اين چه تدبير و ائتلافي است؟ كه به ما اين اجازه را بدهد كه بنشينيم و چون قبل بار ديگر هم همان راه را برويم؟ كه نتيجه اش اين باشد؟ بد نيست اشاره كنم، به ائتلافي كه هدفش باختن باشد وارد نخواهيم شد، و نيز ائتلافي كه در آن سهم خواهي هدف باشد و يا از قبل منتخبش معين شده باشد و يا كار به شكل پدرسالارانه باشد ورود نخواهيم كرد. به اين جمع بندي ها دقت كنيد تا به نتيجه برسيم.
متن پيش رو حاصل گفتگوي رجانيوز با حجتالاسلام مرتضي آقاتهراني دبيركل جبهه پايداري انقلاب اسلامي است:
در ابتدا كمي از زندگي و دوران جوانيتان بگوئيد. بسم الله الرحمن الرحيم؛ وصلي الله علي محمد و آله و سلم. بنده جوان دبيرستاني بودم كه سال يازدهم آن را رها كرده و به حوزه مقدسه قم وارد شدم. به نظرم سال 52-53 بود. همان موقع كه دبيرستان مي رفتم عصرها به مسجد شجره، خيابان شريف واقفي، خدمت آيت الله فاضل كوهاني(ره) مي رفتم و بخشي از «جامع المقدمات» چون «عوامل في النحو» و «اشعار جرجاني» و نيز «تبصره المتعلمين» علامه حلّي (اعلي الله مقامه) را آموخته بودم. در دبيرستان احساسم اين بود كه الكي و بي خودي ما را معطل كرده اند. رشته ام طبيعي، تجربي اين زمان بود، فيزيك را خيلي دوست داشتم و جزء بچه هاي فعال در كلوپ ديني بودم، به فوتبال علاقه داشتم و اهل ورزش نيز بودم. ولي آرام آرام به سمت حوزه گرايش پيدا كردم. البته الآن نه تنها پشيمان نيستم، بلكه واقعاً راضي هستم؛ از اين كه دارم در حوزه و دانشگاه بين جوانها و در هر دو عرصه كار ميكنم.
بعد از مجلس چه شد؟ برگشتم سر كارم و يك روز هم تعطيلي نداشته ام. تا اين جا بحمده تعالي غير درس و بحث، كلاس، موفق به ارائه سخنراني هاي متعدد، تأليف چند كتاب، مقاله، نشست و... هم بوده ام.
شما سابقه طولاني دو دوره نمايندگي و فعاليت در مجلس داشته ايد، و در مجلس دهم به دلايلي حضور نداشتيد. در مدتي كه مسئوليت نمايندگي نداشتيد مشغول چه كارهايي بوديد و رسالت و وظيفه خودتان را در اين مدت چطور ميديديد؟ بنده به لطف او تحصيلات حوزوي- دانشگاهي دارم؛ سه مدرك فوقليسانس، روانشناسي از مؤسسه امام خميني (ره)، عرفان از دانشگاه مك گيل كانادا و فلسفه غرب و دكترا در فلسفه - عرفان از دانشگاه بينگ همتون نيويورك. اما در اصل آخوند هستم. در حوزه علميه قم غير اجتهاد در فقه و اصول، پنج شش تخصص دارم، اما نه اين ها خيلي برايم مهم است و نه آن ها. افتخار ميكنم كه حضرت سيد الشهداء امام حسين عليه السلام را شيفته ام و آن بزرگوار را سخت دوست دارم و مرثيهخوان آن سرور كائناتم. گذشته از مسئوليت اجرائي كه در خارج كشور داشتم، عمري است تلاش ميكنم معلم باشم، قبل از مجلس در حوزه و دانشگاه كار ميكردم. بعد هم عضو هيئت علمي حوزه و دانشگاه بودم و هستم. الحمدلله در اين فرصت توفيقات زيادي پيدا كردم.
چه شد كه تصميم گرفتيد به مجلس برويد؟ علت رفتنم به مجلس شوراي اسلامي احساس وظيفه بود. الآن نيز اگر به واقع به چنين جايي نرسم نميروم. برخي ميپرسند ميآيي؟ نميآيي؟ ميگويم نميدانم. نوكر وظيفه هستم. دنبال ميكنم ببينم وظيفهام چيست. اگر وظيفهام بود ميروم، و اگر وظيفهام نبود نميروم. آن جا هم طبق مشورتهايي كه با اساتيد بزرگوارم داشتم به اين جا رسيدم كه بايد به مجلس بروم. دو دوره به مجلس رفتم و بعد برگشتم سر همان كاري كه ميكردم. از كارم خيلي راضي هستم، چون انتخابم الحمد لله خيلي خوب بوده.
سوال مشخصتر اين است كه فارغ از مسائل شخصيتان، در حوزه سياست و فعاليت انقلابي چه ميكرديد؟ به لطف الهي هيچ وقت جبهه پايداري تعطيل نبوده. ما تقريباً هر هفته در تمام فراز و نشيبها جلسه داشته ايم، به نظرم در سال جاري هفته گذشته بيستمين جلسه و نشست را شوراي مركزي داشته است. اين غير جلسات استاني است و برنامه هاي كميسيون ها و جلسات يك روزه و نيم روزه كه به ديدار فقهاء پايان يافته مي باشد كه به طور معمول در غير تهران داشته ايم. بله، گاه مسافرت خاص يا تعطيلي رسمي چون برنامه عاشورا و يا چند هفته قبلش كه مصادف با عيد غديرخم بوده كه برنامه تعطيل بوده است.
منظورتان از جلسه، شوراي مركزي است؟ بله، شوراي مركزي نشست دارد و تلاش ميكند درباره كارهايش لحظه به لحظه صحبت كند و بهروز باشد، چون اگر ما تعطيل كنيم، روند رو به رشد مسائل در نظام تعطيل نميشود. در وادي سياست گاه قضايا و مسائل لحظهاي تغيير ميكنند و چون انقلاب ما پويا و زاينده است، پس در سير و حركت است. اين است كه وظايف نيز تغيير ميكنند. وادي سياست مبادي استراتژيك دارد كه در جاي خودش جزو ثابتات است و اصولي هم دارد كه اجتهادي هستند كه به تغيير زمان و مكان تغيير ميكنند. براي همين تعطيلي، نشست و بيتحركي معنا ندارد، منتهي گاهي بعضيها خيال ميكنند چون ما الآن تريبون دار نيستيم، پس نيستيم. نا گفته نماند كه از بركت اين بي سر و صدائي، از شرّ بد زباني برخي سياسيون كه از سياست اسلامي و اخلاق آن كمتر بهره داشته و وابسته به غرب و بيگانه اند در امان مانده ايم. مي ديديد در برهه اي از چپ و راست چقدر پايداري را به هر راست و دروغي مي كوبيدند و علي الدوام خود آب را گل آلود كرده و قصد ماهي گيري داشتند. اميدوارم در اين فرصت ها آن ها خود را بهتر شناخته و توفيق خدمت رساني به مردم پيدا كرده باشند.
بگذرم، در هر حال، از پا ننشستهايم. رنج بيشتر آن است كه خوديها و يا خودي نماها هم گاه با همان دست و فرمان بيگانه ها جلو مي روند، و انقلابيون را بي رحمانه مي زنند، اين ديگر بي تدبيري و خود زني است. خيلي از غريبهها توقعي نداريم، اما از خودي ها اين توقع هست. البته نه اين جلسه، جلسه گلايهگزاري است و نه وقت اين حرفهاست. اما ما كارمان را ميكنيم. به همان اندازه كه سرمان ميشود تلاش ميكنيم جلو برويم. از اول هم گفته ايم برنامهمان بيشتر جبهه اي است، حزب نيست. گفتماني هم هست. براي همين گفتمان محكمي داريم و تا آخر هم پايش ميايستيم.
شايد بدانيد يكي از محكمات سياست اسلامي اين است كه در هيچ شرايط توقف معني ندارد. حتي اگر به ظاهر شكست بخوريم. از اين كه بالاتر نيست. بدن مبارك حضرت اباعبدالله الحسين سلام الله عليه به حسب ظاهر زير سم اسبان ذره ذره شد، اما آيا توقف ايجاد شد؟ حركتي كه در بيبي زينب سلام الله عليها و حضرت امام سجاد روحي فداه ميبينيد بهگونهاي بود كه پس از كوفه شام را متلاشي كرده و به هم ريختند. حضرت امام سجاد عليه سلام الله با 50 دقيقه سخنراني حاكميت 50 ساله بنياميه را منقرض كرد. اين چه حركت نرم افزاري بود؟ امامي كه آن همه مصيبت ديده؛ بيمار و خسته است، از راهي بس دور آمده، كلي غم و غصه به دل داشته و آن همه نامردمي را خود به چشم ديده! چه با قدرت، با نشاط ورود كرده و مجال را از طاغوت گرفته و نفس ها را بريد، و شام ويران را احيا كرد. اخيراً فرصتي كردم و در باره خطبه امام سجاد عليه السلام مطالعه اي بيشتر كردم، و كتاب آتشين خطبه امام را در شام نوشتم. 50 دقيقه خطبه آتشين در برابر 50 سال حاكميت بنياميه خيلي جامعنگري است. براي ما درس است كه توقف و نشست اصلاً معنا ندارد. به هيچ وجه نبايد اهل قعود بود و با اهل قعود و مردگان همنشين شد. «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَي الْقَاعِدِينَ دَرَجَه. وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَي وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا» (1) خداي تعالي مجاهدين را بر قاعدين برتري داده و اجر بسيار بزرگي براي مجاهدين دارد. فرد بايد مجاهد، انقلابي و در صحنه و در معركه باشد. البته بايد ببيند در موقعيتهاي مختلف وظيفهاش چيست، كه قعود بر مبناي خواست الهي نيز وعده حسنا داده شده است.
