«کارگزاران» و «اصلاحات» چگونه به فتنه ی ۸۸ رسیدند؟
همواره از حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، به عنوان فتنه ای با عقبه ی چندین ساله یاد می شود. به گونه ای که بسیاری از تحلیل گران ریشه ی این حوادث را در مدیریت فرهنگی و سیاسی ۱۶ و حتی ۲۰ سال قبل کشور جست وجو می کنند. برهان بررسی بیشتر این موضوع را با «محمود فرجی»، کارشناس مسایل سیاسی به بحث گذاشتیم؛ لطفاً در مورد چگونگی ارتباط میان عملکردهای سال های گذشته و آنچه در فتنه اتفاق افتاد توضیحی بفرمایید. چگونه اتفاق ها و عملکردهای مربوط به دو دهه ی گذشته در نهایت به فتنه ی ۸۸ منتهی شد؟ همان طور که رهبر معظم انقلاب هم تصریح فرمودند، ما کانون اصلی فتنه را خارج از کشور می دانیم؛ به بیان دقیق تر، طراحی و هدایت فتنه در خارج از کشور و با محوریت آمریکا بود که تمام کشورهای عضو ناتوی فرهنگی نیز با آن همراهی کردند. برای اثبات این ادعا شواهد و قراین زیادی موجود است که از جمله ی آن ها، می توان به مصاحبه ی چند سال قبل آقای «مک کین» با «فاکس نیوز» اشاره نمود که در صفحه ی ۳۲۳ کتاب «سایه ی عقاب ها» به چاپ رسیده است. ایشان در این مصاحبه حتی عنوان رنگ جنبش موسوم به «سبز» در سال ۱۳۸۸ را نیز پیش بینی و به نوعی انتخاب نموده بود. جالب آن که کتاب سایه ی عقاب ها -که مؤلف در آن، با استناد به منابع اطلاعاتی مختلف، برآوردی جامع از احتمال حمله ی آمریکا به ایران را بررسی کرده- در سال ۸۴ یعنی ۴ سال قبل از فتنه چاپ و منتشر شده است. پس از این ها عوامل داخلی فتنه مطرح هستند که بخشی از آن ها با علم به سناریوی دشمن، در نقش ستون پنجم و نیروهای عملیاتی آن انجام وظیفه می کردند و عده ای دیگر هم اهداف دیگری داشته و شاید بدون اطلاع از این سناریو، در این گیر رو دار به دنبال منافع خودشان بودند. باید دقت داشت که جهان سلطه، از بدو پیروزی انقلاب اسلامی، خیال براندازی آن را در سر می پروراند. در این راستا یکی از حربه های مهم دشمن بعد از شکست در توطئه های مختلف، برنامه ریزی برای بعد از رحلت حضرت امام(ره) بود. در آن مقطع برنامه ی دشمن، مدیریت آقای «منتظری» بود که این موضوع در زمینه ی نقش باند «سیدمهدی هاشمی» و برخی دست های پنهان مطرح می شود. دشمن به پس از رحلت امام(ره) و کنترل آقای منتظری خیلی امید بسته بود. در واقع در صورت موفقیت این برنامه، دشمن می توانست انقلاب را با ظاهری مثل سابق و با کم ترین هزینه مهار کند؛ اما با درایت و آیند ه نگری امام(ره) و با عزل منتظری این توطئه خنثی شد. پس از آن، سرمایه گذاری بر روی نفوذی ها و عوامل استحاله شده، برای انحراف مسیر انقلاب در دستور کار قرار گرفت. از این رو پس از رحلت حضرت امام(ره)، تحرکات فرهنگی و سیاسی مضاعفی را از دشمن در جهت به چالش کشیدن مبانی انقلاب و آرمان های امام(ره)، شاهد بودیم. در این خصوص می توان به حلقه ی «کیان» اشاره نمود که متشکل از جماعتی روشنفکر و سکولار بودند و با محوریت «عبدالکریم