی آیت الله خوشوقت عارف بزرگ و استاد اخلاق تهران می باشد که از نظر می گذرانید:
۱- تهران چند سالی است با خلأ شدید اساتید اخلاق و عرفان که دردهای معنوی و روحی جوانان و سالکین را به درستی شناسایی و عالمانه درمان کنند مواجه است. در شرایطی که شیادان مدعی در گوشه و کنار تهران و ایران و جهان اسلام مشغول به فریب بعضی از توده های علاقه مند هستند بیشتر از گذشته فقد و فقدان فقیه وارسته و عارف واصل استاد آیت الله خوشوقت حس و لمس می شود و اکنون که ۶ سال از رحلت عالم ربانی حضرت آیت الله خوشوقت گذشته، جامعه دانشگاهی، حوزوی و نیز علاقـــه منــدان و ارادتمندان به ایشان فهمیده اند که در حجاب معاصرت با چه درّ و گوهری بودند و ارتحال این یگانه دوران چه ثلمه ای به عالم فقه و فقاهت بوده است، ولی چه میشود کرد که “وما کان لنفس ان تموت الا باذن الله کتاباً موجلا” و البته ایشان که مصداق روشن آیه شریفه “و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله” واقع شدند و در سفر مکه، عروج کردند اکنون در میهمانی صاحبِ صلواتی هستند که بسیار به آن علاقه مند بودند.
۲- ایشان سرسبد احیای روش پرسش و پاسخ در بیان معارف بودند و یکی از شیوههای تربیتیِ مشهور ایشان استفاده از مدلِ گفتگو و پرسش و پاسخ شاگردان از استاد بود، پرسش درست، استفهام و طلب فهم است و شاگردانِ ایشان این را می فهمیدند. اگر به زعم خواجه نصیرالدین طوسی همه عالم گفتگوست، پرسش و پاسخ شاگرد و استاد، رفت و آمد و گفتگویی با عقل است. این چنین است که شاگردان می آموختند که در خلوت هم با فکر خود گفتگو کنند (ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم) و طبعاً سخن خدا با انسان (قرآن) و سخن انسان با خدا (دعا) اصلی ترین گفتگو در عالم است. اساس عالم بر سخن است و کشف بسیاری از حقایق اجتماعی و یا اعتباری بر مبنای سوال درست است (حسن السوال نصف العلم). فجر آفرینش با سخن است و فجر دین با سخن است چرا که وحی سخن است. گفتگوی شاگرد و استاد و سوال و جواب صادقانه موسی وار و خضرگونه به انسان می آموزد که در سحر و خلوت با خود و با خدای خود صادقانه گفتگو کند.
پرسش و پاسخ صادقانه در محضر استاد به انسان دچارِ زمانه زدگی، روزمرگی و سودپرستی که با عقل خود قهر میکند و بعد دیگران را فریب میدهد، هشدار و اذکار میدهد که شرط اولِ بهره بردن از پاسخ استاد، صداقت در سوال است و پیش از آن باید با خودت صادق باشی و شرط اول صادق بودن با دیگران صداقت با خود است و صداقت با خود یعنی بفهمی سوال و سخن تو باید برای کشف حقیقت باشد تا “فی مقعد صدق” را بفهمی. صدق و صداقت متعلق اندیشه است و غذای صادقه تطبق اندیشه با حقیقت و حقیقت خواهی است. ایشان به شاگردان خود عملا می آموخت کسی که با خود صادق نیست دروغگوترین فرد عالم است و به همه خروار خروار دروغ می گوید و دروغ، اندیشه ای را رشد نمیدهد. زیباترین و دل انگیزترین صحنه های بهره مندی از محضر ایشان، سخن صادقانه و گفتگوی صمیمانه دو همدل بود.
تفسیر “از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر” همین محافل صادقانه و حکمت آلود و بدون شیله پیله ایشان بود. شیرین ترین خاطرات اطرافیان از ایشان، برخورد جلالی و پدرانه ایشان در مواجهه با سوالاتی بود که نه برای کشف حقیقت، بلکه مجادله گونه و لفاظانه سوالی می شد. اکنون دیگر میفهمیم که از آن سبک و مدل سوال و جواب همیشگی در محافل علمی و فکری ایشان، بیش از آنکه بهره علمی برده باشیم، صداقت و صفا و یکرنگی آموختیم و معنای سوال و جواب صادقانه را دریافتیم. در محضر این انسان منور القلب منور الفکر، سکوت طولانی و فکر در جهان بینی ذکر بود و محفل، محفل یافتن بود نه بافتن. آن محفل اتاق فکر در کنار اتاق ذکر بود.
معمولاً جلسات ایشان با سکوت ممتد و فکر عمیق و جلسه ختم صلوات آغاز می شد و افراد در بدو ورود بدون کمترین کلامی و پس از سلامی، مشغول ذکر شریف صلوات می شدند و هر فرد می بایست نثار یکی از ذوات مقدسه چهارده معصوم حداقل هزار صلوات می فرستاد. این سکوت به مصداق “علیکم بالسکوت فانها مفتاح الجنه”، “الصمت یورث العصمه و الصمت باب من ابواب الحکمه” در میانه پرسشها و پاسخها نیز اتفاق می افتاد و در زمانی که کسی حقیقتاً سوالی برای کشف مجهولی نداشت همه اهل جلسه به سکوت و تعمق و تفکر در پاسخهای استاد مشغول می شدند و این درس عملی صدق و صداقت بود.
۳- زیست مومنانه و حیات طیبه ایشان مصداق “اشهد انک عشت سعیدا و مضیت حمیدا و مت فقیدا” بود. ایشان همچون پیامبر(ص) “کان یجلس جلسه العبد و یأکل الکل العبد” بود. اگر بخواهیم اهم محورهای سیره تربیتی ایشان را لیست کنیم شاید چند اصل تربیتی و کار فرهنگی در بیانات و توصیه ها و آموزه ها و منش و روش ایشان برجسته تر باشد:
الف) ایشان اهل مشورت بود و به شاگردان، مریدان و ارادتمندان خود بسیار مشورت می داد و مشورت می گرفت “الاستشار عین الهدایه” (نهج البلاغه) “و من استبد برأیه هلک” (نهج البلاغه) یکی از سرمشق های تربیتی ایشان بود.
ب) ایشان به دقت در فهم مخاطب و کار فرهنگی بلسان قوم و بر اساس قدر عقول مردم قائل بود “من اسرع الی الناس بما یکرهون قالوا فیه ما لا یعلمون” (نهج البلاغه). توصیه هایی که پیرامون کار رسانه ای و یا فرهنگی می فرمودند معمولاً مبتنی بر این اصل بود.
ج) ایشان هدایت مردم و جوانان را از جائی شروع میکرد که مخاطب پذیرش داشت و هرگز قائل به تحکم نبود (فأتوها من قبل شهوتها) (نهج البلاغه). از آنجایی که متربّیان دوست داشتند وارد می شد و دست آنها را میگرفت و به جائی میبرد که شرع و دین دوست دارد. «و اتواالبیوت من ابوابها (قرآن کریم)»
د) ایشان بین عمل اشتباه افراد و خود افراد تفکیک میکرد و هیچگاه معاصی احتمالی و خطاهای یک عنصر علاقه مند به ایشان باعث دوری آن فرد از محفل نورانی استاد نمی شد. “ان الله یحب العبد و یبغض عمله و یحب العمل و یبغض بدنه”(نهج البلاغه). روی گشاده و خندان ایشان همیشه پناهگاه پشیمانهای از خطا و معصیت بود.
ه) ایشان از کاری که فرد انقلابی را نسبت به اصل انقلاب بدبین، سرخورده و دل زده کند پرهیز میداد و با دعوت همیشگی به تقوا، آرامش و میانه روی در کارهای رسانه ای و فرهنگی از عملی که باعث تقابل با نظام شود و یا فرد را سرخورده و مأیوس کند نهی می نمودند، البته هرگز در امر دین خدا، تساهلی مسلک و تسامحی نگر نبودند ولی مسیرهای اصلاح امور را تدریجی و با حوصله می دانستند “رأیالشیخ احب الی من جلد الغلام”(نهج البلاغه) و از جزم اندیشیهای بی مبنا پرهیز می دادند “ربما اخطأ البصیر قصده و اصاب الاعمی رشده” (نهج البلاغه).
و) ایشان در اصلاح امور و فرآیندها قائل به فرمایش امیرالمومنین بودند که “لا تقل ما لا تعلم” و از فتوا دادن بدون علم نهی میکردند و نیز “لاتقل کل ما تعلم” هر آنچه که می دانید را هم نگوئید و نیز قائل به کلان نگری و واقع نگری هم بودند تا فرد از آرمانگرایی به وادی خیالبافی نیفتد.
ز) هیچگاه در نقد، فرد را استخفاف و تقلیل نمیدادند “ولا تبخسوا الناس اشیاء هم” (قرآن کریم) و البته در تجلیل و تمجید نیز رعایت اعتدال می نمودند “الثناء با اکثر من الاستحقاق ملق ” (نهج البلاغه).
ح) ایشان از روشهای غیر شرعی و توجیه وسیله با هدف به شدت پرهیز می دادند “ولکنی لا اری اصلاحکم بافساد نفسی” (نهج البلاغه) و نیز از اینکه آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران خراب کنی نهی مینمود “لا تجعل رقبتک للناس جسرا” (گردن خود را پل عبور مردم قرار نده – حدیث عنوان بصری)
ط) اولویت کار فرهنگی و تربیتی را تهذیب نفوس جوانها می دانستند “قلب الحدث کاالعرض الخالیه”(نهج البلاغه) و چهره جذاب اخلاقی و منظومه زیبای فکری ایشان، به شدت مورد استقبال جوانان بود. ایشان قلق جوانها را میدانست و معمولاً با افراد با یک روش مواجه نمی شد و گاهی با روش تعرف الاشیاء باضدادها، نقطه مقابل یک اتفاق مبارک و وجه مذموم یک پدیده ممدوح را تشریح می نمود تا مخاطب متوجه طرف مقابل شود “واعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی ترکه” (نهج البلاغه خطبه ۱۱۴) و نیز در تفکر توحیدی ایشان، برای جوان یأس وجود نداشت، دست را بالا بیاوری غریق نجات تو را نجات میدهد.
ی) فعالان سیاسی و فرهنگی و رسانه ای از محضر ایشان استقلال روحی و نترسیدن از فحش خوردن و ملامتِ ملامت کنندگان را می آموختند “ولا یخافون لومه لائم” . کسی باید به تبلیغ دین بپردازد که «خدا ترسی» و «غیر نترسی» را با هم داشته باشد. «الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله» (قرآن کریم) این وجه تربیتی ایشان بسیار شبیه به درسهای حضرت امام و حضرت آیت الله مصباح بود که فرد از تشویق و تنبیه دیگران و یا تنها شدن و تنها جنگیدن نهراسد.
ک) تا فرد خود را نساخته باشد نباید و نمی تواند جامعه سازی کند «یا ایها الذین آمنوا علیکم أنفسکم» و نور باید از درون فرد بجوشد تا جامعه را نورانی کند. «و من لم یجعل الله له نوراً فماله من نور» و در مسیر طوفان ها کسی دوام می آورد که گوهرهای درونی خود را بارور کرده باشد «فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال»
ل) اولویت بندی در کارهای فرهنگی و یا امر تحصیل نیز از توصیه های ایشان بود چون وقت و ذهن محدود است و مسائل نامحدود، «مَن طلب العقل المتعارف فلیعرف صوره الاصول والفضول»
۴- همه کسانی که به جلسات اخلاقی ایشان مشرف می شدند بر یک نکته مشترک اذعان دارند که توصیه اول و آخر ایشان، تقوا، تقوا و تقوا بود و اصلی ترین کلیدواژه ایشان رعایت تقوا و ترک محرمات و گناه و انجام واجبات بود و سرشیر و خامه تذکرات ایشان رعایت تقوا بود. آیت الله خوشوقت فقیه اخلاقی، مشعلی پرفروغ، مومنی مهذّب وارسته، صیاد و شکارچی دلهای مومنین، پناهگاه مردم تهران و اخلاقیون جامعه بود که طریقت ایشان، شریعت مدار و مبتنی بر مسلمات فقهی و احکام بود.
آنهایی که فکر میکنند بدون شریعت و با تخیلات و اوهام می توان به خدا نزدیک شد، در اشتباه هستند؛ راه رسیدن به بهشت، فقها، علما و رساله های عملیه است و کسانی که تمام لذائذ دنیا را در مسیر شرع قرار می دهند، خدا هم در بهشت خالص لذتها را نصیب آنها می کند. ما باید به احکام دین باور و به اصول اعتقادات یقین داشته باشیم و آیت الله خوشوقت، فقها و علما در بیان اهل بیت(ع) نجوم امت هستند و انسان با نگاه به آنها میتواند مسیر و خط زندگی خود را بشناسند. تأکید ایشان بر شرعیات همه مستفیضان محضرش را متعبّد به آداب شرع مینمود.
۵- آیت الله خوشوقت زی پیامبر گونه داشت زیرا با آمدن به مسجد مردم به راحتی به او دسترسی داشتند و همچون کشتی بود و اهل نجات را به ساحل هدایت میبرد. اگر این حرف درست باشد که اختلاف انبیاء و عرفا فقط در مقام عقل است، رفتار پیامبرگونه ایشان در درک ظرفیت افراد نیز رعایت میشد.
درس عملی ایشان به همه محافل اخلاقی و جلسات عرفانی، آن بود که مطلقاً به امثال ما که لیاقت نداشتیم و ظرف کوچکی داشتیم ذکر لسانی- به معنای مصطلح آن- یاد نمی داد و ذکر عملی که همان تقوا و ترک گناه بود توصیه محوری و اکید ایشان بود. آدمهایی مثل ایشان در هر عصری و نسلی و مصری، کیمیا هستند آدمهایی با دل صاف، پیشانی بلند،بیان شیرین و لطیف، خنده های نمکین و توصیه های دلنشین که با تمرکز و الحاح و اصرار بر چند توصیه زیربنایی و ریشه ای، قلب و عقل و فکر و روح متربیان را عملاً جهت دهی و تربیت میکنند. “امرنا صعب مستصعب لا یحملها الا قلوب طاهره و صدور منیره” تا قلب، طاهر و دل نورانی نشود کار سالک به سامان نمیرسد. ایشان با انرژی مناسک و احکام دین نمی گذاشت گرمای شوق جوانان به عرفان ناب اسلامی میرا شود. “چون که در جان رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود”
۶- بسیاری از اهل نظر و اهل علم، آیت الله خوشوقت را درّ مکنون و گوهر پنهان علامه طباطبایی می نامند و می خوانند. ای کاش ابعاد بیشتری از ارتباط آیت الله خوشوقت با حضرت علامه طباطبایی توسط شاگردان مبرّز و میوه های شیرین آن شجره طیبه بیان شود و استاد مصباح یزدی، علامه جوادی آملی و علامه حسن زاده آملی آنچه را که از ارتباطات ویژه آیت الله خوشوقت و علامه طباطبایی به یاد دارند بازگو کنند.
نقل است که ایشان قبل از بسیاری از شاگردان مشهور علامه، توفیق بهره مندی از انفاس قدسیه علامه را داشته است. آیت الله خوشوقت به مدت بیست سال در محضر علامه طباطبایی بوده و درسهای مختلفی از قبیل اسفار، الهیات شفا و منطق شفا و همچنین تمهید القواعد ابن ترکه اصفهانی که اولین کتاب عرفانی در سیر کلاسیک مباحث عرفانی است را میخوانند.
البته با توجه به این نکته لازم است دانسته شود که علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه دو نوع شاگرد و دو شیوه تدریس داشتند به حسب آنچه بارها شاگردان ایشان فرموده اند یکسری بحث های فلسفه را در فضاهای عمومی و شاگردان عمومی داشتند و خیلی از چهره ها، شخصیتها و شاگردها شرکت می کردند و از محضر ایشان بهره مند میشدند. اما یک سبک به اصطلاح محدودتر و مخفیانه ای در ارتباط با برخی از مباحثی که همه کس نمی توانند حلش کنند، هضمش کنند، جهاز هاضمه علمی هر کسی قدرت هضم و تحلیلش را ندارد اینها را در جلسات خصوصی تدریس می کردند.
خواص علامه نقل می کنند که اسفار وقتی به جلد نهم و مباحث معاد رسید، علامه درس را به صورت عمومی تعطیل کردند و تبدیل کردند در محدوده چند نفر، از جمله حضرت آیت الله انصاری شیرازی، حضرت آیت الله جوادی آملی و حضرت آیت الله حسن زاده آملی، حضرت آیت الله ابراهیم امینی و جمعی در این حد، و به گونه ای مرحوم علامه محدودیت قائل میشود که برخی از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی، گمانشان بر این بوده که علامه، جلد نهم اسفار را تدریس نمی کنند به دلیل آنکه معاد با آن نوع نگاه صدرایی را قبول ندارد و الآن هستند از چهره ها و شخصیتهای برجسته ای که قبلا در فضای فلسفی از شاگردان علامه بودند و چون علامه آنها را در جلسات خصوصی معاد شرکت نمی داده، تصویر آنها از مطلب این بوده که علامه، معاد ملاصدرا را قبول ندارد لذا میگویند علامه تا بحث معاد تدریس کرد و بعد درس را تعطیل کرد در حالیکه این چنین نیست، بلکه علامه این درس را در جلسات خصوصی تدریس می کردند. بحث دیگر که شاگردان خاصّ در محضر علامه طباطبایی بودند روایات بحارالانوار بود که مدتها مرحوم علامه، بحارالانوار تدریس می کردند و خواصّ در آن محفل و مجلس حضور داشتند.
حضرت آیت الله خوشوقت، حساسیتی فراوان به تکریم و تجلیل از علامه طباطبایی داشتند و اگر نظر متفاوتی از علامه طباطبایی در مبحثی داشتند نظر خود را به شکل حاشیه ای بیان می کردند یکی از شباهتهای زندگی ایشان و زندگی علامه طباطبایی،زیّ طلبگی و ساده زیستی ایشان بود. آن چیزی که نمودار ظاهری زندگی ایشان بود واقعا زندگی زاهدانه بود و این چیزی نیست که با صرف گفتار و اینکه انسان بخواهد در مقام تجلیل بصورت ظاهر بیان کند بلکه عمل ایشان در زندگی کاملاً نشان میداد و ایشان از هیچ موقعیتی نخواست استفاده کند با اینکه همه موقعیتهای مالی و مقامی برای ایشان فراهم بوده است. طبعی بسیار بلند که به هیچ وجه در مقابل مال دنیا ایشان سر خم نکردند و در مقابل نام و نشان و موقعیت به هیچ وجه سر خم نکردند و یکی از اصولی که در زندگی ایشان حاکم بود آن حالتهای گمنامی بود در عین اینکه موقعیت های بسیار برای ایشان پیش آمد ولی ایشان گمنامی را ترجیح داد و هیچگاه نلغزید و از فضای ثروت، فضای شهرت و فضای مقام فاصله داشت و فاصله گرفت.