چون سر و صدا، نمود رسانهاي و اينگونه مباحث از سوي پايداري قدري كم است، در بدنه پايينتر اين تلقي وجود دارد كه در سطح عالي جبهه پايداري يكجور بيعملي وجود دارد. اين تلقي را تا چه حد درست ميدانيد؟ اگر بخواهم ديدگاههاي مختلف را جمعبندي كنم ديدگاهها يكسان نيست و دليلي هم ندارد كه يكسان باشد. آن چه كه ميتوانم عرض كنم اين است كه از وقتي جبهه پايداري شروع كرد اينطور نبود كه خلقالساعه به يكباره احساساتمان تحريك شود و بيرون بريزيم و داد و بي داد راه بيندازيم. اينطور نبود كه ديگران چگونه با ما برخورد مي كنند و كارهايمان انعكاس برخوردهاي اين و آن باشد. از اول اينچنين نبود و ما دنبال چنين چيزي نبوديم. براي همين وقتي كار را شروع كرديم و بحث جبهه پايداري مطرح شد، ممكن است بعضيها چندان نپسندند، ولي همان اول كه قضيه مطرح شد و قرار شد شوراي مركزي راه بيفتد اساتيد محترم گفتند فكرتان را روي كاغذ بريزيد كه ميخواهيد چه كار كنيد. روشن كنيد اهدافتان چيست؟ شأن وجود شما در اين وادي چيست؟ و... به همين جهت پس از جلسات متعدد اساسنامه و مرامنامه نوشته شد. مرامنامه را به يكي از بزرگواران اهل سياست كه بسيار محترم و از فقهاء مجاهدند نشان دادم. ايشان فرمودند: من خيلي مرامنامه و اساسنامه ديدهام، اما در بين همه اين هايي كه ديده ام هيچ كدام به قوت اين اساسنامه نبود. بر اين نوشته علامه مصباح نظارت داشته اند؟ پاسخ بنده مثبت بود، و اين خود افتخاري براي جبهه پايداري است كه سه فقيه بالاي سر ما هستند. گذشته از اين كه دو سه نفر از دوستان در جلسه شوراي مركزي خودشان فقيه هستند، اما تقريباً هميشه مقتضيات حال يكسان نيست. يك وقت هست انتخابات و بحث و درگيري پيش ميآيد كه در اين همهمه همه پيدا ميشوند. يك وقت هم نه، حالا بايد چه كار كنيم؟ حاشيهسازي كنيم؟ اين وظيفه ما نيست، كه در هر موقعيت بروز و ظهور داشته و خودي نشان دهيم.
از كار و تلاش گفتماني پايداري در اين سالها بگوئيد. در زمينه كار گفتماني طي اين چند وقت چند كار انجام شده است. اول بايد بستر كار را در استانها قويتر و بهتر مي بستيم، چون ميدانستيم اگر هستههاي مركزي در استانها بسته نشوند بعداً زيرمجموعه مشكل پيدا ميكند، و حالت پراكندگي پيش ميآيد. طي چند وقت گذشته يك مقدار اين موضوع تأمين شده است. در اين راستا تا اين زمان حدود پانزده دفتر وابسته به جبهه را به طور رسمي در سراسر كشور تأسيس كرديم. حتي تلاش كرديم طبق مقررات وزارت كشور اساسنامه را با تغييرات مختصري به روز رساني كنيم، تا كه كارمان را بهتر سامان داده و به انجام برسد.
كار ديگر راه اندازي جلسات همفكري در سراسر كشور بود. خيلي جاها افراد و گروههايي داريم و تا اندازهاي كه در توانمان بود برنامهها و جلسات مختلفي را راه اندازي و برگزار كرده ايم. البته از نظر مالي به كسي و يا جائي متكي نيستيم و حتي هنوز حتي از اعضاء هم حق عضويت دريافت نمي كنيم. اگر كار اجرائي كرده باشيد مي دانيد چه مي گويم. شايد كساني باشند كه حاضر باشند بار مالي ما را به دوش گيرند اما به هيچ عنوان آزادي خود را با وابستگي مالي به اين و آن معامله نكرده ايم. الحمد لله؛ دستمان جمع است كه پايمان دراز است. به هر حال ما توفيق يافتيم سفرهاي استاني را به شكل منظم تري پيگيري كنيم، كه بسياري از استان ها به ديدار با اقشار مختلف مردم به طور معمول با نماينده ولي فقيه، علماء، جوانان، حوزويان، دانشگاهيان، و دوستان پايداري، هسته هاي مركزي تشكل ها، سپاه، و خانواده هاي شهداء، و... توفيق يافتيم.
بين مردم و جوانها هستيم و زندگي ميكنيم. اگر از مسافرتهاي دوستان پرسيده شود، مي گويم: در دو سه ماه اخير به چند استان رفته ام و از نزديك جلساتي گذاشته ام، اين غير سفرهاي بقيه برادران شوراي پايداري است، كه نشستهاي زيادي داشته ايم، ولي سر و صدا نداريم. هرچند اخيرا سايت جبهه پايداري فعال شده، با تشكر از دوستاني كه زحمت اين كار را تقبل كرده اند، ولي هنوز در حد قد و قواره جبهه نيست. خود بنده هم در فضاي مجازي فعالم ولي آن كه بايد نيست. در اين فضا هم بيش از هرچه گفتمان سازي و پايداري بر اصول و بصيرت دهي را تكليف خود مي دانيم.
البته پايداري هميشه ناجوانمردانه مورد هجمه بوده و هست. مگر مي شود ولايتمدار و انقلابي بود و در عافيت زيست. اين ها هيچ تازگي ندارد و ما البته آماده، هر چند برخي ما را متهم به زمختي، افراطي، يا كافه به هم زن، و... كنند، اين نيز بگذرد. دليلي ندارد بخواهم همه را يكييكي بگويم.
فضاي گفتماني انقلاب اسلامي را چطور ميبينيد؟ مي خواهم حال كه فرصتي پيش آمده بگويم، جوانان عزيز: شعار آتش به اختيار را كم نگيريد! راهكارهاي حضرت امام خامنه اي را در گام دوم عملياتي كنيم. در اين زمان كه چشم به غرب دوختگان به نا اميدي افتاده اند ما و شما بايستي خوديابي كنيم. اين رسالت غرب است كه چون دختران هرجائي خود را بزك كند و در بزنگاه ها گرد نا اميدي به چهره شيفتگانش بپاشد، چنان كه با دل بستگانش در بزنگاه ها هميشه اين كرده و اين مي كند. اگر مسؤلي از خط بيرون زند، تكليف از گردن تك تك ما بر داشته نمي شود. پايداري جواب داده و همه جا بايد اميدوارانه بدوند. اين روزها به لطف الهي، خط رسم گام دوم براي جوان ما ترسيم شده، با استفاده از تجارب ارزشمند گذشته و توان پر انرژي جوان، بيشتر بايد خود را از نو يافت.
بحمد الله وعده هاي مقام ولايت (دامت توفيقاته) يكي پس از ديگري تحقق مي يابد. مردم ما در اين چند سال اخير ديدند كه چگونه تير دل بستگان به غرب به سنگ نشست. آن ها با آن همه ادعاء كه ديگران را مسخره مي كردند كه مگر شما آداب مذاكره را مي دانيد؟ ولي وعده هاي مقام ولايت همه محقق شد، همه بي عهدي آمريكا، دشمني صهيونيزم و آمريكا، رشد اقتدار كشور اسلامي در منطقه، امنيت مثال زدني داخل، پيروزي سوريه، عراق و لبنان بر اجيران آمريكائي – صهيونيستي، و... را ديديم.
ديگر روزهاي وعده هاي دروغ، اعتماد به بيگانه، و آب به هاون كوبيدن گذشته است. جوان امروز بهتر درك كرده كه بايد بيش از پيش از كفر، شرك و نفاق و استكبار و استكبار زدگي مأيوس بود، و به نصر الهي، مقاومت و تلاش اهل ايمان اميدوار شد. بعضيها كارهاي نكرده را در بوق ميكنند. اين نشانه نفاق است: «يحبون ان يحمدوا بما لم يفعلوا.» (2) دوست دارند به كار نكرده مدح شوند. ولي مردم ما بيدارتر و فهيم تر از آنند كه باز به وعده هاي مردم فريبانه و شعاري چون آزادي، ارتباط با غرب، اميد به بيگانه بي عهد و تعهد دل خوش كنند.
ديديم در گرفتاري هاي سيل، زلزله و... ورود مجاهدانه بچه هاي بي ادعاي خودمان، بسيجي، انقلابي، سپاهي و حزب اللهي بار ديگر چه گل كرد. همين ها عزيزاني كه موقع انتخابات چنان مورد بي مهري كهنه كاران سياست قرار گرفته بودند كه نيا و نگو! خلاصه ما خود مي توانيم، نه تنها نيازي به اروپا و آمريكا نداريم كه از اروپائي آمريكائي صفت هم بيزار و متنفريم. نبايد اجازه فرصت سوزي به اين ها داد، خود بايد در صحنه باشيم كه انتخابات آينده نيز در پيش است. و بايد خالصانه براي رضاي خداوند متعال زير پرچم مقام ولايت بندگي خداوند متعال كرد.
يعني شما ميفرماييد در همين دوراني كه متهم به كمكاري شدهايد مشغول بودهايد و كار شده است؟ بله، تا اندازهاي كه بتوانيم دريغ نداريم. خدا نكند به راستي كمكار باشيم، ولي دوران انتخابات كه ميرسد به شكل طبيعي يك جوشش و هيجاني در كل جامعه رخ مي دهد، ولي در فرصت هاي به دست آمده بايد بصيرتدهي و كار كرد كه اين كار ارزشمندي است.
هر چه تلاشمان را در همين جهت بگذاريم، باز هم كم است. از اين رو، اخيراً گاهي اوقات در برخي مسائل ورود كرده و داعيه نداشتيم كه بگوييم اين گروه جبهه پايداري است. گاه به نام ديگري و يا همراه ديگران به نام آن ها براي رفع حساسيت به صحنه آمده ايم. ميبينيم بعضيها همان فكر ما را دارند و ميگويند، ما هم حمايتشان كرديم. دعوتشان ميكنيم و مينشينيم و بحث ميكنيم. پرسش و پاسخ با آن ها ميگذاريم. نشست و برخاست با آن ها داريم. استفاده ميدهيم و استفاده ميكنيم. احساسم اين است كه گاه خيلي خوبتر جلو ميرويم. ولي قطعاً كساني كه ايراد ميگيرند و ميگويند ما كمكاري داشته ايم پيداست همت خوبي داشته و قصد خيرخواهي دارند كه اميدوارم در آينده بهتر عمل كنيم.
