اسلامی سازی علوم انسانی ازمنظر علامه مصباح یزدی
منظور از بومی سازی و اسلامی کردن علوم، صرف تعویض اصطلاحات نیست، بلکه تغییر جهان بینی ها و استفاده از منبع وحی در تولید علم است. گزاره هایی که به نام علوم انسانی شناخته می شود و در اطرافش کتاب ها نوشته شده، خاستگاهش مغرب زمین است و خواه ناخواه تأثیر فرهنگ و ادبیات غرب در آن ها تعبیه شده است. اصطلاحاتش با همان اصطلاحاتی که موافق فرهنگ غربی است شکل گرفته و سردمداران و صاحبان نظریه های معروف آن، عمدتاً اهل مغرب زمین هستند. کتاب های دانشگاهی ما نیز با اندکی تغییر، ترجمه ای است از کتاب هایی که در اروپا و آمریکا نوشته شده است. یک یا چند مثال اروپایی را برداشته اند، مثال ایرانی گذاشته اند و به اصطلاح بومی سازی شده است. تا آنجا که مربوط به اصطلاحات و ادبیات باشد، مشکلی ایجاد نمی شود؛ ولی بحث های دیگری هست که برمی گردد به بینش ها و جهان بینی ها، به یک نظریات زیربنایی که در مبانی عمدتاً با فرهنگ غرب سازگاری دارد و بر آن اساس پایه ریزی شده است. مسأله اینجاست که یک اصطلاحی بار فرهنگی دارد. مبانی اسلامی سازی علوم انسانی همان اصول جهان بینی اسلامی است که در مواردی با جهان بینی حاکم بر علوم انسانی موجود تعارض دارد. طبیعی است که این مبانی بر اصول ارزشی و هنجاری این علوم هم تأثیر عمیقی برجای می گذارد، همان گونه که در روش شناسی این علوم اثر دارد. قدمی که باید دنبال کنیم، اوّل این است که درصدد باشیم، مفاهیم اصلی علوم انسانی را نقّادی کنیم و بفهمیم نظریات اسلامی در این زمینه چگونه باید باشد. در قدم بعد باید از لحاظ کمیت و کیفیت آمادگی پیدا کنیم که بتوانیم اساتید دانشگاه را بازآموزی کنیم. باید جلسات بحث و گفت وگوئی تحت عنوان کلاس، همایش های علمی، کنفرانس و… داشته باشیم، تا دوستانه این مفاهیم به اساتید متدینی که علاقه مند هستند، منتقل شود. اساتیدی که می خواهند تحوّل ایجاد کنند، امّا نمی دانند چگونه باید این کار را به ثمر برسانند. علوم انسانی عرض عریضی دارد و یک بخش آن شامل برخی مسایل کاربردی است که حتی در زندگی روزمره ی ما و عموم مردم نقش دارد؛ مسایلی که به روان شناسی، علوم تربیتی، مسایل خانوادگی و… مربوط است و تقریباً عام البلوی است و هیچ کس از آن مستثنی نیست. اگر دیدگاه های اسلام در این مسایل روشن شود برکات فراوانی خواهد داشت و اگر خدای ناکرده در آن ها انحرافی صورت گیرد و کسانی در این جهات، نگرشی مخالف با اسلام پیدا کنند دود آن در چشم همه می رود. سرنوشت آینده کشور، عمدتاً به دست فارغ التحصیلان دانشگاه هاست. از طرف دیگر می دانیم که بسیاری از مفاسدی که ما با آن درگیر هستیم، ناشی از ضعف ما در علوم انسانی است. برخی تصریح کردند به اینکه مشکل ما ضعف علوم انسانی بود و به همین تعبیر در دادگاه اعتراف کردند. همه اینها لزوم یک تحوّل را می رساند. امّا این تحوّل چگونه باید صورت بگیرد؟ علوم انسانی در دانشگاه باید اسلامی شود؛ امّا چگونه؟ . باید در همه رشته های علوم انسانی، در کتاب ها و در اساتید، تجدید نظر شود. البتّه سال ها روی این کتاب ها کار شده تا آن نقطه هایی که با اسلام تنافی دارد مشخص شود. گروههای زیادی روی اینها کار کردند ولی نوشتن کتاب درسی دانشگاه، برای همه رشته های علوم انسانی، کار عظیمی است. نوشتن یک کتاب در این زمینه به زمان زیاد، نیروی انسانی مخلص وآگاهِ فراوان نیاز دارد و البتّه امکانات مادی آن هم باید فراهم باشد. از سی سال پیش طرح اولیه برای این کار در نظر گرفته شد ولی مثل بسیاری از کارهای دیگر، اجراء نشد. باید آسیب شناسی کنیم که چرا آن طرح با اینکه اراده امام(ره) پشت آن بود، عملی نشد؟ علیرغم اخلاص و علم اساتید دانشگاهی نمی توان از آنها توقع داشت که علوم انسانی را اسلامی کنند؛ زیرا علوم انسانی که آنها فرا گرفته اند، همان علوم غربی است. از طرف دیگر حوزویان نیز صرفاً با آشنائی با اسلام نمی توانند این کار را به انجام برسانند؛ زیرا آشنایی با علوم انسانی و موضوع و محمول و قضایای آن نیز برای این کار لازم است. از همین رو تنها افرادی که آشنایی لازم را هم با علوم اسلامی و هم با علوم انسانی داشته باشند و برای این کار نیز دلسوز باشند می توانند قدم اول را بردارند. اگر فرض شود همه مقدمات نظری تحول درعلوم انسانی فراهم شود و به همه سؤالات نیز پاسخی روشن داده شود، پس از همه این مراحل فقط تحقیقات مرحله نظری به پایان رسیده و نوبت به ارزیابی این مسأله می رسد که آیا زمینه اجرایی کردن نتیجه این تحقیقات در عمل هم فراهم است یا خیر ؟ به همین منظور باید در کنار طرح مسایل نظری در زمینه علوم انسانی، باید یک طرح اجرائی برای شروع کار و کیفیت انجام آن نیز ارائه کرد. زیرا گاهی نقشه یک ساختمان توسط مهندس به سرعت تهیه می شود؛ اما اجرای نقشه مراحل دشواری را شامل می شود و باید محاسبه شود که این عملیات از کجا شروع شود، چه قدر نیروی انسانی و امکانات می خواهد و… . موانع اسلامی سازی علوم مشکل جدی ما تا به حال، خودباختگی بود. فکر می کردیم نهایت علومی که ما به دانشگاه می توانیم بیاموزیم، ترجمه مطالبی است که دانشمندان غربی در اختیار ما قرار داده اند. جوانان ما را این طور تربیت کرده بودند که خودتان در این زمینه ها چیزی ندارید. اگر چیزی یاد بگیرید، همین هاست که ما به شما می دهیم. همان طور که در زمینه صنعت و تکنولوژی القا شده بود. این روزها آن چه برای ما مهم است این است که با توجه به این که در یک شرایط اجتماعی و سیاسی بسیار استثنایی در طول تاریخ قرار گرفته ایم، روح خودباوری و اعتماد به نفس که در جوانان بیدار شده را تقویت کنیم تا در حرکتی که آغاز شده، قدم های بلندی بردارند. امروز این امکانات فراهم شده که بتوان در یک فضایی احساس استقلال فکری کرد. جرات نقد افکار دیگران را پیدا کرد، البته نقد بعد از فهم صحیح. آن وقتی واقعاً نقد ما پذیرفته و قابل قبول است که حرف طرف مقابل را درست درک کرده باشیم، نه اینکه یک تصور اجمالی داشته باشیم. هنر بزرگ شهید مطهری این بود که وقتی می خواست افکار دیگران را نقد کند، نظریه های آن ها را بهتر از خودشان تبیین می کرد. بارها از مارکسیست ها شنیده شد که ایشان نظریه های مارکسیستی را از خود ما بهتر تبیین می کند و آن وقت به حق هم نقد می کرد. اینکه می بینید در بسیاری از زمینه های علوم انسانی عقب هستیم، به خاطر این است که در این زمینه ها برنامه ریزی نشده است. علوم طبیعی و تجربی چون نتایج دنیوی داشته، انگیزه زیاد بوده است. کار بنیادی در این جاها چون منافع مادی زیادی ندارد، باید با انگیزه های الهی انجام گیرد. البته این کار، کار یک نفر یا دو نفر نیست، به یک مجموعه انسانی مناسب نیاز دارد. به مجموعه ای از انسان هایی نیاز است که دو خصلت داشته باشند: اولاً باورشان