پایداری در انقلاب اسلامی از دیروز تا امروز
روزگار عجیبی بود؛ سالهای اول پیروزی انقلاب اسلامی با پیامی به وسعت همهء دل های عاشق وشیفته برای حاکمیت دین وارزشهای الهی . هجمه ای ناجوانمردانه با امکانات وتسلیحات دولت های غربی وشرقی در تجهیز نمودن حیوانی آدم نما ودیوانه ومستبد به نام صدام حسین به خاک مقدس سرزمینی به نام ایرا ن که رنگ و بوی اسلام داشت وبه مردمی که تحت لوای آموزه های دینی و رهبریهای فرزانه ای از تبار رسول خدا(ص) آماده بودند تا یکبار دیگر قصه یاران عاشورایی را به نمایش گذارند. آن روز خوب می شد مفهوم پایداری در راه انقلاب را حس کرد. میدانید چه زمان؟ همان موقع یازده سال بیشتر نداشتم ، چشمان اشک آلود را به درب خانه دوخته بودم، پدری عزیز را بدرقه می کردم تا بالباس خاکی بسیجی، دست از دنیا شسته تا پای در جبهه حق علیه باطل بگذارد. سال ۱۳۶۰ بود وعملیاتی که بعدا” به فتح المبین شهرت یافت در پیش؛ نگاه پدرم را در پایداری واستقامت مردانه اش دیدم؛ که با نگاهی نافذ می گفت : “دخترم ،آرزویم این است طوری پرواز کنم که هیچ نشانه ای از من به خانه بر نگردد، روح وجسمم را خدا با هم بخرد”؛ آن روز پایداری در انقلاب را به چشم خود دیدم و پدرم را عضو این جبهه؛ بابایم رفت و دیگر او را ندیدیم، وعده دیدار افتاد به قیامت؛ میدانید، حتی جنازه او هم نیامد و آرزویش برآورده شد، اما پایداریش باقی است. دیری نپایید، حدود دو ماه بعد از فتح المبین ، عملیات رمضان آغاز شد، برادر بزرگم که خیلی مهربان و دوست داشتنی بود وجایگاهی چون پدرم را برایم داشت، او را در بستر مجروحیت از این عملیات بر تخت بیمارستان دیدم؛ پای راستش از زانو قطع شده بود ، از ما پنهان می کرد اما چه صلابتی، مثل کوه مقاوم . مدت ها با این جراحت بود و با خدا معامله کرد و بس؛ اما بر راهش پایدار ماند. روزها و ماه ها با پای مصنوعی گذراند و لباس مقدس پاسداری انقلاب را برتن داشت، می توانست با خود بگوید: پدرم را که در راه خدا از دست داده ام وپایم را نیز، هم فرزند شهیدم وهم جانباز، پس ما را بس است، در شهر بمانیم و به مادر داغدیده مان وخواهران وبرادران یتیم خدمت کنیم؛ اما، پایداران در آرمان انقلاب از حرکت باز نمی ایستند. او اندیشید که باید رفت، آری بعد از حدود دو سال از شهادت پدرم ، برادرم که به تازگی گام در مسیر زندگی نهاده بود، پس از ازوداج؛ در مصافی شورانگیز با دشمن به کاروان شهدا پیوست . هم رزمانش می گفتند: بهد از شهادتش آمدیم جنازه اش را از زمین برداریم تازه فهمیدیم پایش مصنوعی است ! (کجایند مردان بی ادعا) آن روز پایداری از انقلاب جبهه داشت و همه آرمان خواهان راه شهدا وامام؛ مردان وزنان این جبهه بودند، جنگیدند، بعضی رفتند وبعضی ماندند. شاخصه های آن روز پایداری در مسیر انقلاب، جز ولایتمداری ، اخلاص ودوری از ریا و خودنمایی، پرهیز از منیت وخود محوری، خدا محوری وحق مداری، بی نام ونشانی و گمنامی، احساس وظیفه وانجام تکلیف، همت و تلاش خستگی ناپذیری، امید آفرینی ونشاط وخدمتگزاری ،ایثارگری و از خود گذشتگی بود؛ امروز هم اصول اساسی جبهه پایداری از انقلاب اسلامی در این ویژ گی ها تجلی می یابد. پایداران آن روز فدایی خمینی بودند؛ بی چون وچرا و امروز هم پایداری در راه انقلاب باید محوری برای فدائیان سید علی باشد؛ آری، از آن روز این اندیشه نشأت گرفت ؛ تا امروز هم ادامه یافت . آن روز ، عقلانیت، معنویت و عدالت در لباس دیگری حول محور ولایت گرد هم آمدند و پاسدارانی با این ویژگی ها؛ حماسه سازان آن میدان بودند و امروز هم، پایداران انفلاب در جبهه ای دیگر؛ با عقلانیت، معنویت وعدالت و نیز با نقش آ فرینی به نوعی دیگر حول محور ولایت؛ میدان داری می کنند. از دیروز تا امروز در دایره ی پایداری است ، هر آنکه واجد چنین شاخصه هایی باشد و هر جبهه ای که متبرک به این صفات باشد، نیز در این مسیر گام می نهد. والسلام “دست نوشته ای از دکتر بتول نامجو”