به خط و موضوع اصلي بحث كه تحليل كلي وضعيت جريان اصولگرايي است برگرديم. در ابتدا يك تحليل كلي از فضاي اصولگرايي داشته باشيد. اصلاً بحث اصولگرايي از آن جا شروع شد كه اصولي را وسط گذاشتند و گفتند هر كسي قبول دارد بيايد و پاي كار بايستد. زمان مرحوم آيتالله مهدوي كني «رحمه الله عليه» جلساتي گذاشته شد و آقايان نشستند و صحبت كردند. انشاءالله خداي تعالي به همهشان اجر بدهد، كساني را كه به نظام كمك و خدمت كردند.
در طي فرصتهايي كه پيش آمد ما هم تجارب زيادي پيدا كرديم. گاهي اوقات بحث وحدت ميشود. وحدت واژه بسيار خوبي است، ولي بايد درست معنا شود كه يعني چه. بعضيها وحدت را به اين معنا ميدانند كه بنشيني و هر چه آن ها ميگويند بگويي چشم! اگر گفتي نه، ميگويند زدي زير ميز. اگر به جلسه نروي ميگويند شَقّ عصاي مسلمين كرده. خودشان هم فرار به جلو مي كنند و ميگويند كه قطب دايره امكان نيستيم، ولي احساس كنم قطب دايره امكان هستند.
وحدت، موضوع مشترك مطلوب ميخواهد. بايد ديد وحدت روي چه موضوعي مطرح است؟ وحدت بماهو وحدت به قول ما طلبهها مطلوب نيست. اصلاً هيچ بار ارزشي هم ندارد. اصلاً وحدت با چه كساني و براي چه؟ فرض كنيد ده نفر با هم وحدت كردهاند در نماز جمعه بمبي بگذارند. اين هم وحدت است. بايد ببينيم وحدت كجا خوب است و براي چيست. يك وقت هست وحدت ميكنيم نماز جمعه راه بيندازيم و يك وقت وحدت ميكنيم نماز جمعه را منقرض كنيم. اين دو موضوع است. گاه گفته ميشود وحدت، ولي موضوع وحدت روشن نيست. آن وقت كار به سهمخواهي كشيده ميشود. يك دفعه 30، 40 نفر از احزاب، گروهها، دستهها و تشكلها دور هم جمع ميشوند. همه هم ادعا ميكنند اصولگرا هستند. بعد ميخواهيد چه كار كنيد؟ توقع دارند ليستي كه داده ميشود از هر كدام يكي دو نفر در آن باشد. آيا به نظر شما اين وحدت است؟
سهمخواهي است. همين است. اين شركت سهامي است. بايد اين شيوه را كنار گذاشت، غلط است. ليست تهران 30 نفره است. فرض كنيد طرف ميگويد ما جبهه هستيم و شانزده حزب زيرمجموعه ما هستند. كافي است از حزبمان اسم دو نفر در ليست تهران آورده شود. با اين اوصاف بايد 32 نفر از شانزده حزب زيرمجموعه شما بيايند و بقيه هم كه گويا داخل آدم نيستند. آيا اين وحدت است؟ اگر اينطور شد و ليست در آمد و شما دور هم نشستيد و بعد با هم ديگر صحبت كرديد و به ليست واحدي رسيديد و گفتيد هر گروه و دستهاي يكي دو نفر را در ليست بگذارند و اين ها دور هم بيايند، مگر جوانها به شما رأي ميدهند؟ وقتي جوانها ميبينند كسي مثل آقاي نبويان ـ كه صد در صد ضد برجام است ـ در ليست است و آقاي ديگري هم هست كه صد در صد طرفدار برجام است، كافي است جوان يك مقدار بفهمد. خيلي شعور بالايي نميخواهد. بالآخره يا مخالف برجام است يا موافق؛ و البته برجام و مذاكره يكي از مسائل روز است. اگر شخص موافق برجام بود، به طرف مقابل رأي خواهد داد و اگر مخالف، به آقاي نبويان. ببينيد با اين ليست جمعيت اصول گرائي را خودمان دو شق كرده ايم، و نيز در اين ليست اصولگراها موافق و مخالف هاشمي بود، بنابر اين، باز ليست چند پاره خواهد شد، و...
چند تا را از ليست انتخاب ميكند و ممكن است به بعضيها رأي ندهد. بله، اگر مخالف است... پس خودمان با دست خودمان، ليست را چهار پنج پاره ميكنيم. وقتي اينجور شد، طرف مقابل ميآيد و يك ليست ميدهد و سه مرتبه هم ميگويد سه بار تكرار ميكنم. از دَم تا دُم رأي بدهيد! كاري نداشته باشيد چه كسي هستند. در باره بعضي از اين هايي كه به مجلس رفتهاند از مردمي كه رآي داده اند بپرسيد كه اين خانم و يا آقا كيست؟ و كجا بوده است؟ چه تخصص و چه سابقه اي دارد؟ اصلاً اسمش را ميدانيد؟ مگر اين صحبت ها واقعيت خارجي انتخابات تهران نبود؟ به حتم برخي نميتوانند ده نفرشان را نام ببرند. نميدانند آن افراد كجا بوده اند و چه كار ميكردند، چون آن آقا گفت رأي بدهيم و يك نفر ايستاد، شما با چنين ليستي آمديد.
تازه نكته ديگر اين كه بعد هم در فضاي مجازي بعضي از بازيگر ها هر روز يك ليستي به نام شما و تشكل شما اعلان ميكنند. اين جا است كه خودتان هم گم ميكنيد كه بالاخره ليست مورد نظر و اعتمادتان كدام است؟ اينجوري جواب نميدهد. اين تجارب را داشته ايم، گذشته از ايرادات ديگر...
شايد به خاطر داشته باشيد زماني هم كه به اصطلاح اين گونه وحدت نكرديم، به راحتي هفده نفر از بچههاي انقلابي تهران به مجلس رفتند. البته آن موقع برخي در خود تحريمي انتخاباتي به سر مي بردند، و تنها رقابت بين اصولگراها بود. و عوامل ديگري نيز در اين شكست دخيل بود، ولي در اين ائتلاف دوره قبل، يك نفر هم به مجلس نرفت.
ناگفته نماند گاه مي گويند پايداري به نتيجه توجه نمي كند، اين هم درست نيست، در نظر گرفتن نتيجه خود جزئي از وظيفه است. و يا گفته مي شود رأي آور بودن نماينده جزء شاخصه ها نيست اين هم درست نيست، ولي همه حرف هم نيست، كه بايد اصلح را رأي آور كرد.
حضرت امام صادق عليه سلام الله فرموده اند كه مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمي شود. «الْمُؤْمِنُ لَا يُلْسَعُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ.» (3) و يا «لَا يُلْسَعُ الْمُؤْمِنُ مِنْ جُحْرٍ مَرَّتَيْنِ.» (4) فكر ميكنم بعضيها تنها يك دست فرمان بيشتر ندارند و به تجربه خودشان هم عنايت نميكنند. ولي بايد تجارب موجب عبرت براي اصلاح رفتار آينده ما باشد. اگر يك بار به كاري ورود كرديم دليل نميشود هميشه اين كار را بكنيم. اگر مخالفت كرديم دليل نميشود هميشه مخالفت كنيم. بايد نگاه كنيم به اندازه خودمان و بضاعت مزجاتي كه داريم چه بايد كرد تا مجلس انقلابي داشته باشيم. اينجور نيست كه مدعي شويم آن چه ما ميگوييم همه ميگويند و همه قبول دارند، ولي عدهاي هستند كه قبول دارند. اقلاً عدهاي را كه قبول دارند تلف و تار نكنيم. نبايد اين ها را مثل لشكر شكستخورده كرد. براي اين بايد فكر كرد تا انتخابات گسترده از نظر كمي و كيفي باشد. هم از نظر جمعيت بهترين باشد و هم بهترينها به مجلس بروند. اگر بهترينها به مجلس نروند همين مجلسي كه معبد است محل عصيان ميشود. شما ميخواهيد چه كارش كنيد؟ اگر خراب شد تازه بايد فكري براي اصلاح مجلس كرد، كه كار سخت و پيچيده تر شده، و كار از دست كسي بر نميآيد، چون اين وظيفه نمايندگان مجلس است كه ناظر بر حسن اجراي قوانين توسط دولت باشند؛ اگر دولت ضعيف بود، به دولت كمك كند. اگر خداي نكرده دولت از ريل خارج شد، آن را سر خط كند. بتواند زبان مردم باشد، از دولت مطالبه گر باشد، نهادهاي آن را زير سئوال ببرد و رئيس جمهور و وزيرش را استيضاح كند رأي اعتماد بدهد و بگيرد، دولت بايد درك كند كه به مجلس و نمايندگان بايد پاسخ گو باشد، مجلس هم از عهده نظارت بر آيد، اگر مردم احساس كردند مجلس سخنگو و مدافع حقوق به حق آن هاست، بي شك، مجلس عصاره فضائل ملت خواهد بود. در نتيجه: هرگز بي ارادتي، سردي، نا اميدي در جامعه بروز نخواهد كرد.
بي تفاوتي مردم براي اصل نظام خيلي بد و نفرت آور است، و به حكم تبر زدن به ريشه خود نظام است. نبايد اجازه تخلف انتخاباتي داد، از شوراي محترم نگهبان گرفته، تا مسؤلين وزارت كشور، همه و همه بايد در صيانت از آراء مردم كوشا باشند، تا مردم اين مسؤل را از خودشان ببينند و باورش كنند. اين ها اصولي است كه موجب حفظ نظام است و حفظ نظام از هر چيز واجبتر است، و از اوجب واجبات است، از نماز واجبتر. بيان من نيست، بيان كسي مثل حضرت امام «اعلي الله مقامه» است كه او فقيهي وارسته، بصير و مجاهدي عظيم بود، و اينك مقام معظم رهبري (دامت بركاته) كه نميتوانيد در عالم براي آن دو بزرگوار نظيري پيدا كنيد. چرا سهلانگاري و يا سهم خواهي و...؟
بحث وحدت شد. سئوالي را از اكثر عزيزان پرسيديم و از جواب دادن به آن امتناع كردند. شايد بتوانيم جوابش را از شما بگيريم. ماوقع جلسات وحدت چيست؟ شما به عنوان شاهد عيني جلسه براي ما تعريف كنيد. من تجربه دوره قبل را ميگويم. اول صحبتي با دبيركل جعيت ايثارگران شد. سپس، حزب مؤتلفه هم مطرح شد. گفتيم انگار به هم نزديك تريم. خوب، بياييد با هم بنشينيم و صحبتهايي بكنيم. به دنبالش مؤتلفه آمد. از طرف مؤتلفه دبير آن آقاي نبي حبيبي ـ خدا رحمتشان كند. مرد خوبي بودند ـ و از ايثارگران آقاي حسين فدايي شركت كردند و از طرف جبهه پايداري بنده شركت ميكردم.
