علامه مصباح یزدی: دلمان میخواهد که وحدت نظر داشته باشیم
به گزارش سایت حامیان جبهه پایداری انقلاب اسلامی ، در دیدار هفته گذشته اعضای اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان با علامه مصباح یزدی در شهر مقدس قم، یکی از دانشجویان سؤالی را درباره همگرایی و وحدت روحانیت بعنوان مراجع فکری و عقیدتی جامعه مطرح کرد که ایشان با ذکر مثالی به این سوال پاسخ گفتند. متن سوال و پاسخ علامه مصباح یزدی به شرح ذیل می باشد: سوال: انقلاب اسلامی پس از رحلت امام خمینی گردنه ها و حوادث سنگینی را طی کرد که اگر در کنار مقام معظم رهبری، به تعبیر حضرتعالی سرباز و به تعبیر ما سردارانی چون حضرتعالی وجود نداشتند، معلوم نبود ارزشهای انقلاب اسلامی و آرمان امام خمینی به سرمنزل خود در این مقطع فعلی برسد. در واقع مهمترین نتیجه ای که ما در دوران زعامت امام خامنه ای و مجاهدتهایی که علمایی چون حضرتعالی بویژه در دوران اصلاحات و بعد از آن داشتید گرفتیم، بحث مقاومت و پایداری بر ارزشها و گفتمان انقلاب اسلامی بود. در حوادثی که از انتخابات دولت نهم به بعد به وقوع پیوست، چیزی که همیشه ما را نگران می کند بحث مرجعیت سیاسی و اجتماعی و فکری روحانیت در بدنه اجتماع است. خیلی ها می خواهند مرجعیت (به معنای مرجعیت شیعه) را در افکار عمومی از مرجعیت فکری و عقیدتی بیندازند و یکی از چیزهایی هم که می توانند در این مسیر دنبال کنند این است که بگویند روحانیت در بین خودشان اختلافات جدی و شدید دارند. دامن زدن به اختلافات میان چهره های شاخص روحانیت (البته جسارتاً برخی مثل آقای هاشمی اگرچه لباس روحانیت دارند، اما در جامعه بعنوان یک روحانی اصیل شناخته نمی شوند، منظور روحانیت اصیل است) مثل حضرتعالی یا کسانی که در حوزه های علمیه هستند و تریبونهای عقیدتی و فکری را بر عهده دارند، بزرگ جلوه دادن عدم همگرایی و اینکه بگویند اینها نمی توانند باهم سر یک میز بنشینند ، دشمنان این را هم دنبال می کنند که یکی از دغدغه های ماست که وظیفه داریم خدمت حضرتعالی بیان کنیم تا از رهنمودهای حضرتعالی استفاده کنیم. پاسخ علامه مصباح یزدی: یک نکته ای را که باید همه ما توجه داشته باشیم این است که انتظار اینکه یک مجموعه ای که همگی حسن نیت دارند و هدف واحدی هم دارند همگی در مسایل جزئی یک طور فکر کنند و یک طور تشخیص بدهند، انتظار بجایی نیست. البته باید در این جهت سعی و تلاش کرد اما این توقع قابل برآورده شدن و بجا نیست. من با یک نمونه کوچک به شما عرض می کنم: در اوایل انقلاب، در برهه ای از زمان در نهضت روحانیت دو شخصیت شناخته شده وجود داشتند که عکسهایشان با هم چاپ می شد. یکی امام بود و یکی شخص دیگری. البته بعضی مراجع دیگر هم در قم، مشهد، تهران و… بودند که آنها هم همگی مورد احترام بودند اما در این حد شهرت بعنوان رهبری نهضت نبودند و مسایلی پیش می آمد که گاهی حتی این دونفر از مراجع هم نمیتوانستند تصمیم واحدی بگیرند. من یک داستان عینی را که خودم حضور داشتم به شما عرض میکنم؛ یک جریانی پیش آمد که دفعه اول که امام را دستگیر کردند، ابتدا کسی از ایشان خبری نداشت و بعد از مدتها کم کم جایشان معلوم شد و برخی افراد با ایشان توانستند ملاقات کنند و مدتی امام منزلی در داوودیه تهران داشتند تا اینکه ایشان آزاد شد و به قم برگشت. رژیم می خواست از این فرصت استفاده کند و بگوید که با امام آشتی کردند. کوچه امام را آسفالت کردند و برق کشی شد و رفت و آمد وزرا به منزل امام باز شد و… یک روز جریانی پیش آمد که امام راجع به این موضوع خیلی حساسیت داشتند و این موضوع به دست یکی دیگر از مراجع درحال اجرا بود و عملی می شد اما امام با آن مخالف بود. طوری بود که امام دلیل روشنی هم برای اینکه این کار خطا است نداشتند. بعضی وقتها دلیل روشن داریم که بگوییم این کار غلط است اما امام دلیل روشنی نداشتند و فقط می فرمودند که فلانی را دریابید و نگذارید این کار را انجام بدهد. این در حالی بود که دلیل روشنی هم امام نمی توانستند بیان کنند. برخی دوستان که جوانتر بودند بنا را گذاشتند که با این دو بزرگوار (امام و شخص دیگر) جلساتی بگذارند که نظراتشان به هم نزدیک شود تا نکند