سروش» فعالیت می نمودند و به نقد مبانی انقلاب و در رأس آن مسأله ی «ولایت فقیه» می پرداختند. پس از آن مشاهده می شود که همین مباحث و تخریب پایه های فکری انقلاب اسلامی در نشریه ی کیان، هفته نامه ی «عصر ما» و دیگر نشریات متعلق به این گروه یا سایر نشریات همفکر و همسوی با آن انعکاس می یابد. بنای دشمن این بود که مثل جنگ سخت ابتدا زیرساخت های ما را از بین ببرد. در جنگ سخت هم ابتدا طرفین تلاش می کنند که زیرساخت های حیاتی طرف مقابل، مثل فرودگاه ها، پادگان ها، راه های مواصلاتی و پالایشگاه ها، را تخریب کنند. در جنگ نرم نیز، ابتدا دشمن سعی می کند زیرساخت های عقیدتی و فکری یک ملت را از بین برده و در مراحل بعد حمله ها صریح تر می شود. پس از رحلت حضرت امام(ره)، نقش این جریان نفوذی، استحاله شده و سکولار از بین بردن زیرساخت ها بود. هرچند دشمن پیش از آن هم از خارج از کشور این کار را می کرد، اما ضربه ای که از درون وارد می شود و تردید هایی که ایجاد می کند بسیار خطرناک تر است. برای صحت این ادعا شما را به فحش نامه ای از سروش[۱] خطاب به رهبر انقلاب که شهریور سال ۸۸ با عنوان «جشن زوال استبداد دینی» منتشر شد، ارجاع می دهم که در آن به ۲۰ سال برنامه ریزی صورت گرفته اعتراف کرده و می نویسد: «این جنبش محصول ۲۰ سال جهاد فرهنگی و دردمندانه ی روشنگران و پیکارگران عرصه ی سیاست و فرهنگ است». این در حالی است که پیش از آن، رهبر انقلاب با آن نگاه تیزبینانه و دوراندیش خود به عقبه ی ۲۰ ساله ی فتنه اشاره کرده بودند. در حقیقت این ادعای سروش مهر تأییدی بود بر دوراندیشی رهبر انقلاب تا حجتی باشد برای عناصر بی بصیرت و ساده لوح، که نتوانند فتنه را در حد یک اختلاف یا دعوای سیاسی تنزل دهند. در طول حدود ۸ سال میان سال های ۶۸ تا ۷۶ که این جریان کار فکری می کردند، دشمن هم به شدت روی ترویج فساد و فحشا و تغییر ذائقه ی جامعه و استحاله ی فرهنگ عمومی جامعه تلاش بسیار زیادی کرد و تأثیرات مهمی نیز بر جامعه گذاشت که نمود آن به خصوص در دانشگاه ها و میان قشر دانشجو به خوبی قابل مشاهده است. این تلاش های دشمن تماماً جزو برنامه هایی بود که در نشست های سالانه که از سال ۶۲ در تل آویو راه افتاد، به تصویب می رسید. به عنوان نمونه یکی از این نشست ها در سال ۶۳ و به دستور «ریگان»، در دانشگاه «هاروارد» برگزار شد که ۱۰ برنامه در آن به تصویب رسید که عموماً ناظر بر استحاله ی اخلاقی و فکری جامعه بود. آن جا تصریح می شود که باید فساد، فحشا، مواد مخدر و فرهنگ مبتذل غرب در ایران ترویج پیدا کند. در واقع دشمن از دو جبهه برای از بین بردن زیرساخت ها به شدت کار کرد. یکی سرمایه گذاری مستقیم برای فروپاشی مبانی اخلاقی و اعتقادی و دیگری از راه نفوذی ها و استحاله شده های داخلی. نکته ای که در خصوص عوامل نفوذی لازم به ذکر است آن که ما اصراری نداریم بگوییم که آن ها از اول مأمور سرویس های جاسوسی دشمن بوده اند. برخی از ابتدا حکومت دینی را قبول نداشته و مانند