سه نفر؟ بله دو سه نفري شروع شد. سپس از هر تشكل چند نفر اضافه شدند، كار از حد كوچك شروع شد، بعد حساب شده توسعه يافت. بنا شد جلساتي كه ميگذاريم اينجوري باشد كه همه اصول كار همان روزهاي اول بسته شود. هر دفعه چرخشي و در يكي از دفاتر، جلسه اداره شود. همه جلسات بايد نوشته شوند و بعداً هم امضا شود و پايش بايستيم. براستي، جلسات خوبي بود.
همان اول كه جلو آمديم، بحث شد كه ما اول اصول برنامه را تدوين كنيم و درباره آن به توافق و اجماع برسيم. هر جا نشد چه بايد كرد؟ بالاخره همان قاعده دو به يك ميشود، ولي ممكن است جلو رويم اشتباهاتي كنيم. چه كسي گفته است اكثريت آراء هميشه درست ميفهمد. هر سه به توافق رسيديم كه نظرات، صحبتها و مصوبات جدي زير نظر سه فقيه بزرگوار آيتالله محمد يزدي، آيتالله موحدي كرماني و آيتالله محمد تقي مصباح (دامت توفيقاتهم) قطعي شود.
زمان اين جلسات چه سالي بود؟ اين جلسات مربوط به سال 1394 است. وقتي بنا شد جلسات زير نظر سه فقيه بزرگوار باشد، كارها جلو رفت. نشستيم و جلسات و مصوبات را جلو برديم و گفتيم سه بزرگوار هم باشند و مطالب جلسات چك شود. اولش جلسات خيلي خوب كار جلو مي رفت، ولي گفته و نوشته ها همه جاي خود را به اقتضاي سياست بازي از دست داد.
اينطور شد كه بگوييم همه بيايند. همينطور است. بنا كردند يكييكي افراد را وارد معركه كنند، آن ها هم كه يك پيراهن از ما بيشتر كهنه كرده بودند، خرد خرد زير پوستي بنا گذاشته بودند كه آقايان فقهاء را به بهانه حذف كنند. ديري نپائيد نسبت به آيتالله مصباح و بعد هم آيتالله يزدي دست به تصفيه بزنند، تا كار آن گونه كه مي خواهند سامان يابد، هنوز يادمه گفتند: ايشان گرفتارند و سختشونه، و... وقتي خدمتشون گفتم، فرمودند: از جانب بنده بگوئيد: هر زمان، هر شكل و هر كجا آماده نشست و جلسه ام. ولي كم كم داشتم با زبان برخي كه نقش پدر سالار را ايفا مي كنند آشنا مي شدم. اين بود كه فقط از فقهاء تنها جناب آيتالله موحدي كرماني (حفظه الله تعالي) ماندند، و... بماند.
در جلسات هفتگي بنا گذاشتند؛ افراد شاخص كه شخصيتي هستند، هر كدام يا خود و يا نماينده شان در جلسه دفتر روحانيت مبارز تهران شركت كنند، و آقاي آيت الله موحدي هم براي اداره جلسات خود حضور به موقع داشتند. ظاهر كار همان گونه كه اراده كرده بودند، رديف بود و با اين وصف جمع اين اتحاد به 22- 30 نفر رسيد.
جلسه سه نفره 20-30 نفره شد؟ بله ديگر. جلسات جلو مي رفت و روز به روز به انتخابات نزديك مي شديم. حالا ديگر زمان چيدن ميوه است، كه ليستي تهيه شود. داستان برنامه به قصه سهمخواهي افتاده بود. شركت سهامي از قبل تدبير برخي بود، كه فكر بعدش را كرده بودند. آهسته آهسته احساس كرديم هدفي را كه از اول شروع كرده بوديم و گفتيم براي خدا آمده ايم، تا بهترين را به مردم معرفي كنيم عوض شده بود. روزهاي آخر كه جلسات براي ليست صحبت مي شد، ديگر قابل كنترل نبود. شاخص و اين چيزها هم كه مطرح نبود.
يعني اينطور است كه آقايان يكييكي نام ميبرند كه چه كسي در ليست باشد و چه كسي نباشد و بقيه رأي ميدهند؟ نه، كميسيون يا كميتهاي هفت نفره اي ترتيب دادند تا كه افراد كميته ليست انتخاباتي تهران را ترتيب دهند، در نتيجه آن چند نفر نشستند و با هم بحث كردند تا به جايي كه رسيدند آن برايند را به جلسه بزرگ تر ارائه كنند و پس از جرح و تعديل به مردم ارائه شود. پس از بحث ها آخر صداي ما در آمد كه اين ليست نه تنها روي دست بچه حزب اللهي ها پرواز نخواهد كرد، كه مردم اصول گراها هم به آن دل نخواهند داد. بي ترديد، اين ليست بين جوانها ميآيد و پنج پاره ميشود. يكي چهار نفر قبول دارد، ديگري شش نفر و آن يكي پنج نفر را. به فرموده حضرت آقا ما بايد به گونه اي ليست مي بستيم كه به تهيه كنندگان و نويسندگان آن مردم اعتماد كرده و ليست رأي بياورد، ولي نشد.
آقاي توكلي ميگفت اين ليست براي شكست خوردن بسته شده است. البته نيتشان اين نبود، ولي در عمل همين شد. حالا ديگر استدلال نميخواهد، اين اتفاقي بود كه افتاد. حالا كه كار تمام شده، و از ليست چه در آمد. اين جا ايراد اصلي چيز ديگري است. صحبتهاي امام و الان صحبتهاي حضرت آقا روشن است. مگر هميشه نمي فرمايند به دنبال اصلح باشيد؟ و عليالدوام در هر برهه اي شاخصهايي را بيان فرموده اند. چه ايرادي دارد آقاي «الف» و آقاي «ب» را كنار هم بگذاريد و بگوييد شاخصها را بياوريد. هر كدام را امتياز بدهيم. ميخواهد از گروه ما باشد يا نباشد. علامه مصباح هم فرمودند: ميخواهد از جبهه پايداري باشد يا نباشد، ولي واقعاً اين شاخصها را داشته باشد. به عنوان مثال اگر از 100 نمره، اين يكي 80 و ديگري 62 آورده، خيلي راحت ميشود فهميد. كدام اصلح اند و خير اسلام، نظام و مردم در ورود اوست. نگوييم چون اين از ما نيست، چون آن از ماست. ما و غير ما نكنيم. نتيجه اين نوع نشستها اينجوري است.
در بحث علمي هم اين موضوع را مطرح ميكنيم. اگر در كار علمي پيشداوري داشته باشيم به هيچ جا نميرسيم. يعني قبل از اين كه آزمايش، پژوهش و تحقيق جواب دهد نبايد حكم داد. هميشه بايد تحقيق و آزمايش را آزاد بگذاريم، هر چه در آمد همان درست است.
عقيده پايداري اين است، به نظر بنده هم همين درست است. شاخصها را اول با توافق مشخص كنيم و به اشخاص بر مبناي شاخصها نمره بدهيم. اگر بحثي هست انقلابيون روي شاخص ها و امتياز دهي به آن بحث كنند تا به توافق رسند. نه، روي اشخاص كه اين از ما است و آن از كجاست؟
بگذاريد به يك نمونه آن كه تا حدودي در جبهه پايداري تجربه شده اشاره كنم. يك سال، يك سال و نيم قبل از 1392 بود براي رئيسجمهوري آينده كشور بايد فكري مي كرديم. اسامي حدود 70 نفر از كساني كه احتمال دارد ثبت نام كنند، كه يا به واقع صلاحيت دارند يا نه. در جلسه شوراي مركزي پايداري، هر كسي را هر كه ميشناخت نام برد. درباره اين اشخاص بر مبناي شاخص ها بحث شد، تا كه از 70 نفر به 25 نفر و 25 نفر به 5 نفر بهترين رسيديم كه اين ها صلاحيت برتر را دارند. وقتي اسامي اين 5 نفر را خدمت يكي از فقهاي پايداري مطرح كردم و گفتم ما ميتوانيم پنج رئيس جمهور خوب داشته باشيم. ايشان گفتند: رئيسجمهور كه پنج تا نميشود. بنشينيد و بحث كنيد تا به يكي از آن ها همه برسيد. بعضيها اختلاف نظر دارند. گفتند اين ها را بخواهيد و با اين دوستان صحبت كنيد. شفاف به اين پنج نفر نمره بدهيد. مثلاً نمره اين آقا از 100، 80 است. آن يكي 90 و ديگري 82 است. به دقت بحث شود كه فلاني چرا به اين فرد 80 داده؟ 20 نمره اي كه از 100 كم آورده به خاطر كدامين عيب و يا نقص اوست؟ عيبهايش را بگويد! و روي عيبهاي آن شخص بحث شود. تا به اجماع جمع شوراي مركزي دست يابيد. در اين حالت او كه نمرهاش از همه بالاتر است را پيدا كنيد و بر قبولي او همه محكم بايستيد.
يادتان هست كه آن موقع اجماع ما به آقاي لنكراني رسيد كه ايشان اصلح است، هنوز يادم نرفته است، وقتي خدمت حضرت علامه آيتالله مصباح مطرح كرديم كه شوراي مركزي به اين موضوع رسيده كه آقاي لنكراني اصلح است و در اين باره اجماع هست و همگي به اين جا رسيدهايم، حضرت علامه فرمودند: از ارگان هاي مربوطه هم نظرخواهي شود مبادا راجع به ايشان اما و اگري باشد، اين وظيفه هم انجام شد و كسي به ايشان ايرادي نداشت. پس از آن بود كه در همايش ساختمان بنياد شهيد، نزديك ميدان 7 تير، خ شهيد مفتح (ره) حضرت علامه با قوت هر چه تمام تر آن كانديداي پايداري را اين گونه معرفي فرمود: «از عرش تا فرش بهتر از ايشان پيدا نميشود.» توجه داشته باشيد كه حاجآقا در معرفي افراد دقيق و سخت گيرند، ولي اين جا چون مي دانستند در بررسي صلاحيت كانديدا چقدر دقت شده اين قدر محكم ورود كردند، و پس از آن، چه حملات سهمگيني به ايشان و پايداري شد. اين دقت، اعتماد سازي كاري كرد كه تقريبا همه جوانها پاي ايشان ايستادند، و به راستي اگر ايشان تا آخر مي ماند رأي خوبي مي آورد، ولي اين گونه كار گوئيا نه به درك بعضي آمده و نه به طبع برخي خوشايند است، و خلاصه نگذاشتند آن همه زحمت و تدابير به نتيجه برسد، تا آن كه قبل از نظر شوراي محترم نگهبان آقاي لنكراني استعفا دادند و همه چيز به هم ريخت.