شکافی بوجود بیاید. بالاخره بعد از رفت و آمدهای زیاد که بنده هم جزو آنها بودم، بعضی شهید شدند و برخی هم الآن جزو مراجع هستند، امام فرمودند: ” اگر نظر آقایان این است که اصل کار را به مشورت بگذارند و طبق نظر اکثریت عمل کنند، من این کار را نمی کنم! چون واجب شرعی من است و نمی توانم کوتاه بیایم. اما اگر در کیفیت کار می گویند مشورت کنیم، چون عمل کردن بر طبق نظر اکثریت را مفیدتر می دانم ، حاضرم به مشورت بنشینم. اما نمیتوانم اصل کار را به مشورت بگذارم چرا که واجب شرعی را تشخیص داده ام و باید انجام بدهم”. حال اگر من و شما بودیم چه می شد؟ وقتی می دیدیم امام روی موضوع خیلی حساسیت دارد که باید این کار انجام شود و آن کار انجام نشود، چه کار می کردیم؟ با این نظر که توقع داشته باشیم همگی با هم یک طور فکر کنیم، چه نتیجه ای می گیریم؟ اگر منتظر بودیم که نظر واحدی ایجاد بشود باید آن کار را ترک می کردیم. چون وحدت نظر پیدا نمی شد. یا باید کار ترک می شد تا به وحدت نظر برسیم یا باید به نظر یک نفر انجام می شد. گاهی اینچنین مواردی پیش می آید. اگر همیشه منتظر باشیم که در هر کاری مشورت کنیم و نظر واحدی اخذ بشود یا اکثریت را عمل کنیم، خیلی کارها دیر می شود و باید ترک شود. اما اگر آدم تشخیص داد که اگر این کار انجام نشود وقتش می گذرد و یک خطر جدی متوجه نظام است، نمی تواند منتظر همفکری باشد. بالاخره یک نفر باید ریسک کند. من بصورت کلی عرض می کنم و نمی گویم که همیشه اینطور است. بلکه اصل بر این است که با کسانی که حسن نیت دارند و هدف واحدی دارند تبادل نظر کنیم و سعی کنیم نظراتمان را به هم نزدیک کنیم و وحدت نظر پیدا کنیم، اما گاهی چیزهایی پیش می آید که اگر انسان بخواهد با نظر اکثریت یا حتی نظر کل عمل بکند، اصل مطلب از بین می رود و دیر می شود. این است که باز باید سعی کنیم افراد را بهتر بشناسیم و آنهایی که حسن نیت دارند را اگر نظراتشان با ما مخالف شد بازهم به آنها جسارت نکنیم. اختلاف سلیقه طبیعی است. دونفر پزشک حاذق صددرصد تاپ دنیا هم در تشخیص یک بیماری اختلاف نظر دارند. حالا اگر یکی را عمل کردیم و دیگری را عمل نکردیم نباید به دیگری فحش بدهیم و بگوییم که تو بد فهمیدی. ما نسبت به آنهایی که سوابق خوبی دارند و امتحانات خوبی داده اند باید احترام بگذاریم. چه نظراتشان موافق و چه مخالف ما باشد. در عمل هم باید تا جایی که ممکن است سعی کنیم نظرات به هم نزدیک شود و وحدت نظر داشته باشیم. اما گر دیدیم یک جایی نشد، نگوییم اینها استبداد به خرج دادند و تکروی کردند. چون گاهی چاره ای نیست. در بسیاری از موارد امام مجبور بود تکروی کند. اگر امام می خواست نظر دیگران را جلب کند کاری پیش نمی رفت. امروز هم خیلی جاها هست که مقام معظم رهبری عیناَ در اینچنین موقعیتهایی قرار می گیرند. البته نه مثل امام، چون آن موقع شرایط خیلی حساسی بود. اما بهرحال پیش می آید اینچنین مواردی که انسان باید ببیند یا مسأله تفویت می شود و خودش اقدام کند یا اینکه منتظر بماند که دیگران توافق کنند تا جایی که کار به عقب بیفتد و گاهی هم کلا ترک بشود. ما از یک طرف باید نسبت به آنها که تجربه و شناخت خوبی از آنها داریم حسن نظر داشته باشیم و احترام و تأییدشان کنیم و در شرایط مخالفت بدگویی نکنیم، ولی آنچه محور اصلی کار ما را تشکیل می دهد و آنچه جهت کار ما را تشکیل می دهد فکر رهبری است. سعی کنیم آنرا بهتر بشناسیم و بهتر دنبال کنیم. چون من که کسی را نمی شناسم که به اندازه ایشان تجربه مثبت مطمئنی داشته باشد. البته باز هم عرض می کنم که این معنایش این نیست که دیگران را تخطئه کنیم و بگوییم که سوء نیست دارند، بلکه تشخیص شان است و شاید اشتباه باشد. توصیه شما را ما هم به چشم می پذیریم که سعی کنیم از نظرات دیگران استفاده کنیم و اگر جایی هم کاری می کنیم دلمان میخواهد که وحدت نظر داشته باشیم اما گاهی اوقات به جایی می رسیم که اگر انسان بخواهد منتظر باشد تا نظرات دیگران را جلب کند، مسأله تفویت می شود و وقتش می گذرد. لذا انسان ناچار است ریسک کند و هرچه اتهام هست به جان بخرد و فحشها را هم بشنود تا بعد از چند سال معلوم شود که خیلی اشتباه نمی گفته است.