مارکسیست ها از ابتدا این موضوع را اعلام کردند. عده ای نیز نظیر «منافقین» و «نهضت آزادی» بعدها مخالفت خود را اعلام نمودند. یک عده هم درون نیروهای انقلاب و خط امام(ره) بودند که از اول حکومت دینی را قبول نداشتند و کاملاً با نهضت آزادی و جریان های التقاطی، غرب گرا و شرق گرا هم فکر بودند؛ اما بروز ندادند بلکه در درون نیروهای انقلاب باقی ماندند و برای ضربه زدن از درون تلاش کردند. بنابراین به این جماعت عنوان نفوذی اطلاق می شود. هر چه به سال ۷۶ نزدیک تر می شویم، همسویی ضدانقلاب و دشمن با این جریان نفوذی درون انقلاب آشکارتر و حرف هایشان صریح تر می شود. از این رو وقتی در سال ۷۶ آقای «خاتمی» که به این جریان منتسب بود، رأی آورد؛ این تصور غلط به وجود آمد که جامعه به تفکرات آن ها که در نشریاتشان منتشر می شد، رأی داده و به تجدید نظر در اصول انقلاب یا سکولاریسم تمایل دارد. براین اساس از صبح روز بعد از پیروزی، شفافیت در مواضع و هجمه ی گستاخانه و صریح به تمام مقدسات در نشریات آن ها به خوبی مشاهده می شود. کار به جایی رسید که بعد از دوم خرداد برخی عناصر این جریان صحبت از شکل گیری یک انقلاب می کردند. در این میان دو برداشت متفاوت از این ادعا مطرح می شود. یک تفکر که پیچیده تر و منافقانه تر به نظر می آمد به دنبال آن بود تا این گونه القا کند که انقلاب سومی اتفاق افتاده و مانع از انحراف انقلاب امام(ره) شده و آن را دوباره احیا کرده است. عده ای دیگر نیز که بیش تر لاییک، ملی گرا و روشنفکر غیرمذهبی بودند به همراه عناصر ضدانقلاب در شیپورهای رسانه ای خود دمیده و به طور رسمی اعلام کردند انقلابی دیگر اتفاق افتاده که حتی در آن یک گلوله هم شلیک نشده است. در این ارتباط آقای «بهزاد نبوی» طی یک سخنرانی در دانشگاه «امیرکبیر»، در همان ایام، تصریح کرد که قدرت، تا ۲۵ سال آینده در دست ما است. توجه داشته باشید این اظهار نظر چیزی نیست که بدون هدف، پشتوانه و ارزیابی بر زبان جاری شده باشد. بنابراین براساس این تحلیل غلط که مردم به فکر آن ها رأی داده اند به این تصور اشتباه دچار شدند که تا ۲۵ سال دیگر این روند ادامه دارد، از این رو کار انقلاب را تمام شده می دانستند. بنابراین وقتی خانم «کرستین امان پور»، در سال ۷۶ در کسوت خبرنگار به ایران آمد، اذعان داشت که آمده تا گزارشی از یک انقلاب به دنیا مخابره کند و به دنیا نشان دهد که در ایران انقلابی برضد انقلاب ۵۷ اتفاق افتاده است. سرمستی از این پیروزی و روند رو به رشد فتح سنگر به سنگر، در حال ادامه بود که ناگهان این جریان در انتخابات شوراهای دوم که در آن رد صلاحیت نیز موضوعیت نداشت و به تعبیر آن ها یک انتخابات واقعی بود، روی گردانی مردم از گفتمان خود را به عینه مشاهده کرده و اولین شکست این گروه رقم خورد. این شکست که به مثابه یک شک به شمار می آمد به همین جا متوقف نماند و در انتخابات مجالس هفتم و هشتم نیز تکرار گردید. از این رو دشمن، در کنار استمرار آن روند فرهنگی و برنامه های قبلی، یک برنامه ریزی عملیاتی جدی تر را در دستور کار قرار داد که این برنامه ریزی چیزی نبود جز انقلاب رنگی و مخملی. انقلاب های مخملی لزوماً نیاز به یک کار زیرساختی دراز مدت ندارند. کافی است بتوانید به صورت مقطعی، با تولید هیجاناتی کاذب به لحاظ ذهنی جامعه را نسبت به ارزش ها و هویت خود دچار تردید کرده و بعد در یک حرکت انقلاب گونه قدرت را تسخیر کنید. با این وجود این پروژه ی دشمن نیز با مدیریت رهبر انقلاب و با تکیه بر نقش مرم با شکست مواجه شد. این مسأله ای است که دشمن نیز بارها به آن اعتراف کرده و به همین خاطر تمام تلاش و توان خود را در ماه های پس از انتخابات به تخریب جایگاه رهبری به کار گرفت. با این تفاسیر، باید گفت انقلاب رنگی از مدت ها قبل جزو برنامه های دشمن برای براندازی بوده است و حتی بنا بر این بود که فتنه ی ۸۸ در سال ۸۴ اجرا شود. «جان مک کین» نیز درست در همان مقطع از جنبش سبز نام می برد. در واقع آن ها می خواستند جنبش سبز را در سال ۸۴ به وجود بیاورند، ولی زمان را از دست داده و موفق نشدند. بنابراین برای انتخابات سال ۸۸ عزم خود را جزم کردند. انقلاب رنگی از مدت ها قبل جزو برنامه های دشمن برای براندازی بوده است و حتی بنا بر این بود که فتنه ی ۸۸ در سال ۸۴ اجرا شود. «جان مک کین» نیز درست در همان مقطع از جنبش سبز نام می برد. در واقع آن ها می خواستند جنبش سبز را در سال ۸۴ به وجود بیاورند، ولی زمان را از دست داده و موفق نشدند. بنابراین برای انتخابات سال ۸۸ عزم خود را جزم کردند. با عنایت به آن که این موضوع کم تر مورد توجه قرار گرفته، لطفاً بیشتر در خصوص آن توضیح دهید. همیشه و در همه ی دوره های انتخاباتی، زمزمه های تقلب از اردوگاه این جریان به گوش می رسد. حتی در همان سال ۷۶ نیز آقای «هاشمی» با وجود آن که خود، رییس جمهور و متولی برگزاری انتخابات بود، در نماز جمعه بحث نگرانی از تقلب را مطرح کرد. در سال ۸۴ هم مشاهده می شود که آقای هاشمی و تیم ایشان به توهمی به نام تقلب دامن زده، با این تفاوت که خیلی وسیع تر از گذشته روی آن مانور می دهند. برای نمونه می توان به خبر کذب ۵ میلیون شناسنامه ی متوفی ها و استفاده از آن ها به نفع رقیب آقای هاشمی و شکل گیری کارناوال های متعدد و … اشاره نمود. به هر ترتیب، این مسأله در آن مقطع کنترل و مهار شد؛ اما تلاش ها به هیچ روی متوقف نگردید. همان طور که ملاحظه می شود، از سال ۸۷ مقام های آمریکایی و غربی در اظهاراتشان صحبت از یک توطئه می کنند. آقای «کیسینجر»، یک سال قبل از انتخابات، در یکی از مصاحبه های خود تأکید می کند که در انتخابات سال آینده رژیم ایران باید تغییر نماید. آقای هاشمی هم این بار نیز همانند سابق از پاییز سال ۸۷ بحث تقلب را مطرح می کند. در این مقطع مقام معظم رهبری مرتب نسبت به توطئه ی دشمن هشدار می دهند. ایشان در سخنرانی سالانه شان در حرم رضوی می فرمایند، دشمن از تحریم مأیوس شده و بی اعتمادسازی را در دستور کار خود قرار داده