نتيجه اي كه از گفتگوي گذشته ام مي گيرم اين است كه بايد ديد چرا آن قدر جوانان پر شور به وسط ميدان آمدند؟ مگر قبل از آن كم پايداري و به ويژه علامه مصباح كوبيده شده بود؟ جاي نفس كشيدن نبود ولي جوانان خود پلاكاردها تهيه كردند و با چه شوري تبليغات كانديداي اصلح را سر هر چهار راه و فلكه سر دست گرفتند؟ پاسخ اين است كه چون احساس كردند شوراي پايداري واقعاً با صداقت و شفافيت به اين جا رسيده. اين گونه شفافيت ها همراهي جمع كثيري از پاك دلان را كه اكثريت جوانان را شامل است به همراه دارد، چون همه يك حرف و نظر را دنبال مي كنند، اين است وحدت، نه آن كه هر كدام از اعضاء كه از جلسه بيرون ميآيد يك نظري بدهد. يكي بگويد نظر من فلاني و فلاني بوده، و آن ديگري بگويد نظر من آن ديگري بود. از آقايان اصولگرايي كه از آن جلسه سال 94 براي انتخابات مجلس بيرون آمدند بپرسيد: خدا وكيلي اصلا شما خودتان به هر 30 نفر آن ليست رأي داديد؟ اگر جواب منفي بود، از جوانان عزيز چه توقع داريد كه سر ليست واحد وحدت كنند؟ و آن را سر دست بگيرند؟ اين خيالات واهي بيش نيست؟ شك نكنيد آزاد انديشي، صداقت، احترام به ديگران، درك متقابل و تقواي سياسي كار ديگري است، كه بايد در نشست هاي جمعي خود را نشان دهد، و ثمره شيرينش را مردم بچشند، ولي حيف و صد حيف كه نفسانيات اين مجال را از بسياري گرفته، و علي الدوام آدرس غلط مي دهند و ديگران را متهم مي كنند.
حالا در اين شرايط چه بايد كرد؟ خوب، چه توقعي از پير و جوان و عالم و جاهل و يا هر كسي كه حق رأي داشته و رأي ميدهد داريد؟ توقع داريد به چنين شورائي كه خودش خودش را نپذيرفته و قبول ندارد، مردم اعتماد كنند؟ باور كنيد در جامعه هرگز چنين اتفاقي نميافتد، نبايد هم بيفتد. خودمان با دست خودمان چوب حراج را به جنس خود زده ايم، و بعد آه و واويلا مي كنيم. مردم را به راحتي از دست مي دهيم و گذشته از خودي ها به طريق اولي رأي گروه خاكستري از آن ما نخواهد بود، و اين يعني باختن كه در عمل چنين شد. افتضاحي كه بنده تا به حال در هيچ جائي نمونه اش را نديده ام. اگر شما صد بار هم اين كار را بكنيد ميبازيد، چون علت انحراف و خرابي كار هنوز باقي است، فرق نمي كند ديروز باشد يا فردا. اينطور نيست كه بگوييم آن انتخابات سال فلان بود و رئيسجمهور چندمي بوده و حالا رئيسجمهور چندمين است. اصلاً اين شلوغ كاري ها در رأي و نظر جوانها و مردم هيچ نقشي ندارد، بلكه اين سهم خواهي ها، و سياسي بازي ها به اعتقاد بنده اعتماد زدا است، نه اعتماد زا. مجلس هشتم، دهم ندارد. به هر حال، مجلس است. بايد ببينيد چگونه ميخواهيد وارد آن شويد. بايد به علتها دقت و آن ها را اصلاح كرد، نه معاليل و امور فرعي جزئي.
فرض كنيد چند نفر انقلابي هم به مجلس بروند. كل مجلس تقريبا حدود 300 نفرند، اگر اكثريت آراء را به دست نياورند در مجلسي كه رأي گيري مي شود و اكثريت آراء معيار برد و باخت مي شود، اقليت بقيه چه كار ميتوانند بكنند؟ اگر اين ها از بهترين اولياءالله و بهترين متخصصين و كار دانان هم باشند، با رأي كم در مجلس محلي از اعراب نخواهند داشت. آن جا ميروي و فقط به خود خوري مي افتيد، تا كه معده خونريزي كند و...، چون فقط بايد حرص بخوري و كار ديگري هم نميتواني بكني. وقتي كه رأي اكثري را نداشتيد، كسي به حرف شما گوش نميدهد. نبايد با سفرهاي كه انقلاب پهن كرده است اينگونه بازي كرد. اين است كه همه بايد در انتخابات ورود داشته و از رأي به اصلح كوتاه نياييم تا منافع و مصالح انقلاب و مردم توسط مجلس تأمين گردد.
ناگفته نماند كه رأي آوري كانديدا خود از وجوه امتياز براي شخص نامزد است، ولي اين همه چيز هم نيست. گو اين كه برخي تنها به رأي آوري تكيه مي كنند و بس!
عمده ايراد اين است كه تزكيه نشده ايم و اخلاق و ديانت در سياست نقش خود را ايفا نمي كند. واقعيت همين است. خود حضرت امام (ره) مگر چقدر خدم و حشم داشتند. وقتي آن بزرگوار شروع كردند، يادم هست. باور كنيد خيليها امام را به عنوان مرجع اعلي هم نميشناختند. چه شد يك مرتبه ورق بر گشت و اين همه بركات بر اين ملت بي دريغ نازل شد؟ وقتي فرد براي خدا ميآيد و مردم ديدند طرف خدايي است مالشان كه هيچ، جانشان را هم فدايش ميكنند و كردند. مگر نميكردند؟ براي امام كم آدم بود كه همه چيزش را ندهد؟ چون ميديدند آقا با صداقت وسط ميدان آمده، و خود و ديگران را فداي نظام و اسلام مي كند. و به واقع با صلابت و صداقت ايستاده. بايد بيشتر روي اين مسائل فكر كنيم و حواسمان را جمع كنيم كه انشاءالله بتوانيم درست عمل كنيم.
در سال 1394 با توجه به سابقه سال 1390 جبهه پايداري از باب اتمام حجت به جريان ائتلاف پيوست يا اين كه واقعاً تحليلش اين بود كه وظيفه همين است كه به جريان ائتلاف بپيوندد؟ به فرموده علامه حلّي (ره): «انا في كل يوم رجل.» من هر روز مرد آن زمانم. حوادث و اتفاقات همه يك سان نيست پس وظايف و تكاليف در همه زمان ها يكسان نخواهد بود.
اين مهم است چون گفتگوهاي مختلفي در اين باره شكل گرفته است و روي همين انتخابات هم اين گمانهزنيها هست. به واقع به نسخه نوشته شده عمل نشد. همان اول كه آمديم دوستان خوبي بوديم و گفتيم با هم ديگر مينشينيم. اصول را مي بنديم، چرا كه نه؟ آرامآرام كار جلو رفت تا اين كه به انتخابات نزديك شديم و اغراض و اهداف و البته آدمها عوض شدند. خواستهها چيز ديگري شدند. اول از همه، فقهاي ناظر مورد قبول را كنار گذاشتند. و بعد هم از همه گروه ها و تشكل ها حضور يافتند و ديگر توجهي به پيمان هاي اوليه نشد.
در آن مراحل كه نقض عهد شده چرا شما ديگر همراهي ميكرديد؟ اگر بين كار ميگذاشتيم و ميرفتيم، ميگفتند: پايداريها هميشه زير ميز ميزنند. همان موقع هم ميگفتند، جرم نكرده مقصر بوديم. اين بود كه مصمم شديم تا آخر بمانيم. در هر حال، ما نشان داديم كه به عهد خود مي مانيم. اما الآن اگر به ائتلاف نياييم و يا بياييم و يا بعد از چند جلسه بيرون بياييم، كسي نميتواند بگويد اين ها زمخت اند.
بعضي افراد بحثشان همين حرفهاست، ولي در هر حال، آن دوران كار ما اتمام حجت بود. حضرت اميرالمؤمنين عليه سلام الله در جلسهي شوراي پس از خليفه دوم ميدانستند رأي نميآورند و قضيه كاملاً برايشان شفاف و روشن بود، از بحث علم امامت و علم غيب، گذشته، به حسب ظاهر افرادي كه آن خليفه معرفي كرده بود و ميخواستند با رأيگيري و رأي اكثريت انتخاب شوند يقيناً به اميرالمؤمنين عليه السلام رأي نمي دادند. چنان مه ندادند. پس چرا ايشان شركت كردند؟ يك دليلش اين بود كه برايشان اتمام حجت باشد كه فردا كسي نگويد علي نيامد، اگر ميآمد به ايشان رأي ميداديم و... ما آمديم كه دوستان ما بدانند ميآييم. اگر تشخيص بدهيم با ائتلاف و نشست مي توان درست عمل كرد با هيچ كس معاندتي نداريم. دليلي بر مخالفت هم نداشته و نداريم. ما انقلابمان و حضرت آقا را بيشتر از همه ميخواهيم. بارها ادعايش كرده و به لطف خدا پايش ميايستيم. ولايتمداري را در بحران ها مثل فتنه ها نشان داده ايم، زماني كه عده اي از ساكتين بودند و گاه به سران فتنه رأي مي دادند ما شفاف خواسته هاي مقام ولايت را به چشم مي گذاشته ايم و به آن افتخار داشته ايم. ما اينك هم در ادامه راه نيز هيچ شبهه و ترديدي نداريم. اگر هست بايد برويم و خودمان را اصلاح كنيم، ولايتمداري هم اين است كه آقا ميخواهند تو جدي بيايي، در انتخابات رأي اكثري باشد و مردم به اصلح رهنمون شوند. مجلس عصاره فضائل ملت باشد. بارها هم گفتهاند. اگر اين است پاي همين بايستيم و هم ديگر را تخريب نكنيم و خط اهل انقلاب به سمت مستقيم بايد هميشه به جريان باشد. م الحمد لله هست.
