عراق، چگونه از اشغال خارج شد؟
خروج نظامیان آمریکایی از عراق یک انتخاب نیست. سوت و کور بودن مراسم خروج آنان و در عین حال ابراز خوشحالی مقامات و مردم عراق از این خروج نشان داد که آمریکا علیرغم میل خود و در شرایطی که احساس پیروزی ندارد، سرزمینی اشغال شده را به مردمش سپرده است. باراک اوباما برای اینکه تا حدی از احساس غبن حدود ۱۷۰هزار نظامی که در مارس ۲۰۰۳- آخر اسفند ۸۱- برای تبدیل عراق به پلکان استقرار «نظم نوین جهانی» راهی این کشور شده بودند، بکاهد، در اجتماع نظامیان گفت: «گاهی خارج شدن از یک کشور از ورود به آن اهمیت بیشتری دارد»! آمریکا در روز ۱۹ مارس ۲۰۰۳- ۲۹ اسفند ۸۱- با فرمان رئیس جمهور، ۱۷۰ هزار نیروی نظامی و حدود ۱۲۰ هزار نیروی اطلاعاتی را به عراق گسیل کرد. فرماندهی نیروهای آمریکایی از اوایل اردیبهشت ۸۲ به ژنرال «جی گارنر» سپرده شد. گارنر یکی از مقامات اصلی تیم بوش بود و ارتباط بسیار نزدیکی با دونالد رامسفلد، پل ولفوویتز، دیک چنی و فرماندهان ارشد ارتش آمریکا داشت. جی گارنر و تیم او از ابتدا با شریک کردن دیگران در اداره عراق مخالف بودند از این رو «کالین پاول» وزیر خارجه دولت اول بوش، در اردیبهشت ماه ۸۲ یعنی زمانی که گارنر رسما اداره عراق را بدست گرفت با صراحت گفت: «چنی و دیگر مقام های ارشد کاخ سفید و پنتاگون معتقدند بدون نقش سازمان ملل باید بهره وافی را از عنوان «آزادسازان عراق» ببرند و جی گارنر آنها در این راستاست.» گاردین در همان زمان نوشت: جی گارنر با شعار «قطع کامل هرگونه هماهنگی با سازمان ملل» وارد عراق شده است. این روزنامه انگلیسی در آن زمان با اشاره به روحیه متکبرانه و خودمحورانه گارنر نوشت: «نمی دانیم او را چه بنامیم، رئیس جمهور یا نایب السلطنه، والی یا چیز دیگری.» از سوی دیگر نگاه به سوابق گارنر می گوید، آمریکا عنصری بسیار باتجربه و وارد به امور عراق را به این کشور گسیل کرده بود. گارنر در دوره رونالد ریگان رئیس حساس ترین پروژه امنیتی نظامی آمریکا- جنگ ستارگان- بود و زیر نظر رامسفلد معاون وزیر دفاع فعالیت می کرد و در سال ۱۳۷۲ معاون سلشکسویلی رئیس ستاد مشترک آمریکا و بطور کلی از ۱۳۵۲ تا پایان خدمتش در سال ۱۳۷۴ در رده فرماندهان موثر بود و فرماندهی دفاع موشکی آمریکا در دهه ۱۳۷۰ نشان دهنده موقعیت ویژه اوست. گارنر وقتی فرماندهی عراق را از ژنرال «تامی فرانکس» تحویل گرفت برخلاف اظهارات فرانکس، اعلام کرد که هیچ پایانی را نمی توان برای حضور نظامی آمریکا در عراق تصور کرد. او در پاسخ به خبرنگار بی بی سی اشغال دائمی عراق را با این واژگان توجیه کرد:«عراق هرگز نخواهد توانست نیروهای نظامی ای ترتیب دهد که با توان نظامی ایران برابری کند برای همین آمریکا نباید عراق را تنها بگذارد و با این کار مانع برهم خوردن توازن در منطقه شود.» گارنر نزدیک به شش ماه فرماندهی نیروهای آمریکایی را در دست داشت ولی در میانه راه ناچار شد تسلیم این واقعیت شود که نمی توان کشوری مسلمان را اشغال کرد و از خشم آنان در امان بود. او حدود سه ماه پس از روی کار آمدن با فشار عراقی ها گروهی ۳۷ نفره را ذیل عنوان اعضای «مجلس حکم» (شورای حکومتی) به رسمیت شناخت و آرام آرام به آنچه این گروه دنبال می کردند، تن داد. شش ماه بعد زمانی که پل بریمر روی کار آمد سرعت حرکت عراقی ها به سمت خلع ید آمریکا از مناصب، مراکز