محمدرضا در واپسین روزهای سرکردگی رژیم ستمشاهی
در محرم ۵۷ معلوم شد دولت نظامی ازهاری قادر به مهار انقلاب در کشور نیست و رهبرانِ حرکت مردمی اوضاع را در کنترل کامل خود دارند و در بسیج مردم از خلاقیت و ابتکار بیشتری در مقایسه با حاکمان نظامی وقت برخوردارند. با اعلام ممنوعیت برگزاری اجتماعات، رهبران نهضت اسلامی به ویژه آیت الله طالقانی از مردم خواستند تا درست در زمان شروع مقررات منع رفت و آمد با رفتن به بام خانه هایشان فریاد الله اکبر سر دهند و حتی هزاران کفن پوش هم مقررات منع رفت و آمد شبانه را زیرپا گذاشتند. چنین نمایش مسالمت آمیزی نشانگر قدرت و اتحاد میلیون ها ایرانی به رهبری امام خمینی(ره) بود. همین اقدام با وحشت رهبران نظامی روبرو شد و تهدیدهای بعدی نیز کارساز نبود. وقتی از کارتر در مورد سرنوشت شاه در این شرایط سخت سوال شد پاسخ داد: «این امر چیزی است که به مردم ایران بستگی دارد.» نقطه اوج مخالفت های وسیع مردمی روزهای تاسوعا و عاشورا بود. در قطعنامه این دو راهپیمایی رهبری امام خمینی(ره) و پایان دادن به حاکمیت شاه و ایجاد حکومت اسلامی به رسمیت شناخته شده بود. این دو راهپیمایی جایی برای امیدواری شاه به توانایی ازهاری در خاتمه بخشیدن بحران باقی نگذاشت. دو گزینه در مقابل شاه قرار داشت، یا باید تسلیم مخالفین می شد و کشور را ترک می کرد و یا اینکه سیاست مشت آهنین در پیش می گرفت. وقتی شاه سرگرم اندیشیدن به یکی از دو گزینه فوق بود، کمیسیون بال(۱) که به دستور رئیس جمهور آمریکا و به منظور برررسی بحران ایران تشکیل شده بود، به این نتیجه رسید که چنانچه شاه اقدامی فوری برای واگذاری قدرت به یک دولت غیرنظامی صورت ندهد شانس بقای وی بسیار کم خواهد بود. حتی در هشدار جدی تر از این هم توسط دولت فرانسه که سرویس اطلاعات کارآمدی در ایران داشت آمده است: «امکان بقای شاه وجود ندارد و غرب می تواند با آیت الله خمینی کنار بیاید زیرا وی به شدت ضد کمونیست و به ویژه ضد شوروی است».(۲) علیرغم گزارش های غرب، شاه تا آخرین روزها معتقد بود که خود و خاندان او به مملکت و مردم خدمات شایان کرده اند و در دوران پهلوی بوده است که ایران از مدار واپس ماندگی و زندگی قرون وسطایی به دوران مدرن پیوسته است. به همین ملاحظه وقتی دید که مردم چگونه علیه او شوریده اند حقیقتاً سرخورده و افسرده شد.(۳) برژینسکی(مشاور امنیت ملی دولت کارتر) و تا حدودی هارولد براون (وزیر دفاع) به دلایلی مختلف با پیشنهادهای کمیسیون یاد شده مخالف و در مجموع خواستار اتخاذ رویه ای «خشن» از سوی شاه بودند. اما سولیوان و جورج بال خواستار «راه حلی سیاسی» بودند، هرچند این روش به معنای سقوط شاه باشد. شاه با آگاهی از اختلاف نظر موجود، نظر آمریکا را دربارۀ مشت آهنین از سولیوان (آخرین سفیر آمریکا در تهران) جویا می شود و او پاسخ می رسد: «تشکیل کابینه نظامی تنها در صورتی به مصلحت خواهد بود که دولت در برقراری نظم ناکام بماند و نیروهای مسلح در معرض فروپاشی قرار گیرند». شاه عملاً درمانده شده بود و قدرت تصمیم گیری نداشت. شاه با آگاهی از اینکه حامیانش به دنبال مشت آهنین نیستند در جستجوی یک نخست وزیر غیر نظامی برآمد و با علی امینی وارد گفت وگو شد و پس از روبرو شدن با دو شرط امینی یعنی: «تفویض کنترل ساواک و نیروی های مسلح» از آن منصرف شد. شاه سپس دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت پاسخ رد داد.(۴) شاه مجدداً به جبهه ملی روی آورد و با سنجابی و دیگر رهبران جبهه ملی گفتگو کرد. اما این گفتگوها که در پرده ابهام باقی ماند شکست خورد زیرا سنجابی از ریاست بر دولت آشتی ملی بدون کناره گیری شاه از فرماندهی کل نیروی های مسلح، ترک کشور و اقامت در خارج از کشور تا تعیین تکلیف سلطنت از طریق همه پرسی ملی خودداری کرد.(۵) کریم سنجابی عضو عالی رتبه این جبهه (وزیر آموزش دولت مصدق، قاضی ویژه ایران در دیوان بین المللی دادگستری در پرونده نفت ایران و انگلیس، رهبر جبهه ملی در هنگام انقلاب ۱۳۵۷) به امام خمینی(ره) و نهضت انقلابی مردم پیوست. شاه با شاپور بختیار، اخراجی جبهه ملی، وارد مذاکره شد. او نیز پذیرش این مسئولیت را مشروط به خروج شاه کرد و او پذیرفت. انتخاب وی قطعاً عاملی برای تسریع روند سرنگونی شاه بود. زمانی که شاه خود را برای ترک اجباری و به تعبیر انقلابیون فرار از ایران آماده می کرد امام خمینی(ره) برای ایجاد دولت جایگزین ادقام کرده و از مهدی بازرگان خواسته بود کمیته ای به منظور متقاعد کردن کارگران برای تولید نفت کافی جهت مصارف داخلی، به مراکز نفتی عزیمت کند. با اعلام خبر عزیمت زود هنگام شاه، بحران سیاسی وارد مرحله جدیدی شد. کسی باور نداشت شاه به شکل مسالمت آمیز تسلیم شود. باور عمومی این بود که ارتش کودتایی خونین خواهد کرد. طبق اسناد لانه جاسوسی حتی آیت الله شریعتمداری از سفارت آمریکا خواسته بود تا مانع از انجام کودتای نظامی گردد. کودتایی که به قول علی امینی: «نه دردی را در بحران فعلی دوا می کرد و نه از حمایت بین المللی برخوردار خواهد بود».(۶) حتی ادعا شده مخالفین شاه تماس هایی با فرماندهان نظامی گرفتند تا شاید بتواند همراهی آنها را به دست آورند. سایروس ونس(وزیر خارجه وقت آمریکا) از قول سولیوان نقل کرده است: «نیروهای مسلح مصمم هستند مانع از خروج شاه شوند. آنها آماده انجام تهاجمی گسترده هستند که خون های بسیاری در پی خواهد داشت». هایزر بدون اطلاع قبلی شاه، یک روز پس از کنفرانس گوادلوپ که در آن رهبران کشورهای بزرگ اروپایی از شاه خواستند ایران را ترک کند، وارد تهران شد. سفری که جزئیات و اهداف اصلی آن همچنان در پرده ابهام قرار دارد. گروهی مدعی اند در این سفر او تلاش داشت هرگونه تلاش افسران ارتش برای انجام کودتا به نفع شاه را در نطفه خفه کند یا به گفته خود هایزر قصد داشت تا از فروپاشی نیروهای مسلح جلوگیری کند و امیران ارتش را به حمایت دولت بختیار متقاعد سازد. هایزر صریحاً گفته بود: «امیران ارتش نه برای حل مشکلات، که برای اقدام به عنوان مجریان دستورات شاه تربیت شده بودند.» به گفته هایزر فرماندهان عالی رتبه ارتش بسیار آشفته بودند، آنها اتفاق نظر داشتند که شاه نباید ایران را ترک کند و در این صورت آنها نیز چنین خواهند کرد. آنها در مجموع حرکت مردمی را توطئه کمونیستی دانسته و شخص سولیوان را به خاطر اعمال فشار به شاه برای ترک ایران سرزنش می کردند. در حالی که تیمسار امیر حسین ربیعی(فرمانده وقت نیروی هوایی) به هایزر گفته بود: «سفیر شما در حال مجبور کردن شاه به ترک کشور است.» هایزر در پاسخ گفته بود: «دولت من همواره گفته است که عزیمت شاه به خواست او بستگی دارد.» گفته می شود در دومین دیدار هایزر با عباس قره باغی (آخرین رئیس ستاد شاه) هایزر موضع قبلی خود را تغییر داده و ضرورت عزیمت فوری شاه از کشور را برای برقراری نظم مورد تأکید قرار داد. همانطور که بعدها معلوم شد در واقع واشنگتن شاه را برای ترک ایران زیر فشار مستقیم قرار داده بود. اما تا زمانی شاه در ایران بود، بختیار نمی توانست از برگ برنده خود، یعنی معرفی خویش بعنوان مردی که توانسته بود شاه را از کشور بیرون سازد، استفاده کند. بنابراین مقدمات عزیمت شاه فراهم شد و شورای ۹ نفره سلطنت تشکیل گردید. شورایی که هیچ یک از مخالفین عمده در آن شرکت نداشتند. بختیار نیز همزمان رأی اعتماد گرفت. بختیار پس از رسیدن به نخست وزیر ی به اقداماتی دست زد تا مخالفان را راضی نماید. در حالی که تصویری از مصدق در پشت سرخود داشت، در تلویزیون سراسری ظاهر شد و از سال ها فعالیتش در جبهه ملی سخن گفت. او اعلام کرد که شاه به زودی برای گذراندن تعطیلات کشور را ترک خواهد کرد و قول داد حکومت نظامی را لغو و انتخاباتی کاملاً آزاد برگزار کند.(۷) شاه پیش از عزیمت در نشستی با هایزر و سولیوان ملاقات کرد. شاه خود دربارۀ این ملاقات می گوید: «سولیوان می گفت که روز عزیمت من چه عرض کنم، حتی ساعت آن نیز با اهمیت است. او مرتب به ساعت خود نگاه می کرد. هر دوی آنها از یک تعطیلات دو ماهه صحبت می کردند، اما هیچ یک چندان مطئمن نبودند که احتمالاً روزی برگردیم.» محمدرضا پهلوی برای تعطیلات طولانی تهران را ترک کرد. حتی گفته می شود ابتدا قرار بود شاه ۲۷ دی ماه ایران را ترک کند اما روز دوشنبه ۲۵ دی ۵۷ که خبر رأی اعتماد مجلس سنا به دولت بختیار در روزنامه ها منتشر شد، سفر یک روز زودتر برنامه ریزی گردید. در حدود ساعت ۱۰ صبح روز سه شنبه مشایعت کنندگان در پاویون سلطنتی فرودگاه مهرآباد در انتظار شاه و همسرش بودند. قیافه ها همه گرفته، نگران و متفکر به نظر می آمد و دیگر کسی درباره مسافرت صحبتی نمی کرد؛ چون همه این حرف ها زده شده بود. پیش از آن اعضای خانواده سلطنتی، والاحضرت ها، شاهدخت ها، والاگوهرها و فرزندان و همسران آنها و نیز ملکه مادر تهران را ترک گفته بودند. هواپیمای اختصاصی شاهین جت ۷۲۷ آماده در مقابل پاویون سلطنتی دیده می شد. شاه در گفتگوی کوتاه با خبرنگاران اعلام داشت: «همانطور که در موقع تشکیل این دولت گفته بودم مدتی است که احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به مقصد آسوان در مصر ترک می کنم. امروز با رای مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق بشود». شاه با مراسمی ساده و غمبار از پله های هواپیما برای سفری بی بازگشت بالا رفت؛ سفری بدون تشریفات و تجملات همیشگی. در این موقع تعدادی از افسران و مأمورین مخصوص گارد شاهنشاهی و آشیانه سلطنتی در مسیر راه، اطراف شاه را گرفته به نشانه خداحافظی دست های وی را می بوسیدند. شاه هر قدر به هواپیما نزدیکتر می شد از دیدن این احساسات بیشتر متاثر می شد. در حقیقت این سفری بود توأم با آوارگی و تنهایی و اندوه و از جهاتی به تمام معنی عبرت انگیز.(۸) در روزی که شاه تهران را ترک کرد صدها هزار نفر به خیابان ها ریختند و این رویداد تاریخی را جشن گرفته و خواستار انحلال سلطنت شدند. تیتر «شاه رفت» روزنامه اطلاعات نیز که به ابتکار غلامحسین صالحیار سردبیر وقت آن منتشر شد، بعنوان یکی از ماندگارترین تیتر های انقلاب ۱۳۵۷ در صفحه نخست نقش بست. شاه در دوران سلطنتش نشان داد قدرت کافی برای تصمیم گیری در موقع بروز بحران ندارد. وی حاکمی بی اراده بود و به دلیل وابستگی به نصایح آمریکا، منتظر بود تا دولت آمریکا آشکارا و به اصرار از وی بخواهد تا به اقدامی شدید متوسل شود. او در ماه های آخر زمامداری خود نشانه های ضد و نقیضی از سوی دولت آمریکا دریافت می کرد و همین باعث شد تا در موقعی که باید وارد عمل شود، دست از پا خطا نکند. او عملاً منتظر جلوگیری از سقوط سلطنت از سوی آمریکا بود. او سیاست پخته ای نداشت و همین به قیمت تاج و تختش تمام شد و همانند پدرش در سی و هشت سال پیش، او نیز تبعید شد. احسان نراقی دربارۀ روحیه شاه در روزهای آخر اعلام می گوید: «همه می دانند شاه چند بار به بن بست خورد و با حمایت و البته با کودتای خارجی ها توانست به کشور برگشته و سلطنت کند. به همین دلیل محمدرضا همیشه به آنها توجه می کرد و حتی در خیلی از موارد خارجی ها را به داخلی ها ترجیح می داد تا به خیال خود به حفظ تاج و تختش کمک کند. از طرفی او اصولاً آدمی نبود که توان مقابله با مشکلات را داشته باشد و با کوچکترین بحرانی خود را در بن بست می دید. شاه شجاعت رویارویی با مشکلات را نداشت و به همین دلیل مثل چند بار گذشته رفت تا شاید با کمک خارجی ها برگردد که این بار برگشتی در کار نبود. واقعاً نباید تردیدی داشت که نادانی های شاه دلیل اصلی سقوط او بود. عدم حمایت جدی آمریکا از شاه موجب از دست دادن وجهه آمریکا در میان متحدان خود در خاورمیانه گردید. تبعید شاه پایان حضور آمریکا در ایران بعنوان متحد استراتژیک واشنگتن در منطقه بود.» پانوشت: ۱- Ball Commission 2- ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان، نشر نی، ۱۳۷۷. ۳ – پس از سقوط، احمد علی مسعود انصاری، ص۱۴۹. ۴ “ تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب)، غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۳،ج۲ ، ۲۳۱-۲۳۵. ۵ – ایران بین دو انقلاب، همان ، ص ۶۴۷ . ۶ – اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد قره باغی نشر نی ۱۳۶۵ ،ص ۱۷۹. ۷- ایران بین دو انقلاب، همان ، ص ۶۴۷ . ۸- پس از سقوط، ۱۵۹و ۱۸۲ . ۹- گفت و گوی خبرآنلاین با احسان نراقی، ۱۴/۱۱/۸۹. منابع : – شکل گیری انقلاب اسلامی، محسن میلانی،گام نو، ۱۳۸۱. – اعترافات ژنرال، خاطرات ارتشبد قره باغی نشر نی ۱۳۶۵. – پس از سقوط، احمد علی مسعود انصاری، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی،چاپ دوم.