در عالم سياست يكي از ايرادهاي حزب همين است كه آرام آرام حزب براي اعضاء، خدا و بت ميشود. وقتي حزب خدا ميشود بقيه مسائل مهم نيستند. مصالح نظام، مطالبات مقام ولايت و مصالح مردم چيست؟ با تحزب گرائي همه فدا مي شوند، چرا كه هر چه حزب ميخواهد و از بالا ديكته مي شود، همان را اصل مي گيرند، گوئيا وحي منزل است. مثل نامادري كه بچه را ميخواست، حال هر چه بشود. وقتي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام شمشير را طلب كردند كه بچه را دو نيمه كند، نامادري احساسي نداشت، ولي مادر نميتواند چنين حكمي را برتابد. براي مادر اصل حفظ جان بچه است كه از همه چيز براي او مهمتر است. او حاضر است كنار برود، ولي بچه كشته نشود. اصلاً بگويد بچه را به اين زن بدهيد.
اما بيشتر ايراد ما به داخل خانه است، در اين گفته و شنيده اصلاً بحثي نسبت به بيرون خانه نداريم. بچههاي اصولگرا و بچههايي كه ادعاي انقلابي بودن ميكنند و در بعضي فرصتها براي نظام كتك خوردهاند بايد به اين مسائل بيشتر دقت كنند. خدا ما را رها نميكند و امتحانهايي ميدهيم. تلاش كنيم كه انشاءالله نزد خدا متعال مأجور و آبرومند باشيم.
در صحبتي كه با آقاي مصباحيمقدم به عنوان سخنگوي جامعه روحانيت كرديم تحليل ايشان را خواستيم كه چرا جامعتين از كارآمدي قبلشان در عرصه سياست محروم شدهاند و عملاً اثري را كه سابق داشتند ندارند. حتي در دو سه انتخابات اخير همين دو تا با هم نتوانستند يك نظر مشترك داشته باشند. نميخواهم در باره تحليل ايشان صحبت كنيد، فقط براي اطلاع ميگويم كه تحليل ايشان اين بود كه ما نشستيم و ديگران سراغ ما نميآيند و جوانترهاي عرصه سياست ـ كه كنايه به جريانهاي جديد اصولگرايي و انقلابيترها بود ـ خودشان را رجل ميدانند و نميآيند به حرف بزرگان گوش بدهند. اين ها را چطور تحليل ميكنيد؟ جامعتين دچار چه آفتي شده كه وضعش به اين جا رسيده است؟ آيا ميشود كارآمدي سابق را از آن ها انتظار داشت يا نه؟ بنده به جاي ايشان نيستم، و بنا ندارم درباره صحبت هاي ايشان قضاوتي داشته باشم.
تحليل ايشان را مقدمتاً عرض كردم. ما از استاد فرزانه علامه آيتالله مصباح يزدي حفظه الله تعالي كه حق استادي به آقاي مصباحي مقدم نيز دارند، آموخته ايم كه ما بعد از هر انتخاباتي كه برگزار ميشد، اولين كاري كه توصيه حضرت استاد به شوراي مركزي پايداري داشتند، و دستور جلسه ما بوده، اين بود كه برويد انتخابات گذشته خودتان را دقيقاً آسيب شناسي كنيد. به اصلاحاتي، مشاركتي، دوم خردادي، اصولگراها و امثال اين تشكل ها كاري نداشته باشيد. با هيچ كس كاري نداشته باشيد. عملكردتان را درست وارسي كنيد و برگرديد ببينيد برنامه و تلاش انتخاباتي كه داشتيد كجايش درست، و يا غلط بوده، خوب، و بد كارتان را بررسي كرده و به نقد بگذاريد. اين كار به زودي انجام گيرد كه اگر وقت آن گذشت، بعد از يك ماه خيلي مسائل و حوادث فراموش ميشود. آيا نشستها و تلاش هاي انتخاباتي كه گذاشتيد درست و به موقع بود يا نه؟ آيا آن شعارها، نوع ورود و خروج ها به كار درست بود؟ يكييكي شهرستانها را نگاه كنيد و به آن ها نمره بدهيد. كجا بهتر آمدند؟ كجا نيامدند؟ چرا بهتر آمدند؟ كجا ورود نكردند؟ و چرا نيامدند، و مشكل از كجاست؟ آيا مشكل به شوراي مركزي برميگردد يا به خودشان؟ برويم آن را اصلاح كنيم يا خودمان را؟ همه اين ها را روشن كنيد.
جالب است در اين جلسه مهم و مبارك هر نصف روز را خدمت يكي از فقهاء بر قرار مي كرديم و در آخر محضر حضرت علامه دام ظله به جمع بندي مي رسيديم. بگذرم كه اين عالي ترين تجربه كاري ما بوده. وقتي جلسات اينطوري گرفته شود گاهي دو سه روز طول ميكشد. آقايان همه در اين نشست شركت ميكنند و بعد به نتائج خوبي ميرسيم. پس مواظبت كنيم بعد از اين، اشتباهات گذشته دنبال نشود. نميشود ما ادعاي عصمت كنيم كه ما درستيم و همه خودشان را با ما تطبيق و وفق بدهند و اگر وفق ندادند مقصرند. اينطوري نميشود. اصلاً اين امر عالمانه نيست. كاري را شروع ميكنيم و جلو ميرويم و بعد برگرديم ببينيم كجايش نقاط ضعف است. بعد هم حسن تجارب گذشته همين است كه اين دفعه كه اين اشتباه را كردم، دفعه بعد نبايد همان اشتباه را تكرار كنم.
كه تكرار ميكنيم. اگر اشتباه را تكرار ميكنيم به خاطر اين است كه آسيبشناسي درست و درماني نداريم. اگر كسي هم آسيبي را به ما ميگويد، ميگوييم بي خود ميگويد. اين برخوردها به ضرر خودمان است. قطعاً هر چه جلو ميروم كار خراب تر، پيچيده تر و سردي، ضعف و سستي آورتر مي شود.
در منابع روايي ما هم از امام صادق عليه السلام همين نكته آمده است، «مَنِ اسْتَوَي يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ.» هر كسي كه دو روزش مساوي است، او باخته است. «وَ مَنْ كَانَ آخِرُ يَوْمَيْهِ خَيْرَهُمَا فَهُوَ مَغْبُوطٌ.» و او كه روز دومش از آن اولين روزش بهتر باشد، مورد غبطه است. «وَ مَنْ كَانَ آخِرُ يَوْمَيْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ.» و آن كسي كه فردايش از ديروزش بدتر است مورد لعنت (از رحمت خدا دور) است. «وَ مَنْ لَمْ يَرَ الزِّيَادَةَ فِي نَفْسِهِ فَهُوَ إِلَي النُّقْصَانِ.» و او كه كه در خودش رشد نبيند او در نقصان است. «وَ مَنْ كَانَ إِلَي النُّقْصَانِ، فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْحَيَاه.» (5) و او كه در نقصان است پس مرگ براي او از زندگي بهتر است. چرا؟ ديروز را كه اشتباه كردي، اشتباهت پذيرفته شده است. حالا از اين اشتباه استفاده كن و دفعه بعد ديگر اين اشتباه را نكن.
در مورد مخترع لامپ كه ميگويند هزار بار آزمايش كرد و 999 آزمايشش ناموفق بود، آخرياش موفق بود، ميگويند 999 بار اشتباه كرده. در حالي كه عزيزم! 999 بار تجربه قبلي من بود كه اگر آن ها نبود، هزارمين را نداشتم. اين كه ميبيني الآن اين لامپ روشن است، چون 999 بار آزمايش بر آن گذشته و اينك روشن شده. ما بايد اينجوري از اشتباهات گذشتهمان استفاده كنيم. اگر ديديم برعكس است، علاوه بر اشتباهاتي كه داريم اشتباهات اضافهتر هم داريم. به قول شما جوري شده است كه مردم اقبال نميكنند. مگر ميشود به غلط مردم را متهم كرد؟ و گفت: اشتباه ميكنند و بي خود ميكنند؟
در ارتباط با تجارب گذشته چه بايد كرد؟ به نظر مي رسد راه صحيح آن است كه برادران عزيز از تجارب گذشته خويش عبرت بگيرند. اصولگرايان نبايد اشتباهاتي را كه كردهاند دو باره تكرار كنند. به شما قول ميدهم به لطف الهي «ما»ي جبهه پايداري اين كار را نخواهيم كرد كه اشتباهات گذشته را تكرار كنيم. براي همين الآن فكر ميكنم دوستان به اين رسيدند كه اگر افراد ميخواهند كنار هم ديگر بيايند و با هم كار كنند، در جلسات بنشينند و روي شاخصها بايستند. هر كه بر مبناي شاخص ها نمره بهتري آورد گرچه منسوب به ما نباشد او را بپذيريم و همگي حمايتش كنيم. اما وقتي ديديم كار به سهمخواهي كشيده مي شود دليلي ندارد اين شيوه غلط را كه تجربه ناكارآمد بودنش را ديده ايم ادامه بدهيم. سؤالي دارم شما جواب بدهيد: كجاي وحدت و ائتلاف براي شكست برازنده است؟
چند وقت قبل مطلبي روي صفحه توئيترتان منتشر شد. اكثر خبرگزاريها هم آن را پوشش دادند. مطلب در باره مدل پيشنهادي جبهه پايداري براي همافزايي نيروهاي انقلابي بود. وعده داده بوديد توسط سخنگو تشريح خواهد شد. آقاي متقيفر مختصري تشريح كردند كه در سايت جبهه پايداري و رسانهها منتشر شد. راجع به آن بيشتر توضيح دهيد. همانطور كه سخنگوي پايداري گفتند در همين هفته دوستان ديگر پايداري جلو ميآيند و هر كدام توضيحي ميدهند. دوستان روي جوانب مختلف آن طرح كار كردهاند و آن را مطرح ميكنيم تا انشاءالله بتوانيم كار درستي را براي انتخابات آينده جلو ببريم. توقع است ديگران كه نگاه ميكنند اگر ايرادي داشت به ما بگويند. مشكلي نداريم كه اگر ايرادي هست راجع به آن بشنويم و آن را اصلاح كنيم، اما اگر ديدند خوب است فكر ميكنم جا دارد كه همه با هم بايستيم و كار قشنگي را براي آينده انتخابات انجام دهيم. دوستان روي اين قضيه كار كردهاند و كميتهي سياسي براي اين موضوع در بين هفته اضافه بر جلسات هفتگي دور هم نشست داشته و جوانبش را به بحث گذاشته اند. در همين هفته دوستان به صحنه ميآيند و در اين باره مطالبي را مطرح ميكنند. انشاءالله.