باشد که اینها باید تغییر کند. ثانیاً همّت این کار را نیز داشته باشند. متأسفانه نه آن باور وجود دارد و نه آن همّت. استفاده از وحیانیات در اسلامی سازی علوم علوم انسانی غالباً از تجربه های فردی و شخصی و موردی شروع شده است و بعد کم کم با تحلیل و تفسیر آن ها، تجربه هایی به صورت یک قاعده علمی درآمده و مجموعه آن ها به صورت علم عرضه شده، ما نیز می توانیم از تجربه های شخصی خود استفاده کنیم. ولی ما به عنوان یک دانشمند مسلمان وقتی می خواهیم در این مباحث نظر دهیم، گاهی برای خودمان لازم می دانیم از منابع دینی و تعبدی استفاده کنیم، بگوییم این مطلب با این آیه قرآن نمی سازد و یا نه می سازد. این متدولوژی علم به اصطلاحی که معروف است، نیست. ما در جاهایی از متدولوژی رایج علوم انسانی فراتر می رویم؛ یعنی باید از اول اعلام کنیم که متدلوژی ما وسیع تر است، تنها به حس و عقل اکتفا نمی کنیم و به ادله تعبدی هم استناد می کنیم، چون پشتوانه عقلی دارد و برمی گردد به یک نوع استدلال عقلی. یعنی اول عقل اثبات می کند که این مبنا صحیح است و حجت است، بعد به آن استناد می کند. پس منظورمان از بومی سازی و اسلامی کردن علوم، صرف تعویض اصطلاحات نیست. ما می گوییم یک اختلاف مبنایی در متدلوژی علوم انسانی داریم. و آن اختلاف این است که اگر مطلبی را براساس تعبد بر وحی، مستند و اثبات کردیم، این هم علم است؛ علم به معنای اعتقاد یقینی کاشف از واقع. علم اسلامی دایره ادله اش وسیع تر و متدولوژی آن گسترده تر است. باید توجه داشته باشیم اگر از عرف جهانی اصطلاح علم خارج شدیم و پوزیتویست ها دیگر این را علم ندانستند، این گناه و ذنب لایغفری نیست دست کم ارزش داخلی دارد و ارزشش بیشتر از مباحثی است که از راه حس اثبا ت می شود. اگر ما بتوانیم سیطره فرهنگی مان را در این بخش گسترش بدهیم و هویت علمی خودمان را بیشتر اثبات کنیم، دنیا هم خواهد پذیرفت. در اسلام چیزهایی به برکت وحی داریم که خارج از فرمول مطالعات میدانی و آزمون و خطا و روش های علمی است. این ها یک محصولات آماده، غیبی، الهی، بهشتی است در اختیار ما و ما قدرش را نمی دانیم. مخصوصاً آن جایی که تعارض دارد با دستاوردهای فکری بشری تا امروز. ما موظفیم به عنوان مدافعین اسلام و کسانی که وارث میراث علمی اسلام هستیم، این ها را کشف کنیم، استخراج کنیم و در دسترس دنیا قرار دهیم و اثبات کنیم که این نظریات، برتر از نظریات شماست. باید حرکتی شروع شود که این دو کمبود را تأمین کند. یکی به ما خودباوری بدهد و به خودمان جرئت بدهیم که ما هم اظهارنظر کنیم، نقد کنیم، نقد علمی منطقی. دوم ارتباط با اسلام و اثبات برتری آن برای عالم از راه منطق و استدلال با منطق عقلی تا به این وسیله محافل علمی را فتح کنیم. از طرفی دیگر می توان مسائلی را که از راه وحی معلوم گشته اند با تجربه اثبات کرد تا برای دیگران هم معلوم شوند. معلوم شدن این دسته از مسائل برای ما که معتقد به وحی هستیم و این خورشید برایمان طلوع کرده است نیاز به روش های علمی ندارد. بله، برای راهنمایی کسانی که صرفا راه تجربی را قبول دارند مفید است. علم دینی در تعاریف مصطلح امروزی در جوامع غربی، علم دینی در برابر علم دانشگاهی و مرادف با علوم قدیم دانسته می شود که با توجه به نام دیگر علوم دانشگاهی که علوم جدید است در واقع تقابل علم دینی و دانشگاهی تقابل علم جدید و قدیم تصور می شود. متفکران غربی و طرفدارن آن ها برای علوم به اصطلاح قدیم جایگاهی قائل نیستند و معتقدند که تنها علوم جدید نتایج ارزشمندی برای بشر به همراه داشته اند. باید به این نکته توجه داشت که علم برابر با تجربه نیست بلکه علم آشنایی با تمام حقایق و به بیان دیگر کشف حقیقت است. دین نیز در اصطلاح علمای اسلامی از سه عنصر اعتقاد به خدا، قیامت و رابطه وحیانی میان خدا و خلق تشکیل شده و به تمامی شئون زندگی انسانی اعم از فردی و اجتماعی رنگ خدایی می دهد، سلیقه ای و دل بخواهی نیست، و جدی ترین مسأله در زندگی بشر به شمار می آید. با توجه به تعاریف علم (کشف حقیقت) و دین (برنامه جامع فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی) ترکیب علم دینی شکل می گیرد. در تعریف صحیح علم دینی باید شأن ذاتی دین و هدف اصلی آن حفظ شود که همانا بیان حقایقی است که دسترسی به آن ها از راه های متعارف و عمومی فهم امکان پذیر نیست. علم دینی تنها شامل معلوماتی می شود که از منابع اختصاصی دین ( کتاب و سنت) استخراج شده باشند، که البته این معلومات باید نتایجی یقینی باشند که با روش های یقینی از منابع یقینی به دست آمده باشند. باید توجه داشته باشیم که هر علمی که از آیات و روایات استخراج می شود را هم نمی توان علم دینی قلمداد کرد، چرا که برخی از این معلومات (همچون مثال های قرآن) تنها نقشی ابزاری برای تبیین هدف دین دارند و خود جزئی از علم دینی نیستند، همان گونه که عقل نیز از نظر اسلام معتبر است ولی همه مدرکات آن (مانند معادلات دو مجهولی یا مسائل منطقی) جزء دین به شمار نمی روند. جمع بندی در منظومه فکری آیت الله مصباح، وجه مشترک و ستون فقرات مجموعه علوم انسانی را انسان و ابعاد وجودی او تشکیل می دهند، از این رو بادرک اهمیت و نقش آفرینی علوم انسانی درجامعه، فرهنگ و تمدن، می بایست به این علوم اهتمام ویژه ای نمود و از میان انواع سه گانه علوم انسانی(کاربردی عام البلوی، کاربردی در حیطه نخبگان و مسائل بنیادی) به قسم سوم یعنی علوم بنیادی را می بایست محور تلاش علمی و نظریه پردازی قرارداد، با به کارگیری اکثر همت و تلاش خود در این حوزه طرحی نو در مبانی فلسفی و روش شناسی علم دراندازیم،عرصه را برای استفاده از آموزه های وحیانی و دینی باز کنیم و با تکیه بر معرف دینی به سنجش و نقد دستاوردهای بشر در علوم انسانی بپردازیم و از این رهگذر به بومی سازی علوم انسانی که عبارت است از تغییر جهان بینی ها و استفاده از منبع وحی در تولید علم برپایه جهان بینی دینی و انسان شناسی اسلامی دست یابیم. ایشان با توجه به بایسته های نوآوری و آسیب های پیش رو،مراحل دستیابی به این مهم را در پنج گام اساسی ترسیم نموده اند که عبارتند از: گام اول:طرح جامع تحول، گام دوم: طراحی نقشه و طرح اجرایی و عملیاتی، گام سوم: فرهنگ سازی، گام چهارم: نیروسازی در بین اصحاب علم اعم از دانشگاهیان و حوزویان، گام پنجم: توجیه مسئولان دولتی و جذب امکانات لازم. ایشان معتقدند کسانی می توانند وارد این عرصه شوند که از طرفی باید اسلام را خوب شناخته باشند و از طرف دیگربا علوم انسانی که در دنیا رایج است آشنا شوند و با نظر نقادی عالمانه و منطقی، نه شعاری به آنها بتوانند علوم انسانی را استنباط و برتری آرای اسلام برآرای غیراسلامی را اثبات کنند.مؤسسه آموزشی و پژوهشس امام خمینی(ره)گامی عملیاتی در تحق این مدل است.