و موضوعات تشدید شد اما در این میان یک سؤال مهم وجود دارد: جی گارنر که با آن تبختر وارد عراق شد چگونه به مجلس حکم تن داد و جانشینان او چگونه تسلیم پروسه ای شدند که به سرعت از قدرت آمریکا در مدیریت تحولات کاست و به قدرت مخالفان آمریکا افزود؛ البته به این سؤال بارها توسط مراکز مختلف غرب پاسخ داده شده و در جهان اسلام نیز به این سؤال پاسخ های فراوانی داده شده و جالب این است که این سؤال بیش از سؤال مربوط به چرایی اشغال عراق توسط آمریکا مورد بحث قرار گرفته است. تقریبا هیچکس تردید نکرده است که در این ماجرا، «ایران» نقش ممتازی را ایفا کرده است. اما چه نقشی؟ گارنر با این عبارت از اشغال دائمی عراق حرف می زد: «عراقی ها خود نمی توانند…» ایران با این عبارت، عراق را از اشغال آمریکا خارج کرد: «عراقی ها خود می توانند…» روزی که نیروهای نظامی آمریکا پل ورودی بغداد را به تسخیر خود درآوردند- یعنی ۱۹ فروردین ۸۲- ایران به نیروهای دارای تشکل عراقی- اعم از شیعیان، کردها و سنی ها- گفت وقت آن است که مسئولیت تاریخی خود را درباره کشورتان ایفا نمائید. این نیروها که سازمان یافته ترین نیروهای عراقی و بعضی در درون و بعضی در بیرون عراق بودند وارد میدان شدند و در استانها اداره امور مردم را بدست گرفتند و در وقت شکل گیری «مجلس حکم» نقش اصلی را در شکل دهی به اولین نهاد حقوقی عراقی ایفا کردند و در شرایطی که اشغالگران با درگیری هایی مواجه بودند، این ها با در دست داشتن اداره استانداری ها و فرمانداری ها عملا بر امور عراق مسلط شدند. کار مهم دیگر ایران رفع اختلافات عراقی ها با همدیگر بود. آمریکا به اختلافات عراقی ها که کم هم نبود، به چشم بزرگترین فرصت می نگریستند اما در نقطه مقابل آن، ایران وحدت عراقی ها را به عنوان یک هدف استراتژیک مد نظر قرار داد. ایران ابتدا شیعه ها که هر بخش از آنان تحت یک عنوان سیاسی و قومی فعالیت می کردند و خصومت های قدیمی میان آنان وجود داشت و درگیری هایی را سبب شده بود را در کنار هم نشاند و از آنان یک شورای رهبری و داوری پدید آورد و در نهایت دست همه آنان را در دست مرجعیت شیعه- حضرت آیت الله سیستانی دامت برکاته- قرار داد. در این میان سه بار میان شیعیان- دوبار میان گروهی از مجلس اعلی و گروهی از صدری ها و یک بار میان دولت مالکی و صدری ها درگیری هایی پدید آمد و به کشته شدن دهها نفر از شیعیان منجر شد ولی در نهایت با پادرمیانی جمهوری اسلامی به این درگیری ها خاتمه داده شد و از شیعیان «ائتلاف یکپارچه عراق» پدید آمد که از دل آن قانون اساسی جدید و دولت دائمی پدید آمد. پس از آن، ایران اختلافات شیعیان و کردها را حل کرد و بر اختلافات میان سنی ها و دو گروه شیعه و کرد فایق آمد و آنان را با یکدیگر همگرا کرد. در نهایت از دل این همگرایی ساختار فعلی عراق پدید آمد و اینک ۷ سال از زمان استقرار نظم جدید سیاسی در عراق می گذرد. ایران با پشتیبانی از عراقی ها توانست قرارداد خروج از عراق را به آمریکا تحمیل گرداند. این قرارداد در اواخر سال ۱۳۸۵ میان بوش و مالکی به امضا رسید و براساس آن دولت آمریکا متعهد شد که تا پایان سال ۲۰۱۱ همه نیروهای خود را از عراق خارج کرده و به مرور مراکز نظامی امنیتی را به دولت عراق واگذار نماید. کمک مهم دیگر ایران، دفاع از دولت قانونی عراق در مقابل تلاش های تخریبی رژیم های عربستان، اردن، کویت و… بود. این کشورها همه توان خود را برای از بین بردن نظم جدید سیاسی عراق بسیج کردند و هدف آنان سیطره بر عراق و مخالفت با همگرایی میان بغداد و تهران بود. ایران در طول این مدت با باز کردن راه عبور عراق از طریق شکل دهی به یک ائتلاف منطقه ای به نفع عراق و بخصوص حل مسایل بغداد- دمشق و بغداد- آنکارا موقعیت منطقه ای عراق را تثبیت کرد و همزمان با کمک بخش خصوصی خود تلاش کرد تا پایه های اقتصادی و تجاری عراق جدید را محکم گرداند. همزمان با این مسئله عراقی ها توانستند به نیروهای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی خود سروسامان داده و اداره امور امنیتی خویش را بعهده بگیرند البته در این میان نیروهای اشغالگر به همراه رژیم های عرب منطقه تلاش کرده اند که با تقویت تروریزم، راهی برای بی ثبات کردن دولت و استفاده از شرایط این بی ثباتی پیدا کنند اما علیرغم خسارت هایی که وارد کرده اند، موفقیت آمیز نبوده است. تردیدی در این نیست که خروج نظامی آمریکا از عراق محصول عملکرد ساختار جدید در عراق است اما این ساختار بدون حمایت ویژه ایران نمی توانست در عراق شکل بگیرد و آمریکایی ها همان گونه که بارها اعلام کرده اند، برای بر هم زدن این ساختار وارد عمل شده اند و این ورود گاهی در بالاترین سطح- موضع اوباما در روز ۱۶ اسفند ۱۳۸۷که روز انتخابات اخیر عراق بود از این جمله است او گفت: با این انتخابات ساختار عراق تغییر می کند- و گاهی با تهدیدات صریح نظامی- نظیر تهدید مالکی به کودتا از سوی فرمانده نظامی آمریکا در سال ۱۳۸۸- بود. عراق بدون کمک ایران قادر به مقاومت در برابر آمریکا نبود اختلاف میان گروه های عراقی از جمله اختلافات گروه های شیعه که انتخاب دولت دوم مالکی را حدود شش ماه با تأخیر مواجه کرد، برای فروپاشی نظم جدید سیاسی عراق کفایت می کرد ولی این ساختار ماند و وحدت عراقی ها هر بار بازسازی شد و امروز روزی است که «حسین الاسد» یک فرمانده عراقی چشم در چشم فرمانده نظامی آمریکا در پایگاه نظامی شهر ناصریه می اندازد و می گوید: «من با افتخار خبر تحویل آخرین پایگاه ارتش آمریکا به ملت عراق را اعلام می کنم و می گویم ما امروز آخرین صفحه اشغال را ورق می زنیم.» آمریکا همزمان با خروج از عراق فشار روانی زیادی را متوجه ایران کرده است. سخن وزیر جنگ آمریکا مبنی بر ادامه فعالیت جاسوسی هوایی علیه ایران و اظهارات مبتنی بر تشدید تحریم ها علیه ایران و قطار کردن مخالفان اروپایی و منطقه ای ایران برای اظهار نکته ای که نشان دهد ایران یک تهدید فراگیر و مخالفت با آن هم فراگیر است به این دلیل صورت می گیرد که آمریکا خود را با بزرگترین مشکل خویش از ۱۹۴۵ تاکنون مواجه می بیند. آمریکا هیچگاه به خاطر اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق ناچار به ترک نقطه ای نشده است و حداکثر اتفاقی که در آن دوران ۴۵ ساله افتاد توافق طرفین بر سر تخلیه توامان دو نقطه بود- نمونه مشاجرات ۱۹۶۲ میان شوروی و آمریکا بر سر کوبا که به تخلیه توامان موشک های بالستیک شوروی از کوبا و موشک های بالستیک آمریکا از ترکیه منجر شد. اما این بار بدون گرفتن امتیاز و در شرایطی که رژیم های همگرا با او در شمال آفریقا در آستانه همگرایی با ایران قرار گرفته اند، ناچار است عراق را به مردم مسلمان عراق واگذار کند. سعدالله زارعی