در بخشي كه آقاي متقيفر اعلام كرده بودند ظاهراً ناظر به تجربه قبل، كليتش اين بود كه ما خيلي با جريانها كاري نخواهيم داشت، چون دو باره تهاش منتهي ميشود به جلسات 20، 30 نفره سهمخواهي. اين دوره تأكيد روي ارتباطگيري با افراد و آدمهاي توانمند خواهد بود، بهجاي جريان، جبهه و حزب. به نظر ميرسد اين موضوع ناظر به تجربه قبل است. بله. واقعاً بايد از كارهاي قبل استفاده كرد، تا به حال سه و چهار شكل از انتخابات را كه بعضي بلدند ورود كرده ايم و ديده ايم چه حسنها و چه عيبهايي دارد. حسنهايش را گرفتيم و عيبهايش را كنار گذاشتيم. انشاءالله اميدوارم موفق باشد و كاري شود كه مردم احساس خوبي كنند و خودشان پاي معركه بيايند و اتفاق خوبي رخ دهد. اگر اين قضيه در هر استاني جا بيفتد كه وقتي ده نفر نه، 20 نفر آمدند دنبال اين باشيم كه كدام به شاخصها نزديك ترند، به آن ها نمره داده و شخص برتر را انتخاب كنيم.
روش سادهاي است. وحدت بر شاخص ها و بعد اتحاد بر برترين ها خيلي آسان است و قشنگ هم جواب ميدهد.
البته براي عدهاي سخت است. بعضيها نميخواهند، و اصلاً قبول ندارند و نميگذارند، چون منافع دنيوي آن ها ايجاب نمي كند. واقعاً مجلس جاي در و دكان و اين بازي ها نيست، و نبايد باشد. نه دولت و نه مجلس. اين محل هاي مقدس جاي كاسبي نيست، محل خدمت گذاري است. متأسفانه بعضي افراد كوچك، بي قدر و بي ارزش كه نه آبرو دارند و نه باعث آبرو براي نظام اند، جلو ميآيند و بعد دستشان به اختلاس، رشوه، قبيله گري، پارتي بازي و كثافتكاري بند ميشود، اين ها نه دنيا دارند و نه آخرت. مردم اين مدعيان غرب زده، دروغگو و دنيا طلب، اشرافي زده را به درستي بشناسند و اين نظام الهي را كه امانت امام و شهداء، مجاهدين، ايثارگران، جانبازان، آزادگان، انقلابيون و اين مردم عزيز و شريف است را به دست اين بي مايه ها ندهند. قدرشناسي و شكر گذاري از اين نعمت بزرگ به حفظ و امانتداري از آن است.
به نظر مي رسد قاعدتاً افراد صلاحيتدار رأي بيشتري دارند، و توسط افراد جامعه حمايت بهتري ميشوند. مردممان خيلي خوبند، و بايد آن ها را عزيز داشت، به مردم اعتماد كرد و اعتماد داد. اعتماد دادن به معني پول دادن، سور دادن، وعده دروغ دادن كه بعداً به شما فلان مسئوليت را ميدهم و لابيهايي كه متأسفانه بعضيها در اين بازيها افتاده اند نيست. باور كنيد! خود اين ها به هم ديگر اعتماد ندارند. با اين سياسي كاري ها قدري آشنا هستم كه اين ها خودشان هم به هم اعتماد ندارند، چون ميداند طرف مقابلش آدم درستي نيست. در غرب هم خيلي ديده بودم. شايد حين ورود به غرب گاهي چهار ساعت با ما مصاحبه ميكردند. حاضر نبودم يك بار دروغ بگويم، حتي به آن ها. مگر چرا بايد دروغ بگويم؟ وقتي ميبيند همه اطلاعاتي كه الآن دارد از من ميگيرد، با اطلاعاتي كه شما در باره من گفتيد، با اطلاعاتي كه خانمم در باره من گفته و اطلاعاتي كه دشمنم در بارهام داده همه با هم يكي است، براي خود طرف معلوم ميشود كه ريگي به كفش ندارم، اما وقتي ديديد هر جا يك چيز گفتهاند چه كار ميكنيد؟ برگرديد صحبت هاي انتخاباتي برخي مسؤلين را ببينيد، عمكردش را در طي چند سال ببينيد، بعد اگر از اين بي شخصيت چند چهره، حالتون به هم نخورد؟ الحمد لله، اين ها كم اند ولي در اين نظام، كم اين بد چهره ها هم زياد است. البته مردم ما اين ها و رفتارشان را به نظام گره نزده و نمي زنند. مسئولين هم نبايد اينطوري كنند. مسئولين نبايد دروغ بگويند. نماينده نبايد دروغ بگويد. اين ها همه پرده ها و حرمت ها را ميريزد. اصلا واژه ها را بد معنا مي كند، به مردم و صاحبان انقلاب علامت بد مي دهد. آثار بد اين گناهان بسيار بزرگ است، بهويژه در وادي سياست گناههاي جمعي هستند، كه با گناهان فردي متفاوت است. شخص من به تنهائي خراب نميشوم، يك دفعه ميخورد به اصل نظام، خون شهدا، آبروي امام و مقام ولايت. فردا ميخواهيد چه كار كنيد؟ بنابراين، بايد بهتر عمل كرد.
بحث آخرمان در باره شوراي ائتلافي است كه در جريان اصولگرايي شكل گرفته است. قبلش در مقدمه سئوالي ميپرسم و بعد آن را تشريح كنيد. جبهه پايداري در مواجهه با جمنا تقريباً همين روش را در پيش گرفت و نپيوست. خلاصهاي از آن مقطع بفرماييد. آن جا اينجور نبود كه ما نپيونديم. اين نبود كه بگوييم با اين آقايان نرويم. دنبال اين بوديم كه اگر اول با كسي بستيد يا ميخواهيد ببنديد، دليلي ندارد كه ما هم باشيم، ولي چرا ما بايد بياييم؟ اگر نه، دنبال اين هستيد كه كسي را پيدا كنيد، كه صلاحيت دار باشد و براي خدمت بيايد ما هم حاضريم بياييم و كمك كنيم. اگر يادتان باشد مصاحبههاي بنده، دوستان و شوراي مركزي و سخنگو هست. اگر جمنا به اصلح رسيدند ما هم خودمان بحث ميكنيم كه اصلح كيست. بالاخره پيداست بين كساني كه ميآيند بهترين كيست. واقعاً تشخيص آن سخت نيست. اگر ديديم آقايان به اصلح رسيدند مخلصيم و ما هم ميآييم. واقعاً هم نشان دادهايم. بگذرم كه حتي چند بار، چند نفر از آقايان كه در جلسات جمنا حضور داشتند گفتند: اين آقايان نماينده جبهه پايداري هستند. ولي خود آن بندگان خدا گفتند: من نماينده جبهه پايداري نيستم. خودم آمده ام و چنين نمايندگي ندارم. به اعتقاد من اين كارها غلط است و اصلاً درست نيست. اگر نفرستاديم بگوييد نفرستاده، هميشه واقعيت را به مردم بگوييم. البته ما رد جمنا هم نكرديم، حرفمان روشن بود كه اگر به اصلح رسيديد، حمايت مي كنيم، نبايد به نام جلسه، ائتلاف، وحدت و نشست افراد پيش ساخته را جلو انداخت. وقتي ديديم اين ها به كسي رسيدند كه ما هم او را اصلح ميدانيم پاي او با تمام قدرت مي ايستيم. حالا از همان آقاي بزرگواري كه در قوه قضائيه با اقتدار ايستاده تا كه عدالت احيا گردد و اميدوارم خداوند در برخورد با مفاسد اقتصادي موفق ترشان بدارد بپرسيد، بين اصولگراها چه كساني واقعاً از اول تا آخر پاي كار شما ايستادند؟ اين افتخار پايداري است كه بر اصول خود ايستاده و پاي مي فشرد، گرچه شل دينان و يا اهل سياست آن را افراطي بدانند و بگويند پايداريها چه مي گويند؟!
ميگويد پايداري؟ ميگويد جبهه پايداري ايستاد. ولي بقيه منتظر ماندند تا ببينند چه ميشود. اين كارها چيست؟ كجايش خوب است؟ اگر يكي اين كارها را با شما بكند خوب است؟ بنا نداريم اينجوري عمل كنيم. حالا هر كسي هر چه ميخواهد بگويد. ميدانم الان كه اين صحبتها را ميكنم ممكن است هر كسي تحليلي كند، و چيزي بگويد. خب بگويد، ولي آن چه كه ما ميفهميديم اين بود كه اگر به اصلح رسيديد ما هم حمايت ميكنيم. محكم هم حمايت ميكنيم. اگر به اصلح نرسيديد حمايت نميكنيم، وظيفه هم نداريم چنين كاري بكنيم. به نظر شما اگر اشتباه هست بگوييد. الآن هم كه داريم جلو ميرويم اينجوري هستيم. اصول ارزشمند و دستاوردهاي انقلاب را پاس مي داريم و ذره اي از آن ها عدول نخواهيم كرد. اگر اشتباهي هم داشته باشيم درست ميكنيم.
درباره شكلگيري جمنا گفته شد اين فراگيرترين است و بزرگتر از اين ديگر چيزي پيدا نخواهد شد اما اخيراً شوراي ائتلاف كه تشكيل شد اعلام شد جمنا يكي از اعضاي اين شوراست. برخي گفتند هر كه بود جمع شد در جمنا، حالا بقيه اين شورا چه كساني هستند؟ خودشان با اسامي ديگري تحت اين عنوان دو باره دور هم جمع شدند. اولاً آيا شما در اين جلسات دعوت و شركت داشتيد؟ آيا حضور يافتيد؟ از ماوقعش براي ما توضيحي بدهيد. ثانياً يكي از اعضا گفته بود ما هنوز منتظر پيوستن بعضي از جريانها به اين شورا هستيم، از جمله اصولگرايان حامي آقاي لاريجاني. به ايشان عرض كردم ياران آقاي لاريجاني با ليست اميد به مجلس رفته اند. چطور شما ميگوييد از جريان اصولگرايي است؟ او گفت: ايشان هم در اين فضا رفت كه شما طرفدار حذف نيروهاي انقلابي هستيد. آن دفعه هم همين شكل بود. آقاي لاريجاني را به آن جلسه دعوت كردند، كه يا خودشان و يا نماينده اي به آن جلسه بفرستند كه نه ايشان حضور يافت و نه نماينده اي را به جلسه معرفي كرد.
در سال 1394 بود؟ بله، حتي به خاطر دارم كه آقاي آيت الله موحدي كرماني دام ظله از ايشان دعوت كردند و خودشان در جلسه گفتند كه از ايشان دعوت كرده ام.
ولي او نيامد؟ بله، كسي را هم نفرستادند. ايشان اصولگراي خاصياند. ناگفته نماند كه ليست تهران كه داده شد، دو نفر از نمايندگاني كه در مجلس سابق و لاحق از آقاي لاريجاني خوب حمايت ميكردند و ميكنند و فكر ميكنم از همه چيزشان براي آقاي لاريجاني گذشته اند، در ليست اميد رأي آوردند و در كادر اصولگرا ها خود را تعريف نكردند.
بله. آن دو نماينده محترم در ليست آن طرف بودند.
ليست اميد؟ بيشتر سئوالم راجع به كساني است كه اين ها را حمايت ميكنند. بله ليست اميد. ولي حاميان شان را نميدانم، به راستي بنده از آن بند و بست ها بي خبرم. ولي جا دارد از خود آن ها بپرسيد، چرا؟ ترديدي نيست كه براي رسيدن به هدف از هر ابزاري نبايد استفاده كرد. چرا كه در سياست اسلامي هدف وسيله را توجيه نمي كند؟ آن ها كه با اين دست فرمان در وادي سياست گام بر داشته اند، سر انجام خوبي نداشته اند. اين اصل غلط ابزار دست باصطلاح «مجاهدين خلق»ي بود كه آخر الامر منافق خلق شدند و آن همه قتل و فساد به بار آوردند و الآن زير چتر طاغوت و مورد حمايت استكبار جهاني و امپرياليسم اند. آن ها عاقبت بخير نشدند. بد نيست اين آقايان و هر كس ديگر هر از گاهي خود و اصولش را بازخواني كند، مبادا در طي زمان از راه مستقيم فاصله گيرد.
جايگاه جمنا را چگونه مي بينيد؟ جمنا خود شروع كرده اي است كه در فصلي با سر و صدا به حركت آمد و اين روزها خود را منقرض كرده است.
يعني نمي آيد؟ طبق قاعده چون گذشته، به نام ديگري خود را بازسازي خواهد كرد و به صحنه خواهد آمد.
بحث اخير يكي از روزنامهها را راجع به عبور جبهه پايداري از آيتالله مصباح ديدهايد؟ اين صحبت ها اساسي ندارد، تحليل هاي غلط و من درآوردي است. اين آقايان حضرت علامه را نميشناسند، و يا خود را به ناداني مي زنند. مي توانم ادعا كنم كه هيچ شخصيتي چون علامه مصباح مورد تمجيد و تأييد مقام معظم رهبري (دام عزّه) قرار نگرفته كه ايشان را به عنوان «فاضل»، «بصير»، «فقيه»، «فيلسوف»، «متفكر»، «صاحبنظر در مسائل اساسي اسلام»، «پر كننده خلأ وجودي علامه طباطبائي (ره) و شهيد مطهري (قدّسرّه»، «صاحب حرف رسا و نافذ»، «منطق قوي و مستحكم»، «منبع فكر و انديشه بي غلّ و غشّ معارف اسلامي»، «از بركات ماندگار حوزه علميه قم»، «از چهره هاي موصوف و معروف به علم و عمل و جدّ و ابتكار»، «داراي احاطه و نكته دان»، «عقبه تئوريك نظام»، «شخصيت علمي فكري»، «روشنفكري برجسته، «داراي وزانت علمي و عمق علمي»، «با احاطه و وسعت آگاهي و بينش و صفا»، و اين كه «سه جهت در ايشان جمع است: هم علم، هم بصيرت به معناي حقيقي كلمه و هم صفا»، «فضل ايشان در شاگردان خوبشان سرريز شده»، و... معرفي فرموده اند.
حضرت آقا بيش از 60 بار فقط از طرح عقيدتي، مباني - مبادي فكري ايشان ياد كرده و به اشكال مختلف «طرح ولايت» را به صراحت تأييد فرموده اند. عجيب و غريب آن است كه بعضيها كه حضرت آقا را خيلي قبول دارند، اما در اين مورد خاص گوئيا نسبت به بيانات آن بزرگوار اما و اگر دارند. اين طرح ولايت دانشجوئي كه ايشان فرموده ثمره هفتاد سال تلاش علمي است و بارها و بارها توسط مقام ولايت به اشكال مختلف مطرح و حمايت شده آن قدر توسط برخي از خودي ها مورد بي مهري قرار گرفته كه تعجب بر انگيز است؛ طرحي كه خود از بركات نظام اسلامي است كه بتواند مباني اسلام را به روز، به نسل جوان ارائه داده و پاسخگوي شبهات وارداتي روز باشد.
درباره علامه مصباح بيش تر بگوئيد. امتياز حضرت علامه مصباح بر ديگران آن است كه پاي محكمات اسلام ايستاده و در اين مقام هيچ تسامح و تساهلي را نمي پذيرند، و متشابهات را به محكمات عرضه كرده و حل مسئله مي كنند، چنان كه تفسير قرآنشان همين گونه است. برايند اين روحيه، ايماني محكم خواهد بود كه به اصول پايداري استوار است. اين است كه مقام معظم رهبري دامت توفيقاته به تكرار حضرت علامه مصباح دامت افاضاته را تأييد فرموده اند. بنده هيچ گاه لحظه اي درباره ايشان كوچكترين ترديدي نداشته ام. توصيه ام به جوانان عزيز مطالعه كتاب هاي ايشان و بخصوص شركت در طرح سازنده ولايت است. صحبتهاي بعضيها را به حساب اين كه ايشان را نميشناسند، ميگذارم. ولي از التقاطيون، ليبرال ها، سكولارها، سست دينان، وابستگان و دلبستگان به غرب و شرق توقعي جز اين نيست.
به فضل الهي بنده از همان اوائل طلبگيام امام را به نفس پاك ايشان شناخته ام. هنوز يادم نرفته، ماه اول طلبگي ما در مدرسه حقاني بود. امتحان رساله داديم. آن موقع آيت الله آقاي صديقي حفظه الله، امام جمعه محترم موقت تهران، استاد توضيحالمسائل ما بودند. سئوالات را كه دادند، استاد گفتند: گوشه برگه بنويسيد از چه كسي تقليد ميكنيد و مقلَّدتان كيست. بايد مينوشتيم و جواب سئوالمان هم بايد طبق نظر همان مرجع جواب مي داديم. از آن جا كه بنده از حضرت امام تقليد نميكردم. ولي انقلابي بودن امام را دوست داشتم، و شيفته آن عزيز بودم، ولي ايشان را به عنوان اعلم به بنده معرفي نكرده بودند. امتحان كه دادم مرحوم شهيد آيت الله قدوسي قدّس سرّه بنده را خواستند. شهيد قدوسي (ره) به بنده گفتند، «شما از امام تقليد نميكنيد؟» گفتم، «نه.» پرسيدند، «چرا؟» گفتم، «از يكي از علما پرسيدم. گفتند: فلاني... فرمود: از خودتان در برگه امتحاني سئوال شده كه مرجع اعلا را چگونه بشناسيم؟ در جواب نوشته ايد: از دو مجتهدِ مجتهدشناس بايد پرسيد. آن وقت حالا خودتان ميگوييد يكي به شما گفته است.» گفتم: «درست ميگوييد. حالا به نظر شما اعلم كيست؟» خدا رحمتشان كرده و به درجاتشان بيفزايد، گفتند: «من مجتهد نيستم.» احتياط ميكردند. دو نفر را معرفي كردند و گفتند از اين ها بپرسيد، يكي آيتالله طاهري خرمآبادي (ره) و ديگري هم حاجآقا مصباح يزدي. به سراغ آيتالله طاهري خرمآبادي رفتم و پرسيدم: «چه كسي اعلم است؟» گفتند: «آقاي خميني.» گفتم: «من از آقاي ديگري تقليد ميكردم. ميتوانم به امام عدول كنم؟» گفتند: «اين را نميدانم. نظري ندارم.» خدمت آيتالله مصباح رفتم. پرسيدم: «چه كسي اعلم است؟» گفتند: «آقاي خميني.» گفتم: «من از فلاني تقليد ميكنم. ميتوانم عدول كنم به ايشان؟» البته طبق صحبت شهيد قدوسي تقليدم از اصل مشروع هم نبود. بحث عدول هم پيش نمي آيد، ولي نميدانم چرا اين شكلي فكر كردم. ايشان گفتند: «عدول از هر مرجعي به مرجع ديگر را جايز نميدانم، مگر به شخص آقاي خميني.» حاجآقا هميشه در خط بوده و هميشه بهترين ياور براي امام و مقام ولايت بوده اند، هم براي امام و هم حضرت آقا. تواضعي كه ايشان در برابر مقام معظم رهبري دارند. اقلا بنده در ديگري نديده ام. با آن وجهه علمي و تقوايي كه دارند خيلي استثنايي هستند. علامه مصباح دومي ندارد. ولي برخي چگونه حاضرند همه چيزشان را از دست بدهند، به نظر شما اين حرف ها مسخره نيست كه گفته شود فلاني و يا فلان گروه از آقاي مصباح عبور كرده و يا مي كند؟ چرا عبور كنيم؟ مگر ما چه كسي هستيم؟ اگر درست رفته باشيم كه رفته ايم يكي از محكمات كارمان اين است كه با ايشان، نظرات آقا و نظرات اسلام را چك كردهايم. مصوبات ما هم چنان طبق نظرات فقها است و با رد يا قبول ايشان رد و يا تصويب ميشود. اين ها كه اين حرفها را ميزنند نه بچههاي پايداري را شناخته اند و نه حضرات فقها را. انشاءالله خدا به آن ها شناخت بدهد تا كه تحليل هاي درست تري ارائه دهند. انشاءالله.
با تشكر از شما. الحمد لله اولا و آخرا
پينوشت: