واکنش پناهیان به سخنان هاشمی رفسنجانی / برخی هنوز منطق امام را نفهمیده اند که آمریکا قدرتی نیست/ آیا مذاکره با دولتی که «وجود ما» دلیل نابودی اوست عاقلانه است؟

0 ۱۹۱

حجت الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان به مناسبت ایام فاطمیه اول، در هیئت محبین اهلبیت(ع) در محل امام زاده ابراهیم شهر مقدس قم، سخنرانی کرد. موضوع سخنرانی های وی در این سه شب به موضوع «منابع قدرت اجتماعی» و «رابطۀ قدرت و معنویت» اختصاص داشت که در آن با اشاره به برخی آیات و روایات و کلمات حضرت امام خمینی(ره) به تبیین ریشه و منابع واقعی قدرت اجتماعی پرداخته شد. پناهیان با اشاره به سخنان برخی که آمریکا را ابرقدرت می خوانند و از فواید و لزوم مذاکره با او سخن می گویند، گفت: «به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جبهه پایداری،اخیراً از طرف برخی از خواص مطرح می شود که چون آمریکا ابرقدرت است ما باید با او تعامل داشته باشیم و نمی توانیم با یک ابرقدرت در حال قطع ارتباط باشیم! اما وقتی در مکتب حضرت امام عمیق می شویم، می بینیم که اصلاً امام برای آمریکا و امثال آمریکا قدرتی قائل نبودند. شما ابتدا باید برای آمریکا قدرت قائل باشید، تا بعد در مورد ابرقدرت بودنش صحبت بکنیم. کسانی که می گویند: ما چرا نباید با این ابرقدرت ارتباط داشته باشیم، اینها از جهت مبنایی دچار یک اشتباه فاحشی هستند که او را دارای قدرت می دانند. از جهت نظری این مسئله برایشان حل نشده که اصلاً قدرت کجا هست؟ چه چیزی تولید کننده قدرت است برای یک جامعه، برای یک نظام و برای یک حاکمیت؟ خب شاید بعضی ها تصور کنند اعتبار یک دولت در میان مردمش منشأ قدرت می شود، تا یک حدّی هم همین طور هست، آمریکا همین منشأ قدرت را هم از دست داده است. آخرین تیری که به این قدرت پوشالی مقام معظم رهبری زدند در همین صحبت اخیر بود که دولت امریکا اعتبار خودش را پیش مردم خودش هم از دست داده چه برسد به اعتبار جهانی. لذا ما با کشور یا حاکمیتی که اساساً از قدرت حقیقی برخوردار نیست و یا قدرت پوشالی او و دروغین او رو به اضمحلال است ضرورتی ندارد این گونه سخن بگوییم که: «او ابرقدرت است، اگر ما باید با ابرقدرت ارتباط داشته باشیم فلان طور می شود، اگر نداشته باشیم بهمان طور می شود.» کسانی که می گویند ما چرا نباید با این ابرقدرت (آمریکا) ارتباط داشته باشیم، اینها اساساً دچار یک اشتباه فاحش هستند که او را دارای قدرت می دانند. ما با کدام قدرت باید مذاکره کنیم، همان قدرتی که وجود ما دلیل نابودیِ اوست؟! آیا این کار عاقلانه است؟ البته این حرفها تاریخ مصرفش در مملکت ما گذشته است و دیگر خطری ندارد. تنها مصرف این حرف ها، این است که خوراک برای رسانه های بیگانه بشود. مصرفش این است که به ملّت های منطقه، و به خودشان دلداری بدهند که «بابا! هنوز یک امیدی به ما -به عنوان ابرقدرت – هست. دیدید از توی ایران یک نفر ما را نشان داد به عنوان ابرقدرت؟ پس ما حتماً یک قدرتی داریم. تو را به خدا باور کنید ما ابرقدرت هستیم.» همین قدر مصرف دارد. یک ابرقدرتی که یال و کوپالش ریخته، حنجره ندارد عربده بکشد، به قول مقام معظم رهبری پیش مردم خودش دیگر از اعتبار ساقط شده است، چه برسد پیش مردم دنیا، این می خواهد استناد بکند به حرف یکی دو نفر و بگوید هنوز بعضی ها به ما به عنوان ابرقدرت اشاره می کنند. مصرف چنین سخنانی در همین حد است. ببینید سی سال پیش آمریکا چقدر قدرت داشت و امروز چقدر قدرت دارد؟ این یک واقعیت روشن است که آمریکا سی سال است که از جهات مختلف سیاسی، علمی، اقتصادی و …متوقف شده یا رشد منفی داشته است. در حالی که در این مدت، کشورهای عالم را هم غارت می کرده است. ولی ما سی سال پیش کجا بودیم و امروز کجا هستیم؟ درحالی که حتی یک کشور را هم غارت نکرده ایم. با این حساب ایران یک ابرقدرت است و آمریکا یک موجود بی قدرت. حالا چرا ما باید با یک موجود بی قدرت همانند یک ابرقدرت برخورد کنیم؟ مگر ما در آن روزهای اول جنگ با عراق، برای چند روز جنگیدن اسلحه و مهمات داشتیم؟ اگر با اتکاء به سلاح و مهماتِ موجود در آن روزها که نخبگان جامعه و بسیاری از عموم جامعه از آن اطلاع داشتند، قرار بود بجنگیم، تقریباً باید می گفتیم که مملکت از دست رفته است! ولی حضرت امام فرمود «این یک دیوانه ای بود که یک اقدامی کرد و یک سنگی را در چاه انداخت و موجب زحمت ملت خودش، ملت ما و سایر ملتها گردید» (صحیفۀ امام/ج۱۶/ص۸۸) چرا ابهت امام(ره) و مقام معظم رهبری همۀ عالم را گرفته است؟ و چرا بعضی ها این قدر از قدرت های پوشالی می ترسند؟ امام صادق (ع) می فرمایند: کسی که از خدا بترسد، خدا همۀ اشیاء عالم را از او می ترساند. و هر کسی از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز می ترساند؛ مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَ شَیْ ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ء»(کافی/ج۲/ص۶۱) بی ایمانی موجب ضعف می شود و ایمان موجب قوّت می شود. ایمان نه فقط موجب می شود که تو قوّت پیدا کنی بلکه موجب می شود همه در مقابلت ضعیف شوند. چرا کسانی که می روند در عرصۀ سیاست با اینکه انتظار داریم بعد از گذشت سال ها، تجربه و آگاهی شان بیشتر شده و بهتر عمل کنند، اما باز هم دچار خطا می شوند؟» *** در ادامه بخش هایی از سخنان این استاد حوزه و دانشگاه در جمع طلاب و دانشجویان شرکت کننده در این مجلس را، که به مدت سه شب برگزار شده بود را می خوانید: معنویت تا وقتی برای قدرت طلبان قابل تحمل است که به حریم آنها نزدیک نشود/ از صدر اسلام تا کنون، قدرت طلبان عالم با قدرتِ معنوی اسلام جنگیده اند مباحث اخلاقی و معنوی، تا وقتی که در حد موعظه باشد و در عرصۀ سیاست به حریم قدرت طلبان نزدیک نشود، برای عموم افراد(خواص یا عوام جامعه) قابل تحمّل است. اما وقتی مباحث معنوی به عرصۀ سیاست آمدند و پا روی دم قدرت طلبان گذاشتند، آن وقت دیگر برای آنها جنبۀ حیاتی پیدا می کند، چون «قدرت» پاشنۀ آشیلِ آنهاست. از این به بعد، دیگر نه مباحث معنوی تحمل می شوند و نه شخصیت ها و اشخاصی هم که دنبال این مباحث معنوی باشند، تحمل خواهند شد. دشمنیِ قدرت طلبان وقتی اوج می گیرد که در نزاع با آنها، حتی پا را از «نقد قدرت» و پرسیدن این سوال که «تو قدرت را از کجا آورده ای؟» فراتر بگذاریم و بگوییم: ما قدرت تو را می گیریم و خودمان تولید قدرت می کنیم و قدرت برتر می شویم و در جنگ با قدرت تو پیروز خواهیم شد. در این صورت دیگر مسأله، مسألۀ ساده ای نیست. مخصوصاً اگر قدرت شما ناشی از معنویت باشد، دیگر آن قدرت مادی، قابل رقابت با این قدرتِ ناشی از معنویت نخواهد بود. آنچه مهم است، منشأ تولید قدرت است که یا مادی گرایی است و یا معنویت است. قدرت ناشی از معنویتِ ناب، قدرتی است که قدرت های برخاسته از مادیّت نمی توانند با آن رقابت کنند و در جنگ با او از قبل شکست خورده اند. حالا تصور کنید که قدرت طلبان بزرگ عالم اگر ببینند یک قدرت معنوی دارد شکل می گیرد، که دو رسالت برای خود قائل است: یکی اینکه قدرت آنها را نابود کند و دوم اینکه قدرت خود را جایگزین قدرت آنها کند، در این صورت چه کار خواهند کرد؟ طبیعتاً سعی می کنند، تمام قدرت خود را برای نابودیِ آن به کار گیرند. قدرتِ ناشی از معنویتِ اسلام را اصلاً نباید دست کم بگیرید. از صدر اسلام تا کنون، قدرت طلبان عالم با همۀ امکانات خود با این قدرتِ معنوی جنگیده اند. از جنگ احزاب گرفته تا سایر فتنه های صدر اسلام، همه برای این بود که بتوانند سرچشمۀ این منشأ تولید قدرت را خشک کنند. در صدر اسلام وقتی که قدرتمندان و قدرت طلبان مکّه متوجّه ظهور آخرین پیامبر شدند، صریحاً آمدند به ایشان گفتند: «ما حاضر هستیم قدرت خودمان را به تو تفویض و تنفیذ کنیم. بیا ما کلیدهای خانۀ کعبه و دارایی های خودمان را در اختیار تو قرار می دهیم. اصلاً تو رئیس ما بشو.»(فقالوا: … فَإِنْ کَانَ الَّذِی یَحْمِلُهُ عَلَی ذَلِکَ الْعُدْمَ جَمَعْنَا لَهُ مَالًا حَتَّی یَکُونَ أَغْنَی رَجُلٍ فِی قُرَیْشٍ وَ نُمَلِّکَهُ عَلَیْنَا؛ تفسیر قمی/۲/۲۲۸) آقا! شما مگر نمی خواهید به این پیامبر قدرت بدهید؟ خب این پیامبر از طرف خدا یک قدرتی دارد، باهاش کنار بیایید. می گوید: «نه! آن قدرت را من نمی توانم باهاش کنار بیایم، من خودم بهش قدرت می دهم، قدرتی از جنس قدرت های خودِ ما داشته باشد که بعد بتوانیم با هم رقابت کنیم.» قدرت طلب ها رقابت در قدرت را می پذیرند، منتها با قدرتی که قابل رقابت باشد. گفتند «آقا! شما می خواهی رئیس بشوی؟ بیا ما کلیدها را همه را بهت می دهیم. اما داعیۀ پیغمبری نداشته باش.» چرا؟ «چون آن وقت ابرقدرتی می شوی که نمی توانیم از پس تو بربیاییم، فقط آن وقت باید تو را بکُشیم. و نمی توانیم هم دیگر بکشیم، چون با قتل هم تو از بین نمی روی. و شهادت آغاز نشر قدرت تو است. پس چی کار بکنیم؟ تو را به خدا کوتاه بیا.» آن وقت پیامبر اکرم(ص) چه پاسخی دادند؟ فرمودند: اگر خورشید را در یک دستم بگذارید، ماه را در یک دستم بگذارید که من از رسالتم چشم پوشی کنم نمی کنم(همان/۲/۲۲۸)؛ «خورشید» و «ماه»! برای اهالیِ کرۀ «زمین» این کلمه اش خیلی سنگین تر از آن است که بگوید تمام ملک زمین را به نام من کنید. می گوید: اصلاً خورشید و ماه را در دست من بدهید، هم فایده ای ندارد. یعنی قدرت شما برای من به شدّت ناچیز است. اصلاً اعتنایی به این قدرت شما ندارم. انگار خواسته باشد، بفرماید: شما که این قدرتی را که دارید و می خواهید به من بدهید، اگر فکر می کنید قدرت تان خیلی زیاد است، خب به مصاف من دربیایید، چرا التماس می کنید؟ برویم بجنگیم دیگر. قدرت طلبان بزرگ می دانستند که این قدرت یک قدرت نامرئی است که شمشیرهایشان اینجا کارگر نیست. ولی شمشیرهای آنها کارگر است. چرا ما قدرتمندترین قدرت در عالم هستیم؟/ ما قدرت برتر جهان هستیم واقعاً معنویت قدرت زاست. شما تصوّر نکنید کسانی که در عرصۀ معنویت حاضر شدند، حتماً باید بروند مسیری که قدرتمندان مادّی برای به دست آوردن قدرت طی کردند، طابعاً النعل بالنّعل همۀ آن مسیر را طی بکنند؛ نه! اصلاً نیازی نیست. شما نیازی ندارید به جمع آوری و تولید قدرت به سبکی که او تولید قدرت کرده. شما سبک خاص خودتان را دارید. البته بعضی مشابهت ها وجود دارد. مثلاً، علم، ثروت و تکنولوژی قدرت می آورد. در خصوص نهضت نرم افزاری مقام معظم رهبری بارها اشاره فرمودند که ابرقدرت ها با تکیۀ به علم به این قدرت رسیدند. ما اینها را انکار نمی خواهیم بکنیم. ولی شما ببینید: چرا ما بدون امکانات جهانیِ قدرتمندان، سیزده برابر تمام کشورهای جهان که کشورهای قدرتمند هم جزءشان هستند، رشد علمی داریم؟ چون به روش آنها رشد علمی را که از اسباب قدرت است به دست نیاوردیم، به روش خودمان این کار را کردیم و این «به روش خودمان» باید دقیق ترجمه بشود. بسیاری این را درک نمی کنند. همانند ماهی که توی آب است و وجود آب را درک نمی کند. می گویی «معنویت انقلاب است که این قدرت علمی را ایجاد کرده»، می گوید: «چه ربطی هست بین معنویت انقلاب و قدرت علمی که الان ایجاد شده؟» برای بعضی ها باید دو واحد کلاس بگذاری همین بحث را توضیح بدهی، تا برایش جا بیفتد. دستگاه تجزیه و تحلیل ندارد. این علمی که اینجا دارد توسعه پیدا می کند، یک مدیریت الهی بالای سرش است، به نام ولایت فقیه؛ آن علمی که آنجا دارد رشد می کند یک منفعت طلبیِ پست بالای سرش است. به نام نظام سرمایه داری. دیدی که ما با کمترین امکانات سیزده برابر همۀ آنها زدیم جلو، حالا کی قدرت دارد؟ پس برگردیم به منشأ تولید قدرت نگاه بکنیم. من با منشأ تولید قدرت کار دارم: منشأ تولید قدرت یا «مادی گرایی و منفعت طلبی» است یا «معنویت». لذا یک دفعه ای می بینی مسجد می شود مهمترین جایگاهی که برای قدرت طلبان عالم مورد مطالعه قرار می گیرد. چرا موضوع اباعبدالله(ع) و حماسۀ عاشورا این قدر برای غربی ها اهمیت دارد؟ چون منشأ قدرت معنوی در میان ماست و آنها نیز این را فهمیده اند. این را خودشان به عناوین مختلف اعتراف کرده اند. این حرف را سردبیر آن مجلۀ روسی زد که حتی اگر ایران بمب هسته ای هم داشته باشد، آمریکا با بمب هسته ای ایران هم مشکل ندارد، با عاشورای ایران مشکل دارد. من رفتم تهران این عاشورا را دیدم. این یک قدرتی است که ابرقدرت ها را نابود می کند. («الکساندر پروخانوف» سردبیر هفته نامه زافترا چاپ روسیه که پس از سفری به ایران، در مقاله ای تحت عنوان «ایران بمب دارد» به تشریح مشاهداتش از ایران پرداخت؛ از آنجا که ما امام حسین(ع) و امام زمان(ع) و ولایت فقیه داریم، قدرتمندترین قوم عالم هستیم. ما با تکیه بر این قدرتی که داریم، نیاز نیست کار خاصی انجام دهیم تا قدرت ها را در هم بشکنیم. اصلاً وجود ما تولید قدرت می کند. ما قلّه هایی هستیم که دامنه هایمان این اتفاقاتی است که در منطقه افتاده است و همین دامنه ها جهان را خواهد گرفت. معنویت ناب اسلامی، قدرت زاست و مرکزیت این معنویتِ ناب هم «ولایت» است. اصلاً هر وقت از معنویت ناب سخن می گوییم، منظورمان ولایت است و الّا نمازخواندن و عبادتِ صرف که به تنهایی نمی تواند معنویت ناب باشد. آیا مذاکره با قدرتی که وجود ما دلیل نابودیِ اوست عاقلانه است؟/آمریکا سی سال پیش چقدر قدرت داشت و امروز چقدر؟ اخیراً از طرف برخی از خواص مطرح می شود که چون آمریکا ابرقدرت است ما باید با او تعامل داشته باشیم و نمی توانیم با یک ابرقدرت در حال قطع ارتباط باشیم! اما وقتی در مکتب حضرت امام عمیق می شویم، می بینیم که اصلاً امام برای آمریکا و امثال آمریکا قدرتی قائل نبودند و همین نگاه را مقام معظم رهبری هم ادامه دادند. مقام معظم رهبری در همین سخنان اخیر خود فرمودند که دولت امریکا اعتبار خود را پیش مردم خودش هم از دست داده است، چه برسد به اعتبار جهانی. شما ابتدا باید برای آمریکا قدرت قائل باشید، تا بعد در مورد ابرقدرت بودنش صحبت بکنیم. کسانی که می گویند: ما چرا نباید با این ابرقدرت ارتباط داشته باشیم، اینها از جهت مبنایی دچار یک اشتباه فاحشی هستند که او را دارای قدرت می دانند. از جهت نظری این مسئله برایشان حل نشده که اصلاً قدرت کجا هست؟ چه چیزی تولید کننده قدرت است برای یک جامعه، برای یک نظام و برای یک حاکمیت؟ آخرین تیری که به این قدرت پوشالی مقام معظم رهبری زدند در همین صحبت اخیر بود که دولت امریکا اعتبار خودش را پیش مردم خودش هم از دست داده چه برسد به اعتبار جهانی. خب شاید بعضی ها تصور کنند اعتبار یک دولت در میان مردمش منشأ قدرت می شود، تا یک حدّی هم همین طور هست، آمریکا همین منشأ قدرت را هم از دست داده است. لذا ما با کشور یا حاکمیتی که اساساً از قدرت حقیقی برخوردار نیست و یا قدرت پوشالی او و دروغین او رو به اضمحلال است ضرورتی ندارد این گونه سخن بگوییم که: او ابرقدرت است، اگر ما باید با ابرقدرت ارتباط داشته باشیم فلان طور می شود، اگر نداشته باشیم بهمان طور می شود. کسانی که می گویند ما چرا نباید با این ابرقدرت (آمریکا) ارتباط داشته باشیم اینها اساساً دچار یک اشتباه فاحش هستند که او را دارای قدرت می دانند. ما با کدام قدرت باید مذاکره کنیم، همان قدرتی که وجود ما دلیل نابودیِ اوست؟! آیا این کار عاقلانه است؟ ببینید سی سال پیش آمریکا چقدر قدرت داشت و امروز چقدر قدرت دارد؟ این یک واقعیت روشن است که آمریکا سی سال است که از جهات مختلف سیاسی، علمی، اقتصادی و …متوقف شده یا رشد منفی داشته است. در حالی که در این مدت، کشورهای عالم را هم غارت می کرده است. ولی ما سی سال پیش کجا بودیم و امروز کجا هستیم؟ درحالی که حتی یک کشور را هم غارت نکرده ایم. با این حساب ایران یک ابرقدرت است و آمریکا یک موجود بی قدرت. حالا چرا ما باید با یک موجود بی قدرت همانند یک ابرقدرت برخورد کنیم؟ البته این حرفها تاریخ مصرفش در مملکت ما گذشته است و دیگر خطری ندارد. تنها مصرف این حرف ها، این است که خوراک برای رسانه های بیگانه بشود. مصرفش این است که به ملّت های منطقه، و به خودشان دلداری بدهند که «بابا! هنوز یک امیدی به ما -به عنوان ابرقدرت – هست. دیدید از توی ایران یک نفر ما را نشان داد به عنوان ابرقدرت؟ پس ما حتماً یک قدرتی داریم. تو را به خدا باور کنید ما ابرقدرت هستیم.» همین قدر مصرف دارد. یک ابرقدرتی که یال و کوپالش ریخته، حنجره ندارد عربده بکشد، به قول مقام معظم رهبری پیش مردم خودش دیگر از اعتبار ساقط شده است، چه برسد پیش مردم دنیا، این می خواهد استناد بکند به حرف یکی دو نفر و بگوید هنوز بعضی ها به ما به عنوان ابرقدرت اشاره می کنند. مصرف چنین سخنانی در همین حد است. باور کنیم که قدرت در تقواست. قدرت در ایمان است. قدرت در ولایت مداری است. قدرت در نور معنویتِ ناب است. قدرت اینجاست، بقیه قدرت ندارند. اصلاً قدرت ندارند، دروغ می گویند، خالی می بندند. می گوید من قدرت هستم، خب او بگوید. او که بگوید که قدرت برایش تولید نمی شود. این جوری حضرت امام قدرت های عالم را به خاک سیاه می نشاند. امام از کوچکترین سرانگشت قدرت خودش هم استفاده نکرد. اگر می خواست استفاده بکند وضع عالم را به هم ریخته بود؛ نه فقط امام، بلکه اولیاء خدا عموماً همین طور هستند. گاهی دو گروه سیاسیِ به ظاهر مخالف، در باور قدرت پوشالی آمریکا وجه مشترک دارند / متاسفانه این منطق امام که آمریکا اصلاً قدرت به حساب نمی آید هنوز از سوی همۀ سیاسیونِ ما درک نشده است آن زمانی که امام فرمود «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» خیلی ها این حرف را اغراق آمیز و احساسی تلقی می کردند اما به مرور زمان واقعیت خود را نشان می دهد. متاسفانه این منطق امام که آمریکا اصلاً قدرت به حساب نمی آید هنوز از سوی همۀ سیاسیونِ ما درک نشده است. فقط یک یا دو جریان سیاسی هم نیستند که این منطق را درک نکرده اند، بلکه از همه نوعش کسانی را داریم که این منطق را درک نکرده اند. گاهی دو گروهِ سیاسی به ظاهر (یا به واقع) مخالف در این موضوع با هم وجه مشترک دارند که آمریکا را ابرقدرت می دانند و قدرت پوشالی او را باور کرده اند و همچنین در باور نداشتنِ اینکه معنویت ناب اسلامیِ ما می تواند تولید قدرت برترِ جهانی نماید، با هم مشترک هستند. مگر در آن روزهای اول جنگ، ما برای چند روز اسلحه و مهمات داشتیم؟/ چرا بعضی ها این قدر از قدرت های پوشالی می ترسند؟ چرا حضرت امام می فرمود: «من با اطمینان می گویم: اسلام ابرقدرتها را به خاک مذلت می نشاند» (صحیفه امام/ج ۲۰/ص۳۲۵) امام روی چه حسابی این را می گفت؟ آیا اسلحه ها و مهمات های ما را شمرده بود و با اتکاء به تسلیحات نظامی این حرف را می زد؟ آیا امام روی حساب توان موشکی ما این حرف را می زد؟ مگر ما در آن روزهای اول جنگ با عراق، برای چند روز جنگیدن اسلحه و مهمات داشتیم؟ اگر با اتکاء به سلاح و مهماتِ موجود در آن روزها که نخبگان جامعه و بسیاری از عموم جامعه از آن اطلاع داشتند، قرار بود بجنگیم، تقریباً باید می گفتیم که مملکت از دست رفته است! ولی حضرت امام فرمود «این یک دیوانه ای بود که یک اقدامی کرد و یک سنگی را در چاه انداخت و موجب زحمت ملت خودش، ملت ما و سایر ملتها گردید» (صحیفۀ امام/ج۱۶/ص۸۸) چرا ابهت امام(ره) و مقام معظم رهبری همۀ عالم را گرفته است؟ و چرا بعضی ها این قدر از قدرت های پوشالی می ترسند؟ امام صادق (ع) می فرمایند: کسی که از خدا بترسد، خدا همۀ اشیاء عالم را از او می ترساند. و هر کسی از خدا نترسد، خدا او را از همه چیز می ترساند؛ مَنْ خَافَ اللَّهَ أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَ شَیْ ءٍ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ أَخَافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِّ شَیْ ء»(کافی/ج۲/ص۶۱) بی ایمانی موجب ضعف می شود و ایمان موجب قوّت می شود. ایمان نه فقط موجب می شود که تو قوّت پیدا کنی بلکه موجب می شود همه در مقابلت ضعیف شوند. چرا کسانی که می روند در عرصۀ سیاست با اینکه انتظار داریم بعد از گذشت سال ها، تجربه و آگاهی شان بیشتر شده و بهتر عمل کنند، اما باز هم دچار خطا می شوند؟ اگر مسئولین مملکتی، حبّ مقام داشته باشند ضعیف می شوند. وقتی ضعیف بشوند، ترسو خواهند شد و از خیلی چیزها مثل آمریکا می ترسند. (البته غیر از حب مقام، عوامل دیگری نیز برای این ترس وجود دارد که باید بحث شود.) اصلاً یک رجلِ سیاسی باید شجاع باشد. شجاعت هم یعنی قوّت قلب. مقام معظم رهبری یکی از مهمترین (و شاید مهمترین) ویژگی ِ حضرت امام را شجاعت و قوّت قلب ایشان اعلام می کردند. سیاسیون باید آدم های شجاعی باشند تا بتوانند یک ملّت شجاع را پیش ببرند. البته هر جسارتی شجاعت نیست، لجبازی و بی کلّگی با شجاعت یکی نیست. غُدبازی و رفتارهای غیرعقلانی انجام دادن به هر دلیل، (مثلاً به دلیل تشخّص یافتن یا به دلیل تکبّر یا هر دلیل دیگری)، اینها با شجاعت نباید اشتباه گرفته شود. اما اگر سیاسیون یک جامعه شجاع نباشند، آن جامعه بیچاره است. مردم آن جامعه بیچاره هستند. اگر شجاعت در مسئولین مملکتی نباشد، آنها در مقابل قدرت های پوشالی دنیایی، جا می زنند و عقب نشینی می کنند. چون آنها در خط مقدم سیاست هستند و دارند مستقیماً قدرت ها را مقابل خودشان می بینند، لذا اگر شجاع نباشند کم می آورند. اینکه جامعۀ ما هنوز به این حقیقت پی نبرده است که «ما ابرقدرت هستیم»، یک نقیصه است اینکه جامعۀ ما هنوز به این حقیقت پی نبرده است که «ما ابرقدرت هستیم»، یک نقیصه است. آن هم قدرتی که بر آمده از معنویت ناب دینی ماست نه از موقعیت سوق الجیشی سرزمین مان، نه از دیگر دارایی های طبیعی مثل معادن و ذخائر نفت و چیزهای دیگر، اینها هم البته مؤثر هستند ولی قدرت اصلی ناشی از معنویت نابِ ماست. این احساس «اعتماد به نفس ملی» که چندی پیش مقام معظم رهبری مطرح فرمودند، باید در ما تقویت شود. ما الان یکی از قدرت های برتر جهان هستیم، ما باید جوان های خودمان را نسبت به ابرقدرت شدن مطّلع کنیم و آنها را آماده کنیم که آداب زندگی کردن در یک جامعه ای که ابرقدرت است را بدانند، نخبه گان جامعه خودمان را باید خبردار کنیم تا بفهمند و از شعور زندگی، سیاست ورزی و مدیریت در کشوری که ابرقدرت است خبردار باشند، این همان حرف بی پرده است که شاید به این سادگی ها کسی بر زبان جاری نکند. بنده می خواهم توجه شما را جلب کنم به اینکه شما ببینید آمریکایی ها یا برخی از کشورهای اروپایی چقدر بر طبل «خودابرقدرت پنداری» در این سال ها کوبیده اند و چقدر تلقین کرده اند به مردمان و جوانان خودشان که بله ما ابرقدرت هستیم. براساس برخی از نظرسنجی ها یا نظرسازی ها، حدود سی درصد از مردمان شان نظر داده اند که ما باید به ایران حمله کنیم. خب، مگر شما عُرضه دارید که حمله کنید؟ چه کسی به شما گفته که شما توانایی دارید که حمله کنید که حالا صاحب نظر شدید و در این باره نظر می دهید؟ الان شما در این اندازه ها نیستید. حملۀ شما به افغانستان و عراق، یک رزم شبانه ای بود با یک دشمن فرضی که خودتان درست کرده بودید مقابل خودتان. از آن طرف می گفتی من آمدم جلو، تو برو عقب. این مسخره بازی ها که جنگ نیست، شما اصلاً جنگ ندیدید در عمرتان. چرا مثلاً سی درصد از مردم شان باید در آن نظرسنجی یا نظرسازی برگردند بگویند ما با حمله به ایران موافق هستیم؟ چون فکر می کنند می توانند. چون این از «تصور ابرقدرت بودن» ناشی شده؛ تصور غلطی که به مردم خودشان القا کردند و سودش را هم بردند. چرا آنها دروغین به مردم خودشان می گویند ما ابرقدرت هستیم، اما ابرقدرت بودن خودمان را که عین حقیقت به مردم نمی گوییم؟ این احساس اعتماد به نفس ملی که چندی پیش مقام معظم رهبری مطرح فرمودند، و گفتند که ما باید این را افزایش بدهیم، خیلی باید مورد توجه قرار بگیرد. اینکه ما از امریکا قوی تر هستیم را چند درصد مردم ما می فهمند؟ و این اشتباه ماست، در این تصور غلط که «کسی تصور کند که ما از امریکا قوی تر نیستیم»، کمی در این موضوع بی ایمانی به چشم می خورد، نادانی در معارف دینی به چشم می خورد. اقتضاء کمترین نگاه عارفانه به حیات اجتماعی یک جامعۀ مسلمان این است که این جامعه خود را دارای قوی ترین قدرت بداند. آیه های قرآن مگر در این جهت نیستند؟ خیلی روشن. هر یک نفر شما باید مقابل ده نفر آنها بایستید.(انفال/۶۵) خداوند متعال رقم می دهد، عدد می دهد. بعد در روایت می فرماید در زمان ظهور هر یک نفر اینها مقابل چهل مرد قوی هستند. چرا اینها گفته می شود؟ اسلام این اثر را دارد، و ما ما هم همان اسلام را داریم، پس چرا نمی فهمیم که قوی هستیم؟ این یک نقص فرهنگی است. یکی از آثار دین در جان آدمی در یک جوان یا در جامعه بشری این است که در آن جامعه و در آن جان قوّت و قدرت ایجاد می کند، این را باید ازش صحبت کنیم. یکی از مفاهیمی هم که در قرآن آمده این است که دین انسان را قوی می کند. قبول دارید کمتر به این پرداخته شده که دین به فرد و جامعه قوّت و قدرت می دهد؟ به این اثر دین کمتر پرداخته شده، کسی نمی آید دینداری کند قوی بشود. الان وقتش است از این صحبت کنیم که دین آدم را قوی می کند. در سورۀ بقره، آیۀ ۲۴۹، خداوند متعال داستان طالوت را مطرح می کند. در این آیۀ کریمه می فرماید، وقتی سپاه طالوت از نهر آب رد شدند، یک عده ای برگشتند گفتند: «لاَ طَاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» گفتند ما نمی توانیم. اینها آدم هایی بودند که ایمان در وجودشان حقیقی نبود. «نمی توانیم» گفتند. البته اگر کسی هم یک زمانی گفت ما می توانیم، باید ببینیم تا آخرش می گوید ما می توانیم؟ چون بعضی ها هستند دو روز اول می گویند ما می توانیم، بعد کم کم می گویند: نه! ما هم نمی توانیم. خیلی از اینهایی هم که می گویند «ما نمی توانیم»، قبلاً می گفتند «ما می توانیم.» بالاخره گروهی گفتند: «لاَ طَاقَهَ لَنَا» ما که نمی توانیم، یعنی ما قوّت و قدرت مقابله نداریم. ولی خداوند متعال می فرماید: «قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُو اللّهِ» آنهایی که فکر می کردند واقعاً خدا را ملاقات می کنند، اینها چه گفتند؟ گفتند: «کَم مِّن فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللّهِ» از قوّت حرف زدند. گفتند یک عدّۀ کم غلبه پیدا می کند بر یک عدّۀ کثیر. ما طاقت داریم. خب، ببینید اینها خیلی صریح و روشن است؛ اما چرا اثربخشی دین در عرصۀ قوّت روحی و قدرت اجتماعی، حرف جا افتاده ای نیست؟ ما که حرف عجیب غریبی نمی زنیم، این آیۀ قرآن است. در آیۀ ۶۵ سورۀ انفال خداوند خطاب به پیغمبرش می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتَالِ، إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ» بیست نفر از شما، بر دویست نفر غلبه می کند. معنای این سخن چیست؟ یعنی دین به شما قوّت می دهد. اسلحه نمی دهد، اما قوّت می دهد. بعد ادامه می دهد خدا، دست بردار نیست: «وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَهٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا» آقا! خدا دارد رقم اعلام می کند، این خداست که دارد عدد و ارقام اعلام می کند. نه یک کسی که مبارزه گرانه بخواهد رجَز جنگی بخواند و کلماتی را بر زبان جاری بکند. این پروردگار عالم است. صد نفر از شما غلبه پیدا می کند بر هزار نفر. در ادامه اش به یکی از ریشه های ضعف کافران اشاره می کند. می فرماید: « إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَفْقَهُونَ» چرا شما مؤمنین می توانید بر کافرین این جوری غلبه پیدا بکنید؟ چون کافران قوم نفهمی هستند. ای خدا! چرا بعضی ها این کافران را آدم های فهمیده ای می دانند، آدم های متمدّن و پیشرفته ای می دانند. چرا بعضی ها دقیقاً برعکس برداشت می کنند؟ می گوید عجب آدم های فهمیده ای هستند. اما اگر کسی به معنای واقعیِ کلمه قدرتمند نباشد، قدرت طلب خواهد شد. آن وقت در قدرت طلبی، وحشیانه عمل می کند. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «وقتی قدرت انسان واقعاً زیاد شد، میل به قدرت در او کم می شود؛ إذا کَثُرَتِ المَقدُرَهُ قَلَّتِ الشَّهوَهُ» (نهج البلاغه/حکمت۲۴۵) ولی وقتی که قدرت نداشته باشد، برای به دست آوردن قدرت، وحشیانه عمل خواهد کرد. صحنه اش را شما می توانید درِ خانۀ فاطمۀ زهرا در کوچۀ بنی هاشم ببینید: ابرقدرت عالم، آرام نشسته بود و بنا بود از قدرتش استفاده نکند، آنهایی که ضعیف بودند، برای به دست آوردن قدرت به دختر پیغمبر(ص) هم رحم نکردند..

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.