است. در مقابل، سازمان مجاهدین انقلاب در بیانیه ی ۲۱ فروردین ۸۸ خود، در پاسخ به ایشان تأکید می کند که بله، ما اعتمادی نداریم و به این واسطه، در واقع مهر تأییدی برتلاش دشمن می گذارد. در همین فضا هر چه به انتخابات نزدیک تر می شویم، مشاهده می شود که این جریان ایجاد تردید و بی اعتمادسازی نسبت به صحت انتخابات را تشدید می کند. دست آخر هم، به گفته ی آقای «ابطحی»، «تقلب» را رمز عملیات قرار می دهند و با گردن کلفتی تمام و بدون ارایه ی هیچ گونه سندی، درخواست ابطال انتخابات را مطرح می کنند. با توجه به این که طیف های مختلفی آتش بیار معرکه ی فتنه بودند، در ماه های منتهی به خرداد ۸۸ این دست ها چه طور به هم گره خوردند؟ برخی نیروهای داخلی و به نسبت موجه چگونه با طرف خارجی و عوامل داخلی آن و معاندین، به یک دیگر رسیدند و در یک مسیر همراه شدند و بر سر یک موضوع توافق کردند؟ بنده عوامل داخلی فتنه را به سه دسته تقسیم می کنم: ۱- یک طیف نفوذی ها هستند، اعم از کسانی که از ابتدا هم در انقلاب نفوذی بودند یا افرادی که استحاله شده و با این جماعت همفکر شدند. این طیف کاملاً همسو با دشمن به دنبال تغییر ماهیت نظام و حاکمیت آمریکا و ارزش های آمریکایی در جامعه هستند. ۲- طیف دیگر قدرت طلب ها به شمار می آیند. این ها کسانی بودند که احساس می کردند، بعد از سال ها در اختیار داشتن قدرت، حالا با پیروزی یک جریان تازه، کم کم از چرخه ی قدرت حذف می شوند و این موضوع برایشان قابل تحمل نبود. بنابراین آن ها هم با جریان نفوذی همسو شدند. ۳- یک طیف هم خواص بی بصیرت بودند که اساساً درک درستی از ماجرا نداشتند. آن ها با این نگاه که دولت احمدی نژاد برای کشور مناسب نیست و در آینده، مقابل نظام و رهبری خواهد ایستاد، با فتنه و دشمن همراهی کردند. این در حالی است که خود آن ها، در آن مقطع مقابل انقلاب ایستاده بودند و چنان چه در هم سویی با جریان معارض موفق به سرنگونی انقلاب می شدند، امروز دیگر انقلابی وجود نداشت که احمدی نژاد مطرح باشد. در واقع هریک از این گروه ها، با انگیزه ای خاص در این جریان قرار گرفتند و به هم رسیدند. ماهیت فتنه این گونه است که حرف حق در آن گم می شود. از این رو هر چه رهبر انقلاب بر وجود دست دشمن در این غائله تأکید می کرد در آن ها بی اثر بود. نفوذی ها که می دیدند و اصلاً با دشمن دست داده بودند. قدرت طلب ها هم می دیدند و برای رسیدن به قدرت همراهی می کردند، در این میان بی بصیرت های عاقبت به شر چشم بینا نداشتند. نخبگان مردود با احمدی نژاد مشکل داشتند، ولی حمله به اصل انقلاب را دیدند و سکوت کردند. طیف های یاد شده این گونه در کنار هم قرار گرفتند. چرا که به این هدف مشترک رسیده بودند که دولت و حتی نظام باید تغییر کند. این مطلب را آقای «میرحسین» تصریح می کند و یک هفته قبل از انتخابات، در مصاحبه با مجله ی «تایمز»، می گوید: «این حرکت به دنبال تغییر بنیادین در نظام است و پیروزی در انتخابات تنها بخشی از آن است.» گروه های مختلف برانداز به این هدف مشترک رسیده بودند که دولت و حتی نظام باید تغییر کند. این مطلب را آقای «میرحسین» تصریح می کند و یک هفته قبل از انتخابات، در مصاحبه با مجله ی «تایمز»، می گوید: «این حرکت به دنبال تغییر بنیادین در نظام است و پیروزی در انتخابات تنها بخشی از آن است.» تا این جا درباره ی نحوه ی شکل گیری فتنه صحبت کردیم. به اعتقاد شما مهم ترین عواملی که موجب تداوم این فتنه شده و در این زمینه نقش محوری داشتند، چه مواردی بودند؟ اول، این که برنامه ریزی دشمن این گونه بود. با مراجعه به کتاب ها و دستورالعمل های آقای «جین شارپ» ملاحظه می شود که برنامه ریزی دشمن این گونه است که باید به این فضا ادامه داد و شرایط را به گونه ای سازمان دهی کرد که چند ماه جنبش در کف خیابان حضور داشته باشد. آقای جین شارپ، در کتاب «ضدکودتا»، تأکید می کند اگر دو سه ماه گذشت و جنبش نتوانست نتیجه بگیرد، شکست خورده است؛ اما نباید ناامید شد، باید به مناسبت های مختلف، مثل سالگردها، چهلم ها و خلاصه به هر بهانه ای جنبش را زنده نگه داشت تا دوباره در موعد مناسب دیگری یک حرکت وسیع آغاز شود. در صحبت های امثال «خوئینی ها» هم دقیقاً همین مسأله تصریح می شود که ما باید بتوانیم حداقل دو ماه جمعیت را در خیابان ها نگه داریم تا نتیجه بگیریم. پس یک عامل این است که برنامه ریزی کرده بودند. دوم، این که نیروهای مورد نیاز را برای ماندن در خیابان از قبل سازمان دهی کرده بودند. بخشی در قالب سازمان رأی و بخشی دیگر به وسیله ی شبکه های اجتماعی «تویتر و فیس بوک» سازمان یافته بودند. عامل سوم که موجب تداوم فتنه شد، عملکرد نخبگان و خواص بی بصیرت بود که افزون بر هم سویی با فتنه به ایجاد تردید در جامعه دامن می زدند. عامل چهارم فشار دشمن بود، چرا که بنا داشت کار انقلاب را یک سره کند. از این رو تمام سرمایه و توان خود را به میدان آورد. این ها مهم ترین عوامل بودند که در کنار سایر موارد به تداوم فتنه برای چند ماه منجر شد. در پایان جمع بندی خود را از بحث بفرمایید. با توجه به آن که نظام جمهوری اسلامی در طول ۳۰ سال گذشته فتنه های بزرگ و پیچیده ای را پشت سر گذاشته، در پی آن بصیرت مردم نیز افزایش چشم گیری یافته است. هرچند عبور از هر فتنه آسیب ها و خسارت هایی را به همراه دارد، اما دست آوردهای بزرگی نیز برای ما به ارمغان می آورد. افشای ماهیت نفوذی ها و منافقین، دست آورد بسیار بزرگی است که ارزش آن را دارد انسان برایش هزینه بپردازد. همان طور که تصور آن نمی رفت که از هیچ طریقی بتوان این گونه ماهیت کسانی نظیر موسوی، خاتمی و کروبی و نیز بی بصیرتی عده ای خواص را اثبات کرد؟ این روشنگری ها نیاز به فتنه داشت. بعد از این هم فتنه های بسیاری در پیش خواهیم داشت. اما دو دسته به طور حتم از فتنه ها سربلند بیرون خواهند آمد. یکی کسانی که معیارهایشان را از دست نداده اند و دوم آن ها که تقوا پیشه کرده اند. پی نوشت: [۱]ـ «جشن زوال استبداد دینی»